نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی
نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی

نگاه درونی و بیرونی -10-

نگاه درونی و بیرونی -10-


اما قصه پر غصه 


قبلا حساسیتی نداشتم و البته برای خود یک تقسیم بندی دارم که با کدام رسانه بروم و باچه مهمانانی صحبت نمایم و میز داشته باشم یک وقت دوستم مرحوم اخگر می گفت که من در هر رسانه ای نمی روم و با مهمانان که دوست دارم بحث می کنم و سوم هم وقت لازم دارم. فکر می کنم جناب شاه حسین مرتضوی هم در آن گفتگوی ما حضور داشت. من به آقای اخگر گفتم نه من چندان سخت گیر نستم و شرط شروطی دارم اما نه به این سخت گیری شما. اما جنگ فیزیکی تلویزیون یک واقعا مرا تکان داد و من گفتم که خشونت بود و خشونت، اخلاق با هم جور نمی آید. اما دوستان و جوانان زیادی آن صحنه را ستایش و تمجید کردند و مرا از این بابت سخت مورد عتاب قرار دادند و انرا دلیل بر شجاعت و غیرت گرفت و مشت را هم مشت تاریخی. بهر صورت این نظر عزیزان ما هست و قابل احترام و دموکراسی. امروز چند رسانه زنگ زد و دقیقا شروطم را مطرح کردم و دو تای شان را رد و سومی را قبول کردم و رفتم ولی یکی از مهمانان که یکی از رهبر جنبش هم هست با وجود من در برنامه شرکت نکرد البته این بزرگوار سالها در بحث همراه من بود اما خدا خانه مافیای شرکت برق و وزارت امیر صاحب خراب و یا آباد کند که با تغییر لین برق ، لین دوستیها و رفاقتهای مارا هم تغییر داد و امروز دوست چندین ساله ام همراه من در یک بحث حاضر نشد و این شد که دو نفره بحث یک ساعته را پیش بردیم و سخت خسته هم شدم خوب روزه و بحث تقریبا مثل اخلاق و خشونت هست و جمع کردنش مشکل و این قصه پر غصه امروز من بود که رفیقم قارشد و در یک میز بامن ننشست. 

مشکل اساسی همان مطلق نگری و دو رنگ سیاه و سفید هست بوش هم جهان را به دو رنگ تقسیم کرد در حالیکه این دگم اندیشی و تصلب گرایی است جهان سیاست اگر نگاه ما متکثر و متنوع باشد، جهان سیاست به دو رنگ تقسیم نشده است. جهان سیاست جهان رنگها و تنوعات است. برخی برای پیدا کردن رنگ سوم و شکستن تصلب و منطق بوشی رنگ خاکستری را پیشنهاد کرده است. رنگ خاکستری این چانس را می دهد که خطوط متضاد و افکار متناقض یک بستری برای نشست پیدا نماید و از غیریت سازی و تصلب گرایی اجتناب شود. رنگ خاکستری همان همزه وصل هم می تواند شمرده شود. در مناقشات جهانی سازمان ملل همزه وصل است در هر مناقشه بومی و محلی حلقه های وصل وجود دارد که رنگ سیاه و سفید را تبدیل به رنگ سبز و رنگ صلح صفا می کند. در مناقشه توتاپ واقعا اختلاف نظر پیش آمد برخی اصرار دارد که تغییرلین قابل قبول نیست و طرح علمی و فنی اولیه فیشنر اجرا شود و من هم یکی از پرو پاقرص ترین افرادی بودم که این طرح عملی شود اما مطالعات و بررسی نشان داد که این کار چالش بنیادی و تبدیل به یک بن بست شده است. در اینجا وکلا و نمایندگان مردم و گردانندگان جنبش روشنایی خواهان حل این معضل از طریق کمیسیون از طریق مذاکره شدند و اما عده از دوستان بشدت مخالف گفتگو شد و گفتن که هیچ مذاکره ای معنا ندارد. طرح بدیل درواقع از نظر ما همان خط میانه رنگ خاکستری و همزه وصل است. ما نمی توانیم غیر باشیم و غیر نستیم غیریت سازی تفرقه و خیانت هست نگاه ما به مسایل خودی دوستانه و درونی است. اشکال ندارد که عده از دوستان طرح بدیل را قبول نداشته باشد اما این معنایش قهر و گریز از هم دیگر و فحش دشنام نباید باشد قصه های مان را که بسیار زیاد و طولانی هم هست نباید پرغصه نماییم. 


جمهوریخواهان هم روی به فحاشی و ابتذال آورده اند 


در مناقشات انتخاباتی درون حزبی آمریکا کارها بین دونالد ترامپ و رقبای درون حزبی اش بجاهای باریک و به فحاشی کشانده می شد. رقبای ترامپ به دنبال پیدا کردن عیوب ترامپ بر آمد و اینکه به فکر و دیدگاه وی که فاشیزم است و ارزشهای آمریکا را بالگد می زند را هم نقطه ضعف وی گرفته بود اما به این عیوب و دید گاه وی تنها بسنده نمی کرد و یک روز رقیب ترامپ  چسپیده بود که وی همانگونه دید گاها و فکرا نامیزان هست از نظر جسمی هم تمام الخلقه نیست مثلا دستهایش نسبت به جسمش کوچک هست. ترامپ هم که می دانید چه ناقولای است وی این گونه واکنش نشان داد و از خود دفاع کرد که درست است که دستهایم کوچک هست اما بسیار قوی و پر قدرت و با انرژی است. ترامپ بازیهای گلف را دلیل می آورد که دستهایش واقعا قوی هست و  توپ گلف را به دور ترین مقصد پرتاپ می کند اما وی به این حد قناعت نداشت و حرفهای دیگری را طرح کرد که از نظر رقبایش و از نظر خانم کلینتون ابتذال و فحش پنداشته می شد . یاسین صمیم می گفت که ترامپ در جای گفت که درست است که دستهای من کوچک و اما سایر اعضای بدن من بزرگ هست. واکنش بانو کلینتون این بود که اردوگاه جمهوریخواه امر بزرگ ملی و انتخابات را به ابتذال کشانده و آن را به اعضای بدن شان تقلیل داده است. اگر روایت دوست من صمیم، درست باشد حق با خانم کلینتون می باشد انتخابات آمریکا مساله بزرگ درون آمریکایی است که تاثیرات حیرت انگیز روی همه نظامهای دموکراسی در دنیا داشته است و آمریکا به این ابر قدرت دموکراسی و انتخابات افتخار دارد و حال این رویداد تبدیل به فحاشی، طعنه و کنایه و توهین و تحقیر شود به هیچ وجه برای نخبگان و جامعه سیاسی آمریکا قابل قبول نیست. خوب آن آمریکا هست و دوستان من خواهند گفت که تو به آمریکا چه کار داری بیا بگو که در کشور چه می گذرد؟ و جنبش عظیم روشنایی چه شد؟ و خط توتاپ به کجا رسید. می دانید که لین توتاپ تبدیل به امر بدیل گردید و غیر از این چاره ای هم نبود و نیست اما هواداران جنبش بزرگ روشنایی سعی کنند که توسط یک عده به ابتذال کشیده نشود. این حرف علیرضا شریفی درست است که جنبش کم کم تبدیل به جنبش فحاشی می شود دوستان و عزیزان که در فیسبوک بنام هواداری جنبش می نویسند سعی کنند که جنبش روشنایی را تبدیل به جنبش فحاشی و بد زبانی نکنند. نگاه ما به جنبش، عدالت خواهی دوستی تالیف دلها و خلق محبتها باشد این هدف تنها با تعقیب اهداف عدالت خواهی ممکن است. توتاپ کل عدالت نیست اما یک مثال قوی و یک نماد بارز برای عدالت هست و نگاه ما به جنبش روشنایی خودی هست  اما اگر از آن سوی استفاده شود و هواداران تبدیل به لشکر فحاشی شوند در این صورت غیریت سازی کینه و دشمنی ایجاد می شود نمی شود فحاشان را دوست و امر خودی و خود مانی دانیست. فحاشی توهین و تحقیر امر بیرونی می شود ممکن است بجای فعال شدن جبهه های عدالت خواهی، سنگرهای فحاشی و تعرض و بی حرمتی فعال شود. ممکن است که بگویید شما یعنی من هم فحش می دهم بله درست است از هزاران فحش منم یک و دوتا فحش را داده باشم که داده ام اما سعی کردم عمومی نباشد و رفته ام در بخش خصوصی. اما همان دوستان همان تبادله تلخ و شیرین دوجانبه را باز تبدیل به امر عام کرده و گفته است که پخش کنید که کرده اند و مهم نیست زیرا که من منکر نستم. بله بحث از جدال و دشنام نامزدان ریاست جمهوری آمریکا آغاز شد و به جنبش روشنایی رسید من جنبش و اهدافش را خودی می دانم و سخت به آن اعتقاد دارم اما با فحاشی بیگانه هستم و نگاه خودی و دوستی با جنبش فحاشی ندارم نگاه بیرونی و درونی در این باب همین است. 


امشب حرفهای زیادی شنیدم


اولین حرف این بود که جناب اوباما رییس جمهور آمریکا برای فرماندهان شان در افغانستان مجوز صادر کرده که طالبان را در افغانستان و پاکستان بزنید. این حرف دلیل دارد اولینش این هست که اوباما در آخر و در پایان ریاست جمهوری اش می خواهد ثابت کند که خونها و پولها در افغانستان هدر نرفته تروریستها را رهبر القاعده را بخاک مذلت نشانده است. دلیل دومش هم این است که امروز ایمن الظواهری هم به جنبش فحاشان ملحق شد و با چند فحش آب دار و عریان به آمریکا و غرب، بیعت خود را به رهبر نو طالبان اعلام کرد. دلیل بعدی اش هم این هست که به افغانستان پیامی هست که در کنارش استاده و دشمنش را می کشد و به پاکستان هم یک یا هو مسنجری هست که رفیق جان جای دادن القاعده در حریم خصوصی ات بی پاسخ نمی ماند و بدرقم القاعده متحد طالبان و خصم استراتژیک ما را درخانه ات جای داده ای و قایم کرده ای و حالا خوراکش توسط بی سرنشین فرستاده می شود. گذشته از این دیدگاه پاکستان دچار یک خبط استراتژیک نسبت به افغانستان شده است و خطای استرتژیک دلیل برای آمریکا و بی سر نشینهایش می شود که طالبان را در خاک پاکستان مورد حمله قراردهد. خطای پاکستان این است که دولت و مردم افغانستان را با طالبان معامله کرده نگاه پاکستان به ملت و حکومت افغانستان بیرونی و خصمانه است. ثابت شده که پاکستان طالبان را گروه خودی برای منافع خود تعریف کرده است و شبکه حقانی هم برای استخبارات این کشور یک موضوع درون پاکستانی و خودی مد نظر گرفته شده است و این بی نهایت خطر ناک و درد ناک هست که هرچه تروریست و آدم کش افغانی ، دوست و متحد پاکستان باشد و تاحالا این کشور مردم و حکومت ما را غیر، دشمن و مستحق کشتن دانسته است. خطای دیگر پاکستان هم این شده که با تروریستهای همسو شده که آمریکا آنها را دشمن استراتژیک خود با رنگ سیاه و سفید تعریف کرده است. از دیگاه آمریکا القاعده دشمن استراتژیک، آشتی ناپذیر و رنگ سیاه هست اما پاکستان حالا آمده هم طالب شورای کویته را و هم شبکه حقانی را وصل به القاعده ساخته و به این ترتیب پاکستان از غیریت و شرارتی حمایت می کند که هم از نظر و دیدگاه امریکا ضدملی و بیرونی هست و همه از نظر مردم و حکومت افغانستان. نتیجه این نگاه و نگرش این شده که آمریکا به صورت مشترک عملیات شبانه و روزانه علیه طالبان و القاعده حتا در داخل پاکستان داشته باشد. تروریستها محور شرارتی شده است که از نگاه افغانستان و آمریکا یک امر غیر و بیرونی و دشمن هستند اما همین تروریستها برای پاکستان در حوزه درونی و منافع ملی این کشور محسوب شده است. عمق قضیه از اینجا آشکار و هویدا می شود که پاکستان موضوعی را امری خودی گرفته که آن امر برای آمریکا غیریت مطلق و خصم استراتژیک تعریف شده و در این تعریف افغانستان شریک و متحد هم نظر و هم نگاه غرب و آمریکا هست و از این منظر فاصله و شکاف هولناک دیدگاهی و نظری بین افغانستان امریکا ازیک سو و برای پاکستان از سوی دیگر ایجاد شده است و گفته باشم این جمع بندی یک امر ثابت نیست و می تواند سیال و متغیر شود که در موقعش مورد بحث قرار می گیرد و اما فعلا وضعیت همین هست که تروریستها برای پاکستان امر خودی و برای ما و غرب امربیگانه می باشند.

نگاه درونی و بیرونی -۹-



نگاه درونی و بیرونی -۹-


خروس جنگی ، یک،


نگاه به اخلاق و کرامت انسانی یک امر ارزشی هست اما ضد اخلاق و کرامت موضوع بیرون انسانی. تفکیک و تفاوت اخلاق و خشونت ریشه در همین امر درون انسانی و بیرون انسانی دارد. جنگ و در گیری فیزیکی امر ضد اخلاقی و قابل توجیه نیست کسانیکه خروس جنگی ذوالفقار و ممتاز را در تلویزیون ۱ توجیه بسوی غیرت، عزت و کرامت می کنند، دیوانه اند. خشونت به هرشکلش چه لفظی و زبانی و چه فیزیکی و ذوالفقاری امر ممتاز نیست. کسانی بخشونت و فحش دشنام روی می آورند که خلع منطق و استدلال می شوند. طالبان یک دلیل برای محکومیت دارد که برای تطبیق اهداف شان به خشونت روی آورده است زیرا می داند که ایده لوژی کهنه و امارت منسوخ شان در جامعه عملی نیست و حالا تصمیم گرفته با انفلاق، انفجار و انتحار بر مردم تطبیق نماید. عمل کرد طالبان در حوزه اخلاق و انسانیت جای ندارد زیرا خشونت غیر از اخلاق هست. فرق نمی کند خشونت طالبانی را چه گونه داشته باشیم خشونت ، خشونت هست حال چه در شکل خروس جنگی ذوالفقاری و ممتازی نشان داده شود و یا بگونه انفجار. فکر می کنید در همان لحظه هر کدام از ذوالفقار و ممتاز خان، ابزار انفجاری اسلحه و آتش می داشت از هم دیگر دریغ می کرد به نظر من هرگز، سلاح دو خشونت گرای تلویزیونی همان زور مشت و بازو بود که نشان دادند. همان گونه که گفتم خشونت یک تعریف ندارد. خشونت زبانی و کلامی هم خشونت هست و چه بسا فحاشان و بد زبانان با خشونت کلامی خود زخمی را ایجاد نمایند که التیام نا پذیر باشد. عربها می گویند زخم سنان التیام پذیر است اما زخم زبان و دشنام اهانت التیام ناپذیر هست. اینکه رییس جمهور روزانه یک میلیون فحش بخورد این فضای محبت و دوستی را از حاکم و مردم می گیرد و فحاشان در جامعه خطر ناکترین فاصله ها و شکافهارا بوجود می آورند. خشونت زبانی مقدمه خشونت و در گیری فیزیکی می شود. در نبرد ،یک، ابتدا ذوالفقار در حضور نماینده مست حزب اسلامی که از نوع حرف زدنش معلوم بود که این آدم نامیزان هست، می گوید حکمتیار تروریست درجه چندم هست و هیچ تاثیری در صلح ندارد و این در واقع استفاده از خشونت زبانی بود، واکنش ممتاز چند برابر می شود و خشونت را بشدت بالا می برد ذوالفقار رهبر یک حزب و عضو جنبش روشنایی بجای اینکه خشونت زبانی را در حد همان بد زبانی متوقف و نگهدارد، بلافاصله با مشت به صورت ممتاز می کوبد و بعد آن مغلوبه کم نظیر در تاریخ گفتمان رسانه ای در افغانستان.آنچه که دیشب روی داد خروس جنگی بین دو ادم مخبل و نامیزان بود و خشونت زبانی و فیزیکی و این مساله هیچ ربطی به مسایل تباری دینی ندارد و اصلا قابل ستایش نیست. خشونت امر ضد اخلاقی هست و مرتکبین آن قابل سر زنش و حتا پیگیری. نگاه به این گونه مسایل باید در چارچوب قوانین و اخلاق باشد جنگ و خشونت در هر شکلش زشت قبیح و امر ضد انسانی هست. من خروس جنگی دیشب راترویج خشونت می دانم هم تلویزیون یک که تتر اماج قرارداد محکوم است و هم ذوالفقار و ممتاز که بجای گفتمان منطقی وارد خشونتهای زبانی و فیزیکی شد و طرف داران و مشوقان این دو در صفحات مجازی نیز ، محکوم اند.


ضربه دیگر


برخی احساس می کند که بد رقم لجباز باشم گاهی دوستان می گویند به این لشکر فحاشان چه کار داری خود فحاشی دلیل گمراهی دلیل بی منطقی و دلیل نادانی هست. استاد نگارگر می گفت: کمونیستها مرا گرفته بود و با من در زندان بحث داشتند اما در بحث ضربه های کاری خود را بر پیکر ایده لوژیک و اعتقاد شان در زندان وارد می کردم. مستنطقین یعنی باز جویان با ضربات فنی و استدلال من، مستاصل می شد و آنها راخلع منطق و بناگاه روی اعصاب شان سوار می شدم و عکس العمل شان موج عظیم دشنام ناموسی و لامذهبی بود. استاد نگار گر می گفت: نوع فحاشی شان این بود: ای زن تو را و دیگری ای مادر و خواهر تورا و سومی فریاد می زد ای زن امپریالیزم تورا وچهارمی می گفت ای دور دسترخوان ارتجاع تو را و.. شبیه چنین داستانی را مرحوم قسیم اخگر مبارز راه آزادی داشت و می گفت، ما با منطق روشن و دیدگاه شفاف شکست شان می دادیم و ضربه فنی می کردیم واکنش شان فحش و دشنام بود. حالا قصه فحاشان و رجاله ها با اهل خرد و منطق و اهل سیاست و عقلانیت و اصحاب تجربه همین شده است. فحاشی نوع گمراهی نوع نادانی و بیشعوری هست و کار خیلی ساده و آسان اما استدلال و منطق و تبیین دیدگاه کار هر لمپن بی سواد نیست. ما در توتاپ استدلال و دیدگاه داریم دید گاه اولیه ما همان تطبیق طرح علمی فیشنر بود و به همان دلیل کارمخفی و پنهان حکام گذشته را افشا کردیم و اسناد را بیرون کشیدیم و طشت رسوایی شان را انداختیم و مردم را آگاه ساختیم اما مافیا شرکت برشنا و زارت، کار خودرا کرده بود و همه در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت و نمی شد تغییر داد و بن بست ایجاد شد و حالا نمی شد در این بن بست باقی ماند و لج کرد و منطق نداشت لذا گزینه بدیل را گرفتیم گزینه بدیل انتقال ۳۰۰ می گاوات برق به بامیان هست و این خواست را از حکومت می خواهیم عملی نماید. بدیل و طرح بدیل و تطبیق بدیل، هدف بنیادی خدمت رسانی برق به مناطق مرکزی هست.اما تیم سیاسی مخالف حکومت هم طرح دارد و نقشه شان فشار برحکومت و اگر بشود به زانو در آوردن حکومت هست. این تیم در فکر برق نیست برقی که برای بامیان در نظر گرفته بود همان یگ می گاوات برق سوله ری برای بامیان و یک جنراتور برق برای دایکندی. هدف تیم سیاسی اجندای سیاسی شان هست و خیلی روشن. اما گروه سوم، گروه لافوک و بی بر نامه هست مثلا هیچ چیزی برای گفتن ندارد تنها حرف شان پافشاری روی آب ریخته شده است اینکه بر نمی گردد و بن بست هست و راه حل لازم دارد. البته این گروه آب بر هاونگ می کوبد و یک روز طرح نافرمانی مدنی می دهد و فردای آن روز می گوید نه عملی نیست و حالا چسپیده که جهان را جهنم درست می کند این ها بازیهای دون کشوتی بشر دوستی، بشتر نیست.البته سران لمپنها و فحاشان یک هدف دارند که فردا خودرا در کابل نامزد پارلمانی نمایند و برای این هدف این همه خلق الله را سر گردان کرده اند. من فکر می کنم لمپنها و فحاشان ضربه فنی شده و هیچ برنامه ای ندارند کار شان ایجاد لشکر فحاشی و دشنام علیه ما و ستایش علیه خود شان و این اوج در ماندگی گمراهی بجای روشنایی هست و حالا در ذیل همین کامنت می بینید که چه می نویسند. اصولا لشکر فحاشان دیدگاه ندارد و ضربه فنی شان کرده ایم  و دیدگاه و نظر شان ایجاد فتنه و غیریت سازی و تفرقه و کینه توزی و لجن پراکنی هست و این واقعا نگاه خودی و دوستی با قضایا در داخل جامعه نیست. 


سلب تابعیت


مولانا جلاالدین بلخی از افغانستان و زاد گاهش بلخ است وی خالق  عظیم ترین آثار و ادبیات عرفانی  ، مثنوی معنوی و دیوان شمس، هست و اما حالا دو کشور ایران و ترکیه ریشه مولانا را افغانستان بریده و خیلی راحت باهم توافق کرده و اثار مولانا را در یونیسکو بنام کشورهای خود ثبت کرده اند و این مصادره، جفا و ظلم در حق افغانستان هست. و جالب است که سازمان یونیسکو این ستم را قبول کرده و صحه گذاشته و این درست است که افغانستان مظلوم هست اماباید میراث های ادبی و علمی و شخصیتهایش را صرف به دلیل اینکه مظلوم است نباید بنام خود مصادره کرد و این شدنی نیست مولانا از افغانستان هست و اثارش باید بنام افغانستان ثبت شود و حکومت افغانستان با این رفتار و شیوه دو کشور اسلامی باید مقابله نماید و در سازمان یونیسکو اعتراض نماید و کسی نمی تواند ریشه مولانارا از سرزمینش ببرد. کز نیستان تا مرا ببریده است /  وز نفیرم مرد زن نالیده است. افغانستان، نیستان مولانا است و این رفتار ایران و ترکیه به هیچ وجه قابل توجیه نیست. نگاه این دو کشور و بیرون کردن آثار مولانا و ثبت آن به عنوان میراث مشترک ایران و ترکیه در سازمان یونیسکو، غیریت سازی هست. افغانستان نسبت به مولانا غیر و غیریت نیست مگر کسی با سرزمین خود می تواند غیر باشد مولانا برای افغانستان تبعه بیگانه نیست همانگونه که گفتم افغانستان سرزمین مولانا افغانستان نیستان مولانا هست. مولانا بر اساس منطق حقوقی و قانونی ایران تابعیتش با افغانستان خاک و خون است و کسی نمی تواند این تابعیت را قطع نماید. اثار مولانا میراث سرزمین خاک و نیستان مولانا هست و یو نیسکو نمی تواند آن را برای ایران و ترکیه ثبت نماید مگر می شود میراث کسی را برای کسی دیگری داد. این منطق برای ایران که اشعار مولانا فارسی هست پس مال و میراث ایران باشد و اینکه ترکیه تاکید داشته باشد که مولانا از بدی روز گار ساکن آن دیار شد و در گذشت حال میراث فرهنگی و ادبی مولانا از ترکیه شده، قابل قبول و منطقی نیست و نمی تواند دو کشور سلب تابعیت مولانا را نمایند. بهر تقدیر سلب تابعیتی در کار نیست میراث مولانا از وارثین حقیقی وی هست و یو نیسکو اثار مولانا را بعنوان میراث مردم افغانستان باید ثبت نماید. در گذشته امرای افغانستان در باره انتقال جسد سید جمال الدین کاری خوبی کردند من آن موقع آن را اوج کشش ناسیونالیستی می دانستم و نادرست و حالا که با چشم خود رفتار دو کشور ایران و ترکیه را می بینیم که این جفا و بی انصافی را درپیش گرفته معتقد شدم در انتقال جسد سید جمال امرای افغانستان عمل صالح انجام داده اند و کاری خوبی کرده اند. نگاه این دوکشور برای تصاحب  و تصرف اثار مولانا بما و مردم ما نگاه غیر خودی و غیریت هستند آنها مولانا را سلب تابعیت کرده و ازقلمرو افغانستان بیرون کرده و این دلیلش که اثارش را میراث مشترک خود شان گرفته و بین خود تقسیم کرده و ثبت یونیسکو کرده و یا می کند و این بیگانگی و غیریت سازی مولانارا قبول نداریم مولانا از افغانستان و این جغرافیا نیستان مولانا هست. 



نگاه درونی و بیرونی -۸-

گ

نگاه درونی و بیرونی -۸-

گفتگوی ویژه


دیروز گفتگوی ویژه با تلویزیون راه فردا داشتم و قبلش هم یک ملاقات که در کامنت قبلی به آن اشاره کردم. اما بحث ویژه ما راجع به ریشه ها و عوامل بنیادی پروژه توتاپ بود. این ماجرا را مقامات حکومت قبلی رویش خاک پوشانده بودند دلیل اینکه تاشه و زیرخاک کرده بود معلوم نیست خود استاد خلیلی و مدبر بارها اعلام کرده اند که خبر ندارند. داکتر صاحب عبدالله می گفت مگر می شود امری با این مهمی را خبر نداشته باشند قطعا رییس جمهور خبر داشته است. در این گفتگو اشاره کردم که تغییر لین سه سال پیش ، اشتباه حق کشی و عمل مافیای و زیر زمینی شرکت و وزارت بود و اینکه آقایان خبر ندارند مشکل استیصال و درماندگی خود شان هستند. نکته دیگری که در این گفتگو به آن اشاره داشتم مسله تظاهرات و اعتراضات مدنی بود و می دانید که برای اولین بار در فصل نو افغانستان استاد محقق اعتراضات مدنی را راه انداخته است و هیچ رهبر سیاسی در افغانستان این کار را نکرده است به نظر من استاد محقق پرچم دار معمار و پیشگام اعتراضات مدنی و تظاهرات خیابانی هست و درتظاهرات اخیر توتاپ بازهم نقش اصلی و بنیادی را آقایان دانش و محقق دارند همانگونه که اشاره کردم تغییر لین را که در نوع خود حق کشی بود را استاد خلیلی و مدبر که شاهد هم هستند یا اصلا خبر نداشتند و یا اینکه خاک پوشش کرده بود این قدر شهامت باشد که کاری که می کند چمچه را در کمر بزند کار سه سال پیش صورت گرفته و اما حالا چورت منکر است که نه چنین نبوده. در این مصاحبه گفتم مردم را در تاریکی گذاشته بود مردم از توتاپ خبر نداشتند و این آقایان دانش و محقق بودند که بشدت با تغییر لین مخالفت کردند و آن را حق کشی گفتند و اسناد را از تدارک ملی بر گردان و مردم را خبر کردند که لین تغییر کرده است. همانگونه که اشاره کردم در گذشته محقق بانی ، پرچپم دار و معمار اعتراضات مدنی بود و در اعتراضات توتاپ هم با مردم بود و مثل استاد خلیلی خاک را بر چوکی قدرت ترجیح داد. در این مصاحبه گفتم که واقعا توتاپ بن بست شد و راه حل لازم داشت. راه حل هم این بود که این پروژه به تعلیق انداخته شود و برای پیداکردن یک راه حل فکر شود. در نشستهای پی هم 5-6 جوزا در منزل آقایان استاد دانش  محقق و خلیلی همه از مساله تعلیق استقبال کردند وهمه تاکید داشتند که کمیسیون ایجاد شود و روی کمیسیون ساعتها کار شد که افراطیون مدعی رهبری جنببش اصرار داشتند که عضو کمیسیون باشند و ترکیب کمیسیون هم این شد که 7نفر از معترضین و 6 نفر از جانب حکومت کمیسیون را ایجاد نمایند نامها نوشته شد اما با گذشت چند ساعت از ترکیب کمیسیون هم استاد خلیلی و هم افراطیون موضع مخالف گرفتند و گفتند که عضو کمیسیون نستند. مجری دلایل را پرسید و من گفتم دلایل قضیه و مخالفت ازنظر من واضح است یکی سیاسی شدن قضیه و دخالت اجندای سیاسی تیم رییس جمهور پیشین است ایشان در لندن بود و گفت که در این قضیه مرتب با استاد خلیلی در تماس است . هدف تیم ، سیاسی کردن قضیه ، فشار و درتنگنا قراردادن حکومت هست زیرا برای تیم سیاسی و برای پیشبرد اهداف و اجندای سیاسی اعتراضات مردم چانس و فرصت عالی است. دلیل دیگر اهداف شخصی و دنبال کردن منافع شخصی هست شما شاهد خواهید بو که همین لافوکها که در حوزه ولایتی بی اعتبار شده روزی خود را تماما در کابل و پایتخت کاندید خواهند کرد و مساله سوم اینها تر جیح می دهند که رفتار شان پوپلیستی خطبه و خطابه در مسجد و مصلی باشند تا بحث مذاکره و بکرسی نشاندن خواسته های شان چون سخت است اینها می توانند دلیل و علت گفتگو هراسی باشد. و در پایان گفتم تلاش برای اب رفته درجوی و تلاش برای باز گرداندن امر مافیایی تغییر لین بی فایده است یگانه راه همین تطبیق و اجرای طرح بدیل است. در پایان این گفتگوی ویژه گفتم که رسانه ها از جمله تلویزیون نگاه نباید وسیله تعرض توهین و منبری برای افراد مجهول الهویه شود و نگاه ما در ماه مبارک رمضان باید خودی دوستانه و درونی باشد و غیریت سازی نداشته باشیم. چون صبر و حوصله هم حدی دارد اگر بناشد افشاگری گذشته صورت بگیرد آن وقت گله نکند که مدارک و اسناد گذشته را بیرون دهیم تا سیاه رو شود هرکه در او غش بود. 


مگر ما کم گرفتاری داریم


طالبان ابعاد کشتار را در ماه رمضان بالا برده است و میزان آدم ربایی و مسافردزدی و قطاع الطریقی را شدت بخشیده دو رویداد اسارت 50 مسافر در قندوز و شهادت 11 مسافر در اندر غزنی رویداوهای تکان دهنده است. طالب در بیرحمی و آدم کشی از داعش در شام و عراق پیشی گرفته است. دلیل پیشتازی در گروگان گیری و اسارت مسافران و قطاع الطریقی خیلی ساده هست و آن نشان دادن اینکه ما هستیم و شکست نخورده ایم و این هم دلیل بودن ما در جاده ها و سرکها است و این البته گرفتاری بزرگ و عمده مردم ماست و چاره هم نیست جز فداکاری ایثار و مقاومت در برابر دشمن. امروز یک دیپلمات از من پرسید گرفتاری مردم و حکومت تان زیاد هست اما سعی کنید دیگر گرفتاری ایجاد نکنید واقعا روزهای سختی را مردم می گذراند همه چیز در افغانستان دشوار شده است. پرسیدم منظور از گرفتاری بشتر چیست؟ وی گفت ماجرای توتاپ هست اعتراضات و تظاهرات مدنی اصل بنیادی در سیستم ما هست اما در کنار آن خطرات و سلامتی و امنیت مردم در کشور ما اهمیت درجه اول را دارد گفتم ما هم به همین فکر می کنیم گفت نه شما به این فکر نمی کنید زیرا شما برای مطالبات برحق تان خیلی از گرفتاریها و خطرات قریب به یقین را نمی بینید و اهمیتی برای آن قایل نستید دیدم وی واقعا نگران از یک امری هست و گفت ما به مردم تان که اعتراضات داشته باشد صد در صد مطمین هستیم در گذشته رهبر حزب شما برای اولین بار مساله تظاهرات مدنی و خیابانی را سازماندهی کرد و هیچ رهبر سیاسی چنین کاری را نکرده است و تاحالا نشان داده شد که مردم به بهترین شیوه ممکن و مدنی اعتراض می کنند. گفتم منم در الجزیره شنیدم که یک پرفیسور المانی پس از تظاهرات هفتم جوزا گفت کاش در آلمان ما چنین تظاهراتی می داشتیم القصه وی گفت باید حد اعظم احتیاط را داشته باشید که درگرد همایی تان طالب، داعش و.. نفوذ نکند و اصولا با پیدا شدن راه حل و طرح بدیل لین برق بسوی بامیان دیگر لزومی برای ایجاد گرفتاری دیگری نیست از دشمنان باید ترسید که اقدام و جنایت شان غیر قابلیش بینی هستند. گفتگوی ما جالب بود و منم گفتم ما خواهان عملی و تطبیق طرح بدیل و تعهدات حکومت هستیم و ما نمی خواهیم هرروز درد سر خلق کنیم. حقیقت مساله همین است که ما در شرایط استثنایی قرار داریم و میزان احتیاط برد باری و تدبیر ما باید چند برابر باشد.افراط گرایی و ماجراجویی کار درستی نیست ما حکومت را دوست خود و منتخب خود می دانیم و نگاه ما با حکومت دوستانه خودی هست. حکومت منتخب مردم ما و خودی می باشد اما دشمنان سعی دارند این امر خودی را درهم بشکند و تبدیل به دشمنی و غیریت و ضدیت نمایند خلاصه اینکه نگاه مردم با حکومت شان باید خودی باشد و حکومت هم تعهدات خودرا عملی نماید و هر روز گرفتاری ایجاد نشود. 


مجهول الهویه


من نمی دانم در باره مجهو الهویه چه بگویم زیرا این دسته از خود ادرسی ندارد و همیشه از موضع دیگران و برای دیگران و رضایت خاطر دیگران بحث می کنند و وارد قضیه شده و جنگ شان نیابتی است.. دو مشکل در بحث مجهول و معلوم الهویه داریم. مجهول الهویه نقش تبعی دارد و نقش اصلی از آن معلوم الهویه است. معلوم الهویه وقتی نامردی و نامردمی اش گول کند و خودش بانام و نشان خود گپ زده نمی تواند و دلیل کتمان و خود سانسوری و خود مخفی کاری هم می تواند متعدد باشد. چرا بخش زیادی از آدمها در صفحات مجازی و فیسبوک مجهو الهویه می شوند اینها دو مرض دارند یکی اینکه اصالتی ندارد که نشان دهند و دیگری اینکه وسلیه و ابزار دست معلوم الهویه ها می شوند. ماشین معلوم الهویه وقتی چالان و بکار می افتد که به دلایلی خودش شیطان اخرس می شود و نمی خواهد با نام و نشان خود گپ بزند آن وقت رجاله های مجهول الهویه را استخدام می کند. خصوصیت بارز بی هویتها این است که تفرقه ایجاد کنند و آتش فتنه را مشتعل نمایند و لشکر فحاش و دشنام تشکیل دهند و نقابهای گوناگون و نامهای مستعار داشته باشند و گاهی در پشت حجاب زن پنهان می شود و عمل زشت شان را در تاریکی انجام دهند. زیاد داریم که انتحاریون طالب لباس و حجاب زن را پوشیده و همین امروز قطاع الطریق با صورتهای بسته، راه را گرفتند و آدمهای بیگناه و مسافر را دزدی کردند. خلاصه اینکه همه رذالتها و پستیها ازآن مجهو الهویتها هست اما مباشر در کار این بی هویتها ، آدمهای با هویت متشخص و شناخته شده قرار دارند که ریشه ماجرای و جنگ نیابتی در دست آنها هستند. منم در تجربه رسانه ای خود با چنین افراد مجهو الهویه و معلوم الهویه سر کار داشته ام دشنامها از سوی بی هویتها بوده است. پرسش این است که چرا چنین می شود؟ پاسخ برمی گردد به همان نوع نگاه کور و بینا. نگاه بی هویت کور است و حتا نمی داند که چرا فحش می دهد اما نگاه معلوم الحال و معلوم الهویه به قضیه همان بیگانگی و غیریت سازی هست وقتی وی برای خود دشمن و طرف درست می کند و این همان غیریت سازی است و حال برای کوبیدن هدف دو نوع رفتار را بر می گزیند یکی مستقیم رو در رو و مباشر و دیگری مجهول و نیابتی. نوع تقابل نیابتی را نه متشخصها بل مجهول الهویه ها در سایه و در ظلمت و در پشت استعار و حجاب به پیش می برند.

نگاه درونی و بیرونی- ۷-



نگاه درونی و بیرونی - ۷-


قهرمانان ما در کجا هست؟


این بحث در نوع خود جالب است این امکان هم هست که ریشه بنیادی سخن روانی و سایکولوجیکی باشد اما پیدا کردن قهرمان در هر جامعه ای ازجمله در جامعه ما امر درونی هست. نوع قضاوت و دید ما نسبت به قدرت بسیار متفاوت است یک وقت اکبرخان نلگیز وکیل دانشمند ما می گفت مردم ما حکومت را ظلمه و نزدیک شدن به حکومت را گناه کبیره می داند و ریشه های بسیار عمیق اعتقادی برای نفی و طرد حکومت ملاهای و روحانیت و وعاظ ما پیدا کرده اند. بنابراین در چنین بستری قهرمان تولید نمی شود زیرا نگاه و دید نسبت به حکومت و قدرت بیرونی و بیگانه هست. حکومت یعنی ظالم یعنی ستمگر و نزدیک شدن به حکومت و کار کردن در حکومت یعنی نزدیک شدن به ظلم و جز ستمگر و ظلمه قرار گرفتن بنابراین هر گز نمی شود قهرمان را از بستر پلیدی و ظلم پیدا کرد. مزاری اگر مقام حکومتی می داشت عضو کابینه دولت استاد ربانی می بود دیگر هر گز برای مردم ما قهرمان گفته نمی شد.آمر مسعود و زیر دفاع و شخصیت مقتدر و خود پدید آورنده قدرت بود اما آمر برای مردمش قهرمان هست زیرا نوع نگاه پیروان آمر به قدرت و حکومت امر درونی هست از دید گاه و نظر این مردم، قدرت و حکومت ظلمه نیست که بودن در آن رسوای و رذیلت و فضیحت باشد. اما روان شناسی ما این نیست و ما قهرمانان خود را در ضدیت و غیریت با قدرت جستجو می کنیم. قدرت برای ما تلخ و زهر است و سعی می کنیم ضد تلخی باشیم اما این روان شناسی را تبار دیگر در افغانستان ندارد از نظر آنها قدرت و حکومت احلی من العسل هست. در جامعه ما کسی قهرمان می شود که ضدیت و دشمنی خود را با قدرت ثابت نماید. چرا استاد محقق وقتی بیرون از حکومت هست تبدیل به "بت " می شود و مردم موتر وی را بالای دستش بلند می کند و کسی در تظاهرات کوچی هرگز به مخالفت استاد خلیلی که مقام حکومتی بود وقعی  نگذاشت. در این برهه این محقق است که قهرمان مردم هست زیرا که در بیرون از قدرت و حکومت قرار گرفته است و قهرمان در درچوکات قدرت و حکومت نیست. محقق همان محقق است و هیچ امری خارق العاده ای رخ نداده که از وی چیزی دیگری ساخته باشد تنها کاری که صورت گرفته این است که حالا در حکومت هست و تغییر و ضعیت داده و نه تغییر شخصیت اما روان شناسی جامعه این را قبول ندارد و می گوید که نه محقق دیگر آن قهرمان 14 سال پیش شان نیست. در کامنتی که درباره مرتضوی و نادری نوشتم این هم یک مثال ثبوتی و اثباتی مدعای من هست مرتضوی دشنام داده می اما نادری ستایش و چرا دلیل همان نوع نگاه و قضاوت هست. آقای غرجستانی به نکته ای جالبی اشاره دارد که جامعه ما به دلیل ظلم و ستم مستمر ، بیگانگی و غیریت با قدرت جز شخصیت و هویت شان شده است و نمی تواند قهرمان درون حکومتی داشته باشد قهرمان مردم در بیرون از قدرت وجود دارد این روان شاسی ما شده است اما اقوام و تبارهای دیگر جامعه ما اصلا غازیان و قهرمانان بیرون حکومتی ندارند و همه غازیان و سرداران و قهرمانان شان از درون قدرت بیرون داده شده است. همانگونه که اشاره کردم شهید مزاری قهرمان بیرون حکومتی ما هست و اگر مزاری در قدرت و در کابینه دولت ربانی می بود هرچه بود اما قهرمان محبوب ما نبود. با این وضع دلیل صف بندیها رادرک می کنم تنها کافی است یک لمپن پیدا شود و موضع ضد حکومت و ضد قدرت را بگیرد درست از فردای آن روز همان لمپن در ذهن جوانان مجازی ما قهرمان تاجدار هست و نه یک کلمه کم و نه یک حرف زیاد. ما قهرمانان ما در بسترهای مخالفت و ضدیت با قدرت پیدا می کنیم و ما قهرمان در داخل قدرت و حکومت را نداریم در این زایش قهرمان استاد خلیلی چانس بشتر از بهزاد و ناجی و معلم عزیز ندارد زیرا که وی 13سال در حکومت و در قدرت کار کرده است و نمی تواند قهرمان و در جایگاه 14 سال پیش استاد محقق قرار بگیرد. نتیجه برای تغییر این ذهنیت باید دیدگاه و قضاوت را تغییر داد و اصولا نگاه اهلی و خودی و درونی با قدرت و حکومت را باید پیدا کرد البته این کار شدنی هست اما زمان، کار و حوصله و فرهنگ سازی می خواهد و باید قبول نماییم که کار با حکومت خوب است و گناه نیست. 


پس از تریاک


چندروز قبل در باره استخراج گسترده بهترین نوع سنگ، مرمر، از ولایت هلمند و کنترل عواید و در آمد آن توسط طالبان، کمی نوشتم و اما امروز گزارشهای را در باره استخراج سنگ، لاجورد، بدخشان را خواندم. معادن پس از ،تریاک، بزر گترین منبع درامد طالبان و تروریستها ذکر شده است. سازمان نظارت جهانی بر معادن حدس زده که ۵۰ در صد عواید و قاچاق احجار کریمه و نیمه کریمه به پاکستان از آن طالبان هست. پاکستان مقصد نهایی قاچاق معادن افغانستان می باشد. به این سوال باید پاسخ داده شود که پاکستان چرا مقصد نهایی استخراج معادن و ثروت افغانستان شده است؟ گزارشهای زیادی داریم که صنعت قالین افغانستان و تولیدات بی نظیر آن در نهایت با مهر استاندارد پاکستان در دنیا صادر می شود. منافع مشترک مافیایی و فقدان امکانات تکنولوژی پروسیس و همجواری و سهولت تردد می تواند از دلایل پروسیس قالین افغانی و صادرات آن با مهر پاکستان باشد. اما طالبان، قاچاق و پاکستان ابعاد بسیار عمیق و گسترده و حیرت انگیز غارت و ثروت افغانستان را در بر گرفته است. این کشور روی هر امری که به ضرر افغانستان باشد، برنامه ریزی می کند یک روز گیاهان نادر مثل شیرین بویه را ریشه کن می کرد و بالای ۹۰ در صد اشیای عتیقه افغانستان به پاکستان قاچاق می شود قالین را که گفتم و حالا بحث معادن زیر زمینی و سنگهای قیمتی کریمه و نیمه کریمه لاجورد و مرمر افغانستان هست، زمرد کم یاب و ناب ترین سنگ در جهان است و شاید پس از الماس هست که استخراج و به پاکستان قاچاق می شود حتا پرندگان نادر و شکاری مثل باز در امان نیست باز هم به صورت غیر قانونی در افغانستان شکار و به پاکستان قاچاق می شود. طالبان و تروریستها به دلایل زیادی در افغانستان ساخته شده و یکی از دلایل همان مرجع قابل اعتماد و خودی بودن این گروه با پاکستان هست. سنگ مرمر از ولایت هلمند استخراج و به صورت غیر قانونی توسط طالبان قاچاق می شود اما همین طالبان هرگز اجازه نمی دهد که سنگ مرمر در کارخانه های هلمند به مرحله تولید برسد و بنام افغانستان تولید و صادر شود. مثل قالین که گفتم. سنگ لاجورد در بدخشان نیز توسط طالبان به پاکستان قاچاق می شود لاجورد زیباترین سنگ با رنگ خاص لاجوردی خودش به پاکستان منتقل می شود. سازمان جهانی نظارت بر معادن گزارش داده که استخراج و قاچاق معادن علت جنگها و منازعات در افغانستان شده است شبیه الماس در افریقا که دلیل جنگهای خونین و سودش به جیب گروهای مافیا و کشورهای مقصد واریز می شود. سازمان جهانی نظارت از معادن، حدس می زند که در آمد طالبان و تروریستها بالای ۵۰ درصد از معادن افغانستان می باشد و این رقم پس از تریاک عظیم ترین منبع عایداتی طالبان و تروریستها گفته شده است در این ماجرا همکاری طالبان تنها و تنها با پاکستان دیده شده و گواینکه این گروه همه تعهداتش با پاکستان و غیریت بیگانگی و ضدیتش با منافع ملی افغانستان می باشد. طالبان امر بیگانه و گروه بیگانه با منافع مردم افغانستان و گره خورده و سنجاق شده با خارجیان می باشد.


حمله به محاکم


اعدام تبهکاران پاسخی برای عدالت هست اما واکنش تروریستها در حمله به محاکم نیز جوابی از سر عصانیت و تاثیر اعدامها روی آنها است. پس بهر پیمانه که اعدامها و حبسهای صد و دوصدساله بدون عفو ، عملی گردد، جنایت پیشه گان به همان میزان منفعل و مستاصل می شود. در این باره تاکنون رییس جمهوری پیشین افغانستان و ملا سمیع الحق رهبر جماعت علمای اسلام پاکستان و سخنگوی حزب تحریک انصاف عمران خان کریکت باز پاکستان اعلام موضع داشته اند. رییس کرزی حمله به اختر محمد منصور را رد کره و گفت است که من از همان اول با انجام چنین حملات مخالف بودم و حالا هم کشتن اختر محمد منصور توسط بی سرنشین کمک به صلح افغانستان نمی کند. ملا سمیع الحق نیز اختر محمد منصور را شهید خوانده و کشته شدن وی را بشدت محکوم کرده است واما سخنگوی تحریک انصاف عمران خان پا از این فراتر گذاشته و گفته است که ملا اختر محمد منصور برای آزدی وطن خود مبارزه می کرد و کسیکه در این راه کشته شود وی شهید می باشد اختر محمد منصور شهید راه آزادی کشور خود شده است. سخنگوی تحریک انصاف در روزنامه داون پاکستان چنین اظهاراتی را داشته است. نگاه به رویداد قتل منصور برمی گردد به نوع نظر ، قضاوت و داوری در این جهت برای من اظهارات ملاهای پاکستانی در باره تبهکاران طالب و تروریست اصلا و ابدا قابل پرسش نیست زیرا که طالبان افغانستان مخلوق آنها هست و پاکستان این تولیدات را برای افغانستان صادر کرده است. نگاه آنها به طالبان دوستانه درونی و خودی می باشند و ملا سمیع با کشته شدن رهبر طالبان باید جنون بر داشته باشد زیرا که سرمایه شان در مقابل انظار دنیا در میان آتش و جهنم بی سرنشینها سوخت. اما تحریک انصاف که ماهیت وابستگی به انگلیستان را دارد عمران خان اخلاق، زن و فرزند انگلیسی دارد و اگر این منطق بی نظیر درست باشد و عوض نشده باشد طالبان توسط استخبارات غرب و پول عرب ساخته شد. حزب عمران خان باکشته شدن رهبر طالبان از این دید باید برای شان  رنج آور و تاسف بر انگیز باشد  و اختر ممد را شهید راه آزادی خوانده باشد  زیرا که طالبان در حوزه دوستی و درونی و خودی قرار دارد و هرکی دوستش کشته شود الزاما متاثر می شود اما پرسش بنیادی و اساسی این است که رییس جمهور کرزی چرا از مرگ اختر ممد منصور متاثر باشد و چرا با اعدام گناهکاران طالب مخالف و آن را به زیان صلح افغانستان بداند اختر محمد رهبر قاتلان مردم افغانستان هست و نباید یک قاتل مایه تاسف رییس جمهور قبلی ما شود. همانگونه که اشاره کردم در اینجا همسوی بین رییس جمهور کرزی و ملا سمیع الحق و تحریک انصاف عمران خان برای چه ایجاد شده است؟ و من از این همسوی و ابراز نظر واحد و مشترک رییس جمهور قبلی با ملا سمیع و تحریک عمران خان واقعا متاثر . متاسف هستم و چنانچه از حمله به دادگاها و کشته شدن مراجعین بی پناه غم گین می باشم و برای من این هم صدایی کرزی با پاکستانیها قابل درک نیست زیرا طالبان ، ملا سمیع الحق و استخبارات همه امر بیرونی با مردم افغانستان هستند و نمی شود با غیر و بیگانه همسوی داشت. 

نگاه درونی و بیرونی- ۶-

نگاه درونی و بیرونی -۶-
دنیارا محمد علی گرفته است
امروز تماما راه رفتم مهمان حاجی آصف بودم با دوستان صحبت داشتم اما شب که رسانه را دیدم دنیا پر از محمد علی شده است. محمد علی قهرمان افسانه ای سیاه پوست آمریکایی و کافر مسیحی بود وی در عصری مسلمان شد که جهان ، اسلام را آیین صلح، صفا، عشق و مهربانی مولانا می دانیست در آن عصر طالب، داعش و القاعده نبود اما حالا هیچ کافری به سادگی مسلمان نمی شود. محمد علی چنان فریفته اسلام شد که تمامی رازهای موفقیت خود را ربطی به مولا علی علیه السلام می داد. از نظر کلی، امام علی قهرمان شکست ناپذیر میدانهای نبرد آیین محمد بود. کلی وقتی از نگاه بیرونی و بیگانه به نگاه درونی و خودی می غلطد ، غرق در معرفت و عشق اسلام می شود دلبستگی وی به اسلام چنان درونی و خودی می شود که همه کامیابیها و موفقیت و افسانه ای و شکست ناپذیریش از اسلام می گیرد. علی و محمد الگوهای عزت و قهرمانی وی می شود گفته شده وی هنگام مشت زنی پراز عشق ، انرژی و غرور مولاعلی می شد و مشتش تبدیل به ذوالفقار می گردید. این حالت، موج بیکران انرژی و قوت خلق می کرد دایی جان امروز صحنه ای را نقل می کرد که محمدعلی در جنگ و مقابله با گاو جنگی و وحشی ، مشتش گاو جنگی و وحشی را ازپای در می آورد. کلینتون رییس جمهور پیشین آمریکا گفت که مرگ محمد علی دنیا را شوکه کرد. محمدعلی کلی قهرمان افسانه ای و تکرار ناشدنی امریکا و جهان است. تمامی این رویدادها در عصری روی می دهد که نگاه دنیا به اسلام نگاه بیرونی و دشمنی نبود. اسلام در عصر کلی جهان را دیگر گون می کرد محمدعلی درانتخاب چند هویت متکثر و متعدد اسلام ، مسیحیت و یهودیت و دیگر ادیان از حوزه آیین مسیحیت بیرون و به حوزه اسلام آیین محمد می غلطد و به این صورت با انتخاب اسلام برای خود تعریف هویت می کند. اسلام برای محمدعلی یک آیین بیرونی و ضد عدالت نیست اسلام برای کلی آیین عدالت خواهی و نفی تبعیض و تماما خودی و درونی هست. کلی در عین زمان که قهرمانی و شکست ناپذیریش را از علی علیه السلام می گیرد و با عشق علی انرژی می گیرد و مشت می زند، وی مبارز عدالت خواه می شود و ازموضع عدالتخواهی و نفی تبعیض سیاه و سفید در جنگ بی عدالتی می رود. اسلام عصر محمدعلی اسلام مولانا اسلام عشق و عرفان بود. حسن نصر متفکر بزرگ اسلام در آمریکا رییس دفتر بانو فرح همسر شاه ایران می شود و محمدعلی بجای مسیحیت ، دین اسلام را انتخاب می کند و نامش را هم محمد و علی می گذارد. اینهامعجزات وکرامات اسلام غیر سیاسی و اسلام عرفانی هست اما حالا چه شده است. القاعده، داعش و طالب نماینده اسلام شده اند کافر و مسلمان را با ندای الله اکبر ذبح می کنند این تبهکاران قاتل به اسلام بسیار آسیب رسانده اند چنانچه مسلمان هم ازدست شان در امان نیست و حالا خیلی مشکل است که کافری را علاقمند اسلام کرد و این خطر نیز پیدا شده که مسلمان کافر شود. انتحاریون اسلام را دین غیر انسانی و بیرحم جلوه داده اند و نگاه به اسلام را به صورت وحشتناکی تغییر داده است.
اخطار ده هاتن از مقامات نظامی امنیتی و سیاسی آمریکا اخطار داده اند که رییس اوباما نیروها را در سال ۲۰۱۷ تقلیل و کاهش ندهد آنها نگران اوضاع امنیتی و ازبین رفتن دست آوردها و جری شدن تروریستها هستند. خلیلزاد و ریان کراکر سفرای پیشین جنرال پیترایوس و... با اعلام جدول خروج، مخالف هستند و این را اشتباه اوباما می داند اما دلایل این اخطار چیست؟ تاکید این دسته از رهبران سیاسی و نظامی برای بقا و حضور در افغانستان منطقی موجه و خرد مندانه هست و اما به چند لیل اول اینکه باید به این پرسش پاسخ داده شود که برای چه در سال ۲۰۰۱ وارد افغانستا شدید هدف اگر نابودی دشمنان مشترک آمریکا و افغانستان بود که در ساحت نظامی بر آورده نشده است. تروریستها نه تنها کم بل ابعاد گسترده تری یافته است در حال حاضر بجای یگ گروه ۱۲ گروه تروریستی وارد افغانستان شده اند و می جنگند دلیل ثانی هم این است که اصولا دست آوردها ازسوی دشمنان و تروریستها در معرض خطر است. درطی ۱۵ سال فداکاری و ایثار و جانهای بی شماری از سربازان از دست رفته و میلیاردها دالر جنگ افغانستان هزینه داشته است و حالا این همه بر باد شود و تروریستها مجدادا افغانستان را جغرافیای جنگ و انتقام گیری خود قرار دهند. گذشته از حضور تروریستها و صرف نظر از هزینه ها و قربانیان مساله نوی پیداشده که این موضوع نو هم می تواند قوی ترین پایه استدلال این دسته از رهبران ساسی و نظامی آمریکا باشد.گفته شده است که اختر محمد منصور ایران رفته بود و ملاقاتها و ارتبطات با روسها ایجاد کرده بود اما اگر این اتفاقات درست نباشد ولی با اظهارات پی هم مقامات مسکو و آقای کابلف نماینده ویژه و تام الاختیار روسیه درامور افغانستان جای هیچ تردیدی را باقی نگذاشته که روسها و ایران روابطی را با طالبان ایجاد کرده اند. استدلال هم این گونه است که علیه داعش باید طالبان را بسیج کرد. اتباط روسها با طالبان با هردلیلی که باشد برای آمریکا خطرات بالفعل و بالقوه را درپی دارد و این چیزی نیست که غرب و آمریکا بتواند از آن بسادگی عبور نمایند بهر پیمانه ای که حضور آمریکا کم رنگ و سبک و ضعیف شود درست به همان پیمانه با ده ها علت حضور روسها سنگین تر و فربه تر خواهد شد و این یک خساره استراتژیک و باخت عظیم برای آمریکا و غرب هست. این دسته از سیاست مداران و نظامیان روی حضور سربازان آمریکا در افغانستان تاکید دارند و اگر ترامپ روی کار بیاید بدون شک وی خواهان حضور جدی سربازان آمریکا در افغانستان می باشد. جمهوری خواها و دموکراتها بسیار متفاوت رفتار دارند هرکدام کاری را انجام می دهد که یک صد هشتاد درجه ضد دیگری است. شما این تفاوت رفتاری را در سیاست اوباما و بوش می بینید و در فردا این ضدیت را در موضع گیریهای کلینتون و ترامپ خواهید دید این دو حزب اصولا تعریف متضاد از منافع آمریکا دارند. بهر تقدیر موضع ده ها چهره سیاسی و نظامی به نفع افغانستان است زیرا طالب و تروریست دشمن مردم افغانستان هستند و ما این غیریت و دشمنی طالب را باکمکهای سیاسی و نظامی متحدان خود می توانیم مهار نماییم طالبان امر بیرونی و دشمن قسم خورده ماست و ما با کمک غرب و آمریکا برای نابودی این امربیرونی بشدت نیاز داریم.
 دوستی
بندسلما را هند باهزینه ۳۰۰ میلیون دالر به بهره داری سپرد. هند نگاه دوستانه دارد و هزاران محصل افغانستان را هرسال بورسیه می دهد. هند کشور غیر مسلمان است اما بالای دو میلیارد دالر برای افغانستان کمک بلاعوض کرده است. هند گفته که دوستی ما دوام دار تاریخی و خلل ناپذیر می باشد و قراراست سدهای دیگری را نیز طراحی کند این کشور در کنار سرک، مکتب، شفاخانه، ساختمان زیبای شورای ملی و پارلمان را ساخته است اما سوال نازک و حساس این هست که پاکستان برادر دوقلو و رقیب هند برای ما چه کرده است؟ یک وقت گفتم که پاکستان برادر دوقلو آن قدر مارا اذیت کرده که آروزو می کنیم که ای کاش در جوار ما چند کشور کافر را می داشتیم که نگاه درونی و انسانی بجای نگاه بیرونی و بیگانه گی با ما می داشت. صحبت از سدهای آبی شد. بند کجکی را آمریکا ده ها سال پیش در ولایت هلمند مهندسی کرد و هزینه ساخت و ساز آن را متقبل شد. آمریکا نهر بغرا را در هلمند ساخته است که صحرای تفتیده را تبدیل به عظیم ترین مزارع کرده است که حالا طالب و تروریست آن را تبدیل به مزرعه و کشت کوکنار کرده است تریاک و طالب به یک معنای سوغات کشور همسایه و برادر دو قلوی ما می باشد. روسیه اشغالگر شد و ما با این کشور جهاد کردیم ولی حالا همه می گویند که اگر می گذاشتیم افغانستان را از این وضعیت بیرون و حد اقل در سطح کشورهای آسیای میانه آباد می کرد. چین کشور همسایه بی مرز و غیر مسلمان هست و نقشش را این گونه اعلام کرده که سیاست صید و ماهی گرفتن را بجای ماهی دادن برای مردم را درپیش گرفته ایم. معادن را استخراج می کنیم. ژاپن هم کشور غیر مسلمان و غیر همسایه ما هست برای افغانستان میدان هوایی ساخته و نقش تاثیر گذار در جمع آوری کمکهای جهانی داشته است گفته می شود مزارع زیادی را در ولایات شر قی میکانیزه کرده است. آمریکا و اروپا در عرصه امنیت نقش بنیادی دارد اگر سالانه میلیاردها دالر کمک به ارتش و پلیس ما نداشته باشند امنیت را ازمردم گرفته و نظام و دولت و همه امور در معرض خطر طالب و تروریست قرار می گیرد و همه کارها برباد فنا و در آتش خشم و خشونت تروریستها خاک و خاکستر می شود. همه این اتفاقات را درهمه ساحتها برخواسته از همکاری و نگاه درونی و انسانی این دسته از کشورها دانسته و به ان احترام و قبول داریم ما احساس می کنیم و مردم افغانستان باوردارند که نگاه این کشورها به افغانستان خصمانه نیست ما به نیت شان کار نداریم ما نگاه به خدمات شان و مقایسه با همسایه های مسلمان و برادر دوقلوی مان پاکستان داریم. در این مقایسه ما کور نستیم و به این جمع بندی دست می یابیم که دو نگاه دوستی و همکاری و نگاه حسادت و دشمنی را شاهد هستیم. پاکستان نگاه درونی خودی و دوستی به ما ندارد و نمی تواند به این پرسش پاسخ دهد که برای ما جز پیام مرگ و انتحار و انفجار و خرابکاری چه فرستاده است؟ خود شان جواب دهد.