نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی
نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی

توبه نامه گرگ

توبه نامه گرگ


" آقای جاوید همیشه با دهل رقصیده "


گفته شده است توبه گرگ قبول نیست و توبه گرگ مرگ است. سید علی جاوید یکی از گرگان و معاصر با شهید مزاری است و او با مزاری از یک منطقه هم هست و یکی از دلایل عقده و احساس حقارت جاوید شاید همان هم قریه بودنش باشد. مزاری با شهادتش به افلاک اجتماعی پرواز می کند اما جاوید مستاصل و در زیر شدید ترین حملات ناشی از بی خردی و عقده حقارت خودش. مرحوم والد می گفت آدم باید عار داشته باشد آدم بی عار گاهی می گوید خیر است در سایه اش می نشینم . سید علی جاوید در بخش سوم و پایانی چنان توبه و ندامت و عجز ناله راه انداخته که دل آدم برایش می سوزد. وی در مقدمه گزارش خود می گوید : "سادات شیعه افغانستان نیز هزاره است" و بشدت باور نکردنی از قوم هزاره به نیکی یاد می کند و به گونه ای که سید بدون هزاره بی معنا است درست همان گپ تندروان را تلقین می کند که سید تمام هستی و حیات و رزق روزی شان مردم هزاره بوده است. این را که می خوانید " توبه نامه" جناب جاوید است.

(( تا کنون دو بخش از روز هاى آخر زندگى مرحوم مزارى نشر و پخش گردید که عکس العمل موافقان و مخالفان این نبشته را بر انگیخت. گذشته از دشنام هاى رکیکى که مخالفان بر من نثار کردند، مرا ضدّ هزاره معرفى داشتند. براى اظهار عقیده ى خود در مورد هزاره باید بگویم: که شریف تر، نجیب تر، صادق تر، متدین تر و زحمتکش تر از مردم هزاره نمى شناسم..... زیرا سادات شیعه ى افغانستان نیز هزاره هستند. بیرون از جامعه ى شیعه، مردم افغانستان سادات شیعه را به نام هزاره یاد مى کنند و ما به این نام افتخار مى کنیم ))


. من هرگز راضی نبودم و نستم که جناب جاوید در توبه نامه خود جامعه سادات را این گونه عجین و گره خورده به مردم هزاره ببیند. درست است که اقوام افغانستان مشترکات دارند اما هر کدام خودش هست و نه غیر خودش. من این بخش توبه نامه جاوید را به عینه نقل می کنم و بخوانید آقای جاوید: " براى اظهار عقیده ى خود در مورد هزاره باید بگویم: که شریف تر، نجیب تر، صادق تر، متدین تر و زحمتکش تر از مردم هزاره نمى شناسم..... زیرا سادات شیعه ى افغانستان نیز هزاره هستند".


 من البته این گونه اظهارات دروغ و ریاکاری را نتیجه اهانت به مزاری شهید مظلوم می دانم که چنین پیامدهای را برای جاوید داشته است. و گفتم که جاوید دیوانه شده و مزخرفات می نویسد و رهبر مردم و چراغ ایزدی جامعه را پوف نکند و حالا که کرده و چنین" توبه نامه" نوشته است و در جای گفته است که من به هزاره بودن " افتخار" می کنم!!! واقعا فکر می کنید که چنین می کند من با ورندارم ایشان راست نمی گوید و افتخارش بی پایه است.

در این نوشته آقای جاوید با ذکر چند مثال، بسیار تاکید دارد که مزاری در یک سخنرانی گفته بود که آروزویش این است که در بین مردم بماند و خونش در بین مردم ریخته شود اما بر عهد خود وفا نکرد و از کابل بیرون شد و خونش در چهار آسیاب ریخته شد.

" از خدا هیچ وقت نخواستم که من بدون شما در جایى بروم و شما را در معرکه بگذارم و خودم جان خود را نجات بدهم. نه !. این را از خدا نخواستم. خواستم که در کنار شما خونم اینجا بریزد و در بین شما کشته شوم و در خارج از کنار شما هیچ زندگى برایم ارزش ندارد". (احیاى هویت، ص ٢٢٢)

. قبلا نوشتم که استاد مزاری آروزویش صلح بود و هرگز قصد جنگ با طالبان و دو لت را نداشت جنگ تحمیل شد. این بخش از زندگی استاد شباهت های زیادی با رویداد کربلا دارد امام حسین -ع- هر گز قصد جنگ با سپاه یزید را نداشت و آرزویش این بود که در جوارجدش در مدینه باشد اما نگذاشت آروزویش این بود که در مکه می ماند اما قصد کشتنش را کرد امام از مکه راهی کربلا شد و در کربلا هم نیت جنگ را نداشت اما یزید می گفت نه یا تسلیم و یا مرگ را پذیرا باش و امام تسلیم نشد خونش بجای مدینه و بجای مکه در کربلا ریخته شد. می بینیم وقایع جنگی از این دست جا بجای دارد. درتاریخ مصیبت کربلا امام حسین- ع- از مدینه تا کربلا جا بجا شد. این ملامتی نیست که شهید مزاری به دلیل تنگ شدن عرصه مقاومت در کابل از کابل به نیت بامیان برنامه ریزی کرد اما تقدیر چیز دیگر شد. یک کار شناس خارجی به من گفت اگر مزاری در بامیان می بود احتمالا مثل مسعود سنگرش را حفظ می کرد و من گفتم بله همانطور می شد.

 اما در بخش دیگر نوشته جاوید، منم موافق هستم وقتیکه طالبان  هجوم آوردند و بخشهای از غرب کابل را گرفتند مزاری همراه با سیل جمعیت آواره گان جنگ و تهاجم دولت و طالبان می خواست کابل را ترک نماید و آخرین حرفایش این بود که جبهه مقاومت کابل را قویتر از کابل بر نامه ریزی می کنیم و شک نداشته باشیم که اگر اسیر و شهید نمی شد همان کار را می کرد و هرگز با میان در تحولات بعدی به دست طالبان سقوط نمی کرد. 

غرب کابل سقوط کرد و مزاری هنگام خروج از کابل اسیر و شهید شد.اینها بدیهات است و حرفی در آن نیست اما گپ اصلی، موضوعات پیش از آن است. در نوشته قبلی هم گفتم امور که سه سال در کابل گذشت و نقش جاوید در این سه سال چه بود؟. جاوید در جزوه خود تماما خود را بی گناه قلمداد کرده است و همه گناهان را متوجه مزاری با هزاران تهمت و افترا کرده است. اینجا است که خط و راه تحلیل و دید گاه من با جاوید جدا می شود. من معتقدم که جاوید در خط استراتژی دولت برای فنا و نابودی مزاری کارمی کرد و خیانت کرد و اصرار داشت و می گفت بگذارید مزاری و حزبش شکست بخورد و در فکر انتقالش نباشید در حالیکه آمر مسعود گفت مزاری منتقل شود و این لکه ننگ تاریخی می شود.حدادی پیام آمر مسعود را به مزاری رساند اما مزاری ضمن تشکر به حدادی گفت بمباران و جنگ را قطع کنید. اما جاوید می گوید طالبان مثل مور و ملخ پیشروی داشت و بخشهای زیادی از غرب کابل را گرفت و حملات دولت هم شدت گرفت و بی امان بود و حتا در لحظه های فرار مردم از غرب کابل، بمباران ها شدت گرفت و به قول سعادت غزنوی مردم را در بدر کرد و پس از خروج مزاری بخشهای زیادی از غرب کابل چور و غارت شد. جاوید در همه این جنگ ها نقش داشت و مشوق بود و در همه جلسات دولتی با جریان گفتگو و صلح با مزاری مخالفت داشت. من نوشته های جاوید را خوانده ام و افراد زیادی را دیده ام اما در هیچ جای بر نخوردم که سید محمد علی جاوید حرف حقی و درستی در باره صلح با مزاری گفته باشد و همیشه و در همه جا عقده مندانه و بر خلاف مزاری و علیه مزاری بوده است. با حرف نمی شود معیار خوبی را پیدا کرد و در عمل باید خوبی و حسن نیت دیده شود. جاوید در ماجرای غرب کابل نه تنها حرفی از صلح و دوستی با حزب وحدت و مزاری گفته است بل در عمل جبهه خیانت را فعال کرد و شهید مزاری جاوید را عنصر گروه "خیانت" می دانیست. دلیل خیانت هم دخالت در قتل عام افشار در 21 دلو 1371. این خیانت شرم آور فجیع و غیر قابل بخشش است و جاوید در آن نقش داشته است. در ماجرای تخریب حزب وحدت و انشعاب و دخالت در امر تعیینات سرطان 1373 جاوید نقش کلیدی داشت و از دولت پول گرفت و در درون تشکیلات حزب وحدت توزیع می کرد. مرحوم سید هاشمی معاون مرحوم سید ظاهر به سید محمد سجادی گفت که یا اطاق مرا تغییر دهید و یا مرا بسته کنید و من به او گفتم چرا؟ سید هاشمی گفت هر شب بوجیهای پول را می آورند و توزیع می کنند و بحث صرف پولها به دالر می شود. جاوید و رفقایش واقعا می خواست در تعیینات 73 مزاری را شکست دهد و رهبری حزب به استاد اکبری منتقل شود و این کار نشد پول توزیع شد تاثیر گذاشت اما نه در حدی که مزاری را شکست دهد. خوب اگر اکبری و دوستانش این کار را می کرد و ما حرفی نداشتیم. امر تعیینات و انتخابات داخلی حزب وحدت بود و استاد اکبری هم معاون حزب. اما حرف در این است که آقای جاوید چرا شیطنت می کرد؟ و در مسایل داخلی حزب دخالت داشت و پول گرفته و توزیع می کرد. پول را استاد مزاری هم در سخنرانی خود تایید کرده و لی جاوید رد می کند. من فکر می کنم حرف استاد مزاری دقیق است زیرا جاوید نقش داشت و ایشان نام جاوید را گرفته است اما در ماجرای تعیینات استادمزاری از آقای انوری و آقای هادی و آیه الله محسنی نام نمی گیرد فقط گپ سید علی جاوید مطرح است چون دخالت داشت.  استاد مزاری در قضیه افشار به شدت از آقای انوری و سیدهادی نام می برد و اشاره به نامه هادی به آقای سیاف. دخالتها و به قول استاد مزاری خیانتها ادامه می یابد و عادت شهید مزاری بود عملکرد را به خود همان فرد نسبت می داد. در 23 سنبله 73 جناح اکبری انشعاب می کند و پیش از انشعاب اسنادی از سوی استاد مزاری در شورای مرکزی ارایه می شود و در این اسناد سخن از یک عملیات نظامی درونی بود و استاد مزاری مشوره شورای رهبری حزب را می گیرد. فیصله این می شود که قبل از وقوع ، پیش گیری شود استاد مزاری با نیروهای کشفی حزب صحبت می کند. انجنیر لطیف مسوول یک بخش مهم امنیت قرارگاه ها و از جمله محل اقامت استاد مزاری،  گزارش تکان دهنده می دهد. من این مساله را در سال گذشته از انجنیر پرسیدم چون رد آن را از سوی جاوید دیده بودم. اما انجنیر لطیف گفت مسئله قابل رد نیست زیرا که من خودم مواد انفجاری را از پشت منزل استاد مزاری تخلیه کردم.برخی این گونه کارهای خطرناک را ربط می دهد به تلاشهای گسترده آقای جاوید و اینکه قو مندانهای حزب وحدت را شکار کرده بود. بحث و مناقشه تاریخی با "جبهه خیانت "اینها است. شکی وجود ندارد که در حزب انشعاب شد و شکی وجود ندارد که پول توزیع می شد و جاوید نامش در امور قویا گرفته شده است. رخدادهای سه سال غرب کابل جبهه خیانت و نقش جاوید در ضربه زدن به مزاری و حزب وحدت را ثابت می کند. حمله طالبان و جنگ دوامدار دولت نیز از واقعیات آن زمان است. به نظر من جاوید عنصر دولتی ضد مصالحه با شهید مزاری بود و یکی از رازهای که صلح با دولت بجای نرسید و همیشه شکست می خورد مخالفت جاوید و رفقایش بود. اشتباه دولت هم اینکه با این مهره های ضعیف اعتماد داشت و با آنهابازی می کرد و در شطرنج سیاست و قدرت بازی کردن با مهره های ضعیف خطا است و این اشتباه را دولت استاد ربانی کرد. نتیجه اینکه مزاری سه سال مقاومت کرد و سر انجام به دلیل خیانت درونی و با هجوم بیر حمانه طالبان و تداوم جنگ دولت و تمام شدن مهمات، جبهه مقاومت و اسطوره جاویدان آن شکسته و شهید و به این صورت مزاری قربانی تعرض و خیانت شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد