نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی
نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی

بخش 9


ایتلاف با جنبش - 153-

دو بحث را در میان گذاشتم ابتدا صحبت گفتگو و مذاکره با استاد محقق پس از ختم ماموریت در لیبیا و سپس بحث و گفتگو با وزیر امور خارجه البته حالا مسجل ساختم که موضع گیری سیاسی خود را در قبال همه تحولال داشته باشم و دیگر اینکه حضور سنگین انتقادی در رسانه ها از حکومت رییس جمهور کرزی را نیز داشته باشم. من به دلیل اینکه جدی ترین نقش را در رسانه های تصویری و صوتی داشتم و هر روز بلا استثناء با خبر نگاران رسانه ها مصاحبه و میز گرد داشتم. یکی از دوستان به من می گفت خیلی سریع فضای جمعی رسانه ها را گرفته اید و موضع انتقادی از حکومت را دنبال می کنید. و این موضع گیریها آن اشکالات را در وظیفه ام به عنوان مشاور در وزارت خارجه خلق کرد. یک روز تصمیم گرفتم با استاد خلیلی ملاقات داشته باشم زنگ زدم و وقت گرفتم و بعد از دو ساعت از دفتر استاد خلیلی جناب آقای غرجستانی و یا جناب شاه افسر تماس گرفت که استاد خلیلی معاون رییس جمهور گفته است که ساعت 11ملاقات و هم مهمان نان چاشت در صدارت باشم .گفتم درست است. روز چهارشنبه ماه سنبله 1387 بود که صدارت رفتم. دفتر استاد خلیلی طبقه اول صدارت قرار داشت. دفتر نسبتا منظم و با کش فش. بخش تشریفات دفتر مرا به دفتر استاد خلیلی رهنمای کرد و رفتم همراه ایشان احوال پرسی کردم. استاد خلیلی عادتا برخورد هایش گرم و صمیمی است و خیلی دوستانه بر خورد داشت. در زمان ماموریت در لیبیا یک بار دیگر که آمدم نیز به دیدن شان در صدارت رفتم در آن زمان اوج جنگ حزب الله با اسراییل و جنگ تمام عیار جنگ 32 روزه بود در آن زمان حسب علاقمندی که داشتم بشترین صحبت ما رفت روی جنگ حزب الله و اسراییل و من بخاطر اطلاعات زیادی که داشتم، جزییات جنگ را جنگ برای شان تشربح کردم که برای استاد خلیلی جالب و دلنشین بود و اما حالا سال 1387 بشترین صحبت من با ایشان روی مسائل و موضوعات کشور بود استاد خلیلی هم شبیه مارشال فهیم انتقادات از حکومت داشت و می گفت هیچ کارهای حکومت، پیش نمی نمی رود و ادارات پر از مشکلات است و می دانستم که استاد در سخنرانی رسمی و علنی خود انتقاد از حکومت داشت و گفت من اشتبنی برای حکومت رییس کرزی شده ام. البته این عادت مقامات حکومتی ما است که به هر اندازه مسوولیت شان زیاد تر باشند درست به همان اندازه اشکالات و انتقاد دارند. میزان انتقادات و اعتراضات مارشال فهیم که بعد ها به دیدن شان همراه مشاورین وزارت خارجه رفته بودم به مراتب از انتقادات استاد خلیلی زیاد تربود و حالا با استاد خلیلی صحبت می کنم و به انتقادات شان از حکومت گوش می دهم. ساختمان صدارت کهنه و قدیمی است. استاد خلیلی به مارشال گفته بود هر وقت باشد از همین بالا طرف پایین کوچ می کنید و این قدر بیر بار نداشته باش و اما مارشال در جواب گفته بود که خوب اگر کوچ کرد و پایین آمدم شمارا هم زیر خواهیم گرفت. این صحبت را خود فهیم خان با ما داشت. بهر تقدیر ساختمان صدارت کهنه است و استاد خلیلی در واقع در همان دفتری است که استاد محقق در زمان معاونت در دور اول "اداره موقت" در اختیارش بود. اما استاد خلیلی تغییرات زیادی در تزیینات داخلی دفتر ایجاد کرده بود. صحبت ما با استاد خلیلی تقریبا یک ساعت طول کشید. بشتر از رفاقتهای دوران گذشته و کارهای مشترک صحبت داشتیم و از حکومت داری خود ایشان صحبت کرد و لحن انتقادی داشت و گاهی هم می گفت رییس صاحب کرزی کار هارا بدون مشوره انجام می دهد و بعد ما خبر می شویم و بعد گفت فهیم خان هم همین روز گار و انتقادات را از رییس صاحب دارد. در هنگام صحبت کسی وارد دفتر استاد خلیلی نشد چای و شیرنی به صورت منظم روی میز کوچک دو نفری که در وسط دو صندلی نشسته بودیم، قرار داشت. وضعیت صحی ایشان را پرسیدم و خیلی راضی بود و می گفت عملیات عروق موفقانه انجام شد و کمی از لحظه های ورود در اطاق عمل صحبت کرد که بی خیال بودم و با تقی جان و دیگر اقارب خدا حافظی کردم چون گفته شد که عملیات در بیهوشی مطلق و کامل صورت می گیرد. در همین لحظه ها بود که بخش تشریفات اعلام کرد که غذا آماده است و در میز غذا همه پرسنل دفتر که اکثر شان را می شناختم حضور داشتند . هم غذا می خوردیم و هم شوخیهای داشتیم. استاد خلیلی خودش کمتر شوخی می کند ولی در شور دادن شوخی دست بالای دارد. غذا مطبوع بود و شاید به دلیل اینکه مرا مهمان کرده بود مخلفاتش را بشتر ساخته بود. بهر تقدیر ملاقات ما خوب دوستانه و غذا هم خوشمزه بود و پس از صرف غذا گفتم که مرخص می شوم و با بدرقه استاد خلیلی و همرانش از صدارت بیرون شدم .زیرا یک بحث در ساعت دو نیم بعد ار ظهر در وزارت خارجه دفتر مطالعات استراتژیک دایر و من باید در آن بحث شرکت می کردم. بحث ماهیت فرهنگی تحقیقاتی و سیاسی داشت و موسسه آلمانی حاصل تحقیقات را چاپ و منتشر می کرد و مشارکت من در همین بحثها سبب شد که موسسه آلمانی از من دعوت نماید که یک پروژه را در باره کشورهای عربی به عهده بگیرم و این پروژه در دو بخش بلند مدت پنج ساله و کوتاه مدت دو و سه ساله طرح شد. آنها خیلی علاقمند بودند که روی این پروژه ها به صورت حرفه ای کار نمایم و البته پول خوبی هم داشت دلیل علاقمندی شان این که مدتی در المان زندگی کرده و دیگر اینکه درحوزه خاور میانه و شمال آفریقا وارد هستم این موسسه آلمانی می خواست نتیجه کار شان را به وزارت خارجه افغانستان تحویل دهند. یک روز با خود فکر کردم که بروم اینجویی و پروژه ای شوم زندگی است و خرج دارد اما علم داشتم که دیگر کار سیاسی و حزبی و حتا وزارتی هم نمی توانم. من تجربه کار و زندگی در آلمان را داشتم و می دانستم که آنها از مامورین شان چه گونه کار می کشند. این مسئله را با استاد محقق در میان گذاشتم زیرا مسوول کمیته سیاسی حزب بودم و عضو شورای مرکزی اجرایی و رهبری حزب. استاد محقق قویا مخالفت کرد و گفت که نه این کار شما درست نیست و از فعالیتهای سیاسی باز می مانید. خوب وقتی آدم مشوره می کند منطقی این است که نتیجه مشوره را قبول نماید و به همین خاطر در پروژه تحقیقات پیش نهادی آلمانی نرفتم. و حالا به گونه ای حرفه ای حزبی و از سوی هم مامور و مشاور در وزارت خارجه هستم. حزب وحدت مردم، کادر های خوبی داشت و در کمیه سیاسی که گاه گاهی جلساتش را دایر می کردم دوستان چون علی امیری، جواد سلطانی، اسلم جوادی، داکتر حسین یاسا و گل حسین احمدی و داکتر جعفر مهدوی و داکتر عبد الطیف نظری در نشست های سیاسی شرکت می کردند و بحثهای بسیار خوبی در کمیته سیاسی داشتیم. جلسات در دفتر حزب در کوچه حلبی سازی دایر می شد. گذشته از کمیته سیاسی کمیته های دیگر حزب بسیار فعال بود. کمیته روابط مردمی و خدماتی کمیته امو داشجویان و محصلین کمیته انتخابات و چندین کمیته دیگر. حزب 12 کمیته در ساختار تشکیلاتی خود در مرکز و و ولایات دارد که در بحث اساسنامه و تشکیلات حزب به آنها خواهیم پرداخت. بخشهای اجتماعی حزب بسیار فعال بود حاجیهای چشم چپ و راست، سهم و نقش مهمی در تدویر جلسات و اجتماعات مردمی داشتند و استاد محقق در تمام امور اجتماعی بلا استثناء حاجیها و دیگر متنفذین قومی را خبر و در منزل خود با آنهاجلسات مشورتی شان دایر می کرد و اخیرا از جماعت حاجیها مثل حاجی رمضان حاجی صفر و حاجی آصف و.. بنام شواری تشخیص مصلحت نام می گرفت و حالا هم همان حاجیهای چشم چپ و راست داریم. در این بخش زیاد حرف می زنم و اما بیرون از تشکیلات حزب وحدت مردم. درست در سال 1387 یک ایتلافی شفاهی بین حزب وحدت مردم و جنبش ملی و اسلامی جنرال دوستم پیش آمد. این اتفاق در یک سفری به خارج و ملاقات بین استاد محقق و جنرال دوستم رویداد که...
----------------------------
پ.ن. ایتلاف شفاهی بین حزب وحدت و جنبش بازتاب و تفسیرهای زیادی با خود داشت. حزب وحدت مردم در بخشهای سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی فعالیتهای گسترده ای را راه انداخته بود. کمیته سیاسی جلسات خوبی با مشارکت کادرهای فکری و سیاسی را دایر می کرد و مسولیت جلسات با من بود. ضیافت استاد خلیلی در صدارت. بامشوره استاد محقق پیشنهاد کار در پروژه آلمانی را رد کردم.



صورت بندی انتخابات- 154-

سالهای 1387 و 1388 است. ایتلاف شفاهی حزب وحدت و جنبش در داخل تشکیلات حزب وحدت مورد استقبال زیادی قرار گرفت و فکر نمی کنم احدی در باره آن" ان قلت" گفته باشد. همه اعضای حزب به گرمی و به نیکی از آن استقبال کردند. این استقبال دلایل تاریخی و سیاسی داشت و هم رابطه دوستانه استاد مزاری و جنرال دوستم. مردم حافظه جمعی خوبی دارند و این رویدادها را فرا موش نمی کردند بخصوص اینکه این شایعه و یا حقیقت را از زبان جنرال شنیده بودند که حزب جنبش از استاد مزاری است زیرا که با مشوره وی این کار را کرده ام. و اما در بیرون از تشکیلات تفسیرهای گو ناگون می شد برخی می گفت هر دو تبار مظلومبت مشترک دارند و حالا آن را درک کرده و به آن رسیده اند و ایتلاف حاصل، نماد و مظهر همان رنج و درد مشترک است و این عامل زیر بنایی ایتلاف دو جربان است و اما برخی می گفت که این ایتلاف در یک ملاقات بین استاد محقق و جنرال دوستم در بیرون صورت گرفته و به تشویق کشور ترکیه صورت گرفته است. استاد محقق در سالهای 1387 و 1388 چند سفر پی هم در ترکیه داشت و یک بار یک هیات فرستاد که آقای ناطقی شفایی و علی امیری و خانم های وکیل پارلمان ،اعضای هیات بودند و علی امیری هنگام بازگشت یک مقاله غرایی در فضیلت ترکیه معاصر نوشت. ترکیه موفق را، آشتی و حاصل و معجونی از معنویت مولانا و سکولاریزم اتاتورک دانست و به عبارت دیگر آشتی مادیت و معویت یک چنین نتیجه و ثمره را داده است. استاد محقق در ترکیه بود که غوغای عظیم حمله به مکتب معرفت بلند شد دلایل این حمله را نمی دانم و اما گفته شد که گروه آیه الله محسنی مکتب معرفت را زیر سوال برده و آن را می خواهد آتش بزند و باز گزارش و شایعه را در یافت کردیم که ده ها گروپ برای نابودی و ویرانی مکتب معرفت سازماندهی شده است و از نظر آیه الله این مکتب ضاله است و باید حریق شود. من البته این خبرها و زمزمه ها را شنیده بودم ولی می گفتم اول آیه الله این کار را نمی تواند زیرا که بر خلاف قوانین و نظم است و در ثانی خود معلم عزیز که این همه کبکبه و هم همه راه انداخته است باید از مکتب خود دفاع کند و به ما ربطی ندارد و فکر می کنم حوالی ساعت یک بعد از ظهر بود که استاد محقق از ترکیه به من تلفن کرد و بدون مقدمه گفت حاجی آقا در کابل هستید و من در مسافرت هستم جلو حمله به مکتب معرفت را بگیرید که تبدبل به جنگ منازعه و فاجعة می شود. گفتم خبر دارم که یک مسئله حادی بین گروه آیه الله و مکتب معرفت پیش آمده است. ایشان گفت بی تفاوت نباشید از سوی حزب اعلامیه صادر کنید و حتا اخطار دهید که حزب در قبال این گونه موضوعات بی تفاوت نیست. پس از تلفن استاد محقق با علی امیری تماس گرفتم و ایشان را پیدا کردم و گفتم که مسئله آیه الله و مکتب معرفت جدی هست و استاد محقق از ترکیه تماس گرفت و گفت که حزب اعلامیه صادر نماید. با امیری قرار گذاشتیم و با هم یک اعلامیه قوی نوشتیم. امیری متن محکم و استوار بادید گاه شفاف نوشت و این اعلامیه پخش و فکر می کنم حاجی صاحب جواد در تلویزیون به صورت مکرر پخش کرد و بعد گزارشهای را در یافت کردیم که در جبهه آیه الله محسنی اعلامیه حزب وحدت تاثیر انداخته و محتویات آن را جدی گرفته است که اگر اقدامی خشن و توام با حریق و آتش زدن بالای مکتب معرفت صورت بگیرد در این صورت حزب وحدت اعلامیه داده و بی تفاوت نمی نشیند و ممکن است حمله به مکتب معرفت با پبامد های سخت دشوار و پیچیده ای همراه شود. و به این صورت غایله حمله به مکتب معرفت را پایان دادیم. خوب یادم هست که پس از باز گشت استاد محقق یک روز معلم عزیز رویش به خانه استاد محقق آمد و از بابت حمایت حزب وحدت تشکر و قدر دانی کرد. مسافرتهای پی هم استاد محقق این گمانه زنی را تقویت کرد که ایتلاف حزب وحدت و جنبش با تشویق ترکیه صورت گرفته است. داکتر یاسا رابطه قوی و استوار با جنرال دوستم و سید نورالله سادات و با جناب زکی داشت. داکتر یاسا با شناخت دقیق از جنبش بهترین ارتباط را با آنها بر قرار کرده بود و علاوه براین با نمایندگیهای خارجی نیز ارتباطات گسترده ای در کابل داشت و هیچ تلفن وی بدون "هاوآریو گود مورنینگ و گود افترنون و.." نبود. یک وقت استاد محقق به من گفت یاسا سیاست را خوب می فهمد. یاسا مشاور خاص و ارشد استاد محقق در ارتباطات بین المللی بود و ظیفه شان هم مسول روابط بین الملل حزب وحدت مردم . در حزب دوازده کمیته داشتیم و در هرکمیته یک مسوول و معاونین و منشی قرار داشت من مسوول کمیته سیاسی بودم و امیری فکر می در این سالها مسوول امور فرهنگی بود و بعد داکتر سردار محمد رحیمی و داکتر یاسا مسول روابط بین الملل و حاجی خلیل هم مسئول کمیته انتخابات و همین طور سایر دوستان هرکدام مسوولیت یک کمیته را در حزب به عهده داشتند. من درانتخابات گذشته پارلمانی یعنی دوره پانزدهم در افغانستان نبودم و سفیر در لیبیا اما شنیدم که استاد محقق بالاترین رای را از کابل گرفته است بین چهل تا پنجاه هزار رای واقعا فو ق العاده بود و همین طور انتخابات ریاست جمهوری دور اول نیز در افغانستان نبودم اما در دور دوم انتخابات پار لمانی یعنی دور شانزده هم در کابل هستم و همین گونه در انتخابات ریاست جمهوری دور دوم. در انتخابات پارلمانی دوستان زیادی شرکت داشتند و ازمسوولین کمیته های حزب حاجی خلیل دره صوفی کاندید شد و اعضای حزب هم تعداد خود شان را کاندید برای مجلس نمایندگان در کابل کردند. آقای سید صوفی گردیزی داکتر جعفر مهدوی و تعداد هم از خانمها و آقایان که هواداران حزب بودند اما مستقل در انتخابات پارلمانی شرکت کردند و حزب وحدت مردم کمکهای انتخاباتی را به اعضای حزب و هوداران در کابل و ولایات داشت. آقای علیزاده معاون حزب وحدت در جاغوری کاندید و از سوی استاد محقق کمک شد. پس از انتخابات دور شانزدهم پارلمان در یک برنامه آموزشهای انتخاباتی شرکت کردم و مسول ان.دی.آی. یک آمریکایی یمنی الاصل و مسول آموزش احزاب در انتخابات یک آمریکایی بود با هردوی شان آشنا و احترام خاصی به من داشتند و منم سعی می کردم در تمام بر نامه های شان شرکت داشته باشم. یک روز پس از درس های انتخاباتی مسوول ان دی. ای به من گفت که حزب و حدت شما سومین حزب است که بشترین نماینده رادر پارلمان فرستاده است. گفتم چند نفر و اول و دوم کیست؟ فکر می کنم گفت اول جمعیت اسلامی و دوم حزب اسلامی و سوم حزب وحدت مردم و گفتم شما چند نفر از حزب وحدت را از کل افغانستان شناسایی کرده اید آنها به من گفتند که 16 نفر عضو و طرفدار حزب شما در پارلمان راه یافته اند. مجموع نمایندگان جامعه هزاره و شیعه در پارلمان دور شانزدهم بین پنجاه پنج تا شثت نفر تخمین زده می شد و از مجموع 249 نماینده مجلس، شما 16 وکیل را دارید مسوولان ان.دی.آی. یک قرار داد را با من امضاکردند که ما باحزابی کار می کنیم که نماینده در پارلمان داشته باشند و این سند را برده بودکه استاد محقق امضا کند و اما ایشا گفت که من از جانب حزب وحدت مردم این قرارداد را با آنها امضا نمایم که کردم. گزارش این گفتگو را با استاد محقق در میان گذاشتم ایشان بلافاصله روی تمامی اعضای پارلمان در سراسر ولایات کشور مکث کرد و گفت دقیق است اما به دلیل اینکه فضای پارلمان غیر حزبی و ضد حزبی است در مرور زمان اعضاء و هواداران پارلمانی همه ضد حزبی شدند چون حزبی بودن مسوولیت داشت. صف بندی و صورت بندی انتخابات پارلمانی درسالهای 1387 و 1388 به این صورت ظاهر شد. حاجی جواد مسوول تلویزبون راه فردا و رییس صاحب عبدالله به من می گفتند که بلا وقفه ازآقایان مفت و مجانی ماه ها تبلیغ کردیم و تصاویر شان را رنگارنگ پخش کردیم و حالا که وکیل شده اند سلام ما را علیک نمی کنند که هیچ بل علیه حزب وحدت هم شده اند. ........
--------------------
حاجی صاحب جواد و رییس صاحب عبدالله از مسئولان محترم رادیو و تلویزیون راه فردا. مسولان ان.دی. آی به من گفتند که 16 نماینده در پارلمان دارید و سومین حزب هستید که بشترین وکیل در پارلمان فرستاده اید. مطابق با تشکیلات و اساسنامه حزب وحدت مردم ، کمیته های حزب وحدت 12 تا است. داکتر یاسا بشترین ارتباطات را با جنبش ملی و نمایندگیهای خارجی داشت .حزب وحدت با صدور اعلامیه ای قویا مانع حمله گروپ های آیه الله به مکتب معرفت شد.



15 hrs

اس.ان.تی.وی. -155-

این عبارت کمی سخت است و توضیح دادنش مشکل. و این کلمات مقطع معنایش همان رای واحد غیر قابل انتقال است. قوانین انتخابات در افغانستان با فراز و نشیبهای زیادی همراه بوده است. حالا که بسوی انتخابات پارلمانی می رفتیم بحث قوانین مهم، استراتژیک و بنیادی بود. قوانین در دو عرصه و ساحت قابل بحث و گفتگو بوده است. ساحت قوانین انتخاباتی و ساحت میکانیزمهای انتخاباتی. براى میکانیزمهای انتخاباتی یک قانون داریم با نام قانون تشکیل وظایف صلاحیتها و مکلفیتهای کمیسیونهای انتخاباتی و اما قانون عام انتخاباتی مرتبط به انتخابات می شود که بافراز و نشیبهای زیادی همراه بوده است. بحث در قوانین انتخابات بحث سیستم انتخاباتی است. چند سیستم در قانون انتخابات مورد بحث قرار گرفته است. قانون اس.ان.تی.وی. یعنی رای غیرقابل انتقال. و این قانون تا حدی زیادی به زیان و ضرر احزاب سیاسی می باشد. و پنج انتخابات شوراهای ولایتی و مجلس شورای ملی بر اساس سیستم اس.ان.تی.وی بر گزار و اجرایی و عملی شد. در این قانون به احزاب نقش مهم داده نشده است زیرا رای غیر انتقال در واقع رای احزاب را می سوزاند. بعنوان مثال در انتخابات دور پانزدهم استاد محقق بالای چهل هزار رای در کابل بدست آورد درحالیکه افرادی درکابل به پارلمان راه یافتند که دو هزار رای داشتند. اگر چهل هزار رای به دیگر اعضای حزب قابل انتقال می بود حزب وحدت تنها از کابل رقم بالای نماینده را به پارلمان فرستاده بود. سیسیم دیگر در انتخابات پارلمانی و شوراهای ولایتی، سیستم پی. آر. است. روح و جوهر این سیستم احزاب و رای برای احزاب و انتقال رای به احزب است احتمالا در این سیستم احزاب برای تصاحب کرسیها مبارزه می کنند و رای شان ضایع نمی شود و در این سیستم کل یک کشور یک حوزه است و رای هر حزب در تمام ولایتها به حساب همان حزب ریخته می شود. استاد محقق در سال 1388 به دعوت آلمان به این کشور رفته بود و در گزارش خود به شورای اجراییه حزب وحدت گفت که چوکیها در پارلمان آلمان رنگ آمیزی شده است و نمایندگان احزاب در چوکیهای خود نشسته اند و در سیستم پارلمانی صدر اعظم ازسوی حزبی معرفی می شود و رای می گیرد که بشترین کرسی را در پارلمان آورده باشد. پی. آر. صد در صد به نفع احزاب سیاسی می باشد. سیستم پی. آر. در افغانستان منتفی اعلام شده است. سیستم سوم نظام مختلط است به این معنا که سیستم به گونه ای باشد که احزاب سهم معین و مشخصی در پار لمان داشته باشد مثلا در پیشنهادات کمیسیون خاص اصلاح انتخاباتی آمده بود که به احزاب 83 رای اختصاص داده شود چنانچه مثلا برای زنان 68 کرسی در مجلس نمایندگان در نظر گرفته شده است. از مجموع 250 کرسی پارلمان مثلا 83 کرسی به احزاب و باقی به افراد مستقل اختصاص داده شود. سیستم مختلط با سیسیم اس.ان.تی.وی کمی تفاوت دارد. و آن تفاوت این است که سهم احزاب مشخص شده است. دو سیستم دیگر را نیز کمیسیون خاص انتخاباتی شناسایی کرد و روی آنها تبادل نظر داشت یکی سیستم پرالال که معنایش موازی می شود یعنی سیستم موازی و دیگری هم سیستم مولتی دایمنشن یعنی سیستم چند بعدی. پیشنهادات کمیسیون خاص انتخاباتی به سود احزاب بود زیراکه اولا کل افغانستان را یک حوزه برای احزاب در نظر گرفت و بعد در اثر فشارهای شدید این ایده به این صورت تغییر یافت که تمام ولایت یک حوزه انتخاباتی باشد. یعنی رای احزاب در یک ولایت قابل انتقال به اعضای دیگر حزب باشد ولی این پیشنهاد تایید نشد و در حال حاضر سیستم همان سیستم اس.ان.تی.وی می باشد یعنی همان نظام انتخاباتی زمان رییس جمهور کرزی. در کنار این معضل یک مورد کاملا نو خلق شد و آن بحث تک کرسی است. افرادی در ارگ و بیرون از ارگ روی این موضوع تاکید دارد که سیستم تک کرسی باید عملی شود تک کرسی به این معنا که به تناسب عدد نمایندگان در هر ولایت حوزه انتخاباتی در نظر گرفته شود. مثلا غزنی به 11 حوزه تقسیم شود چون 11 نماینده دارد و بامیان مثلا به سه حوزه چون سه کرسی و سه نماینده مرد دارد. صورت بندی انتخابات به لحاظ قانون با این تنوعات سیستمی و قانونی روبرو شد. این بحث ماهیت فنی و تخصصی دارد و جزییات شش سیستم در این روایت قابل بحث نیست. تنها همین مقدار اشاره می کنم که از این همه سیستم و رد پشنهادات کمیسیون اصلاح انتخاباتی، قانون مرعی الاجرا و نافذ و توشیح شده همان سیستم اس.ان.تی.وی است. موضوع تک کرسی که اخیرا در قانون انتخابات پیداشد، مورد بحث قرار گرفت و انتقادات شدید در باره آن صورت گرفت و سر انجام با شش ساعت بحث در دفتر معاونت دوم رییس جمهور به این جمع بندی رسیدیم که موضوع حوزه های انتخاباتی ارجاع داده شود به کمیسیون مستقل انتخابات که به تناسب شرایط و وضعیت و با مشوره با متخصصان امور، حوزه انتخابات را تنظیم نماید و لی بر خلاف فیصله مجلس عبارت به این صورت تحمیل و تغییر داده شد: کمیسیون انتخابات صلاحبت دارد که حوزه های انتخاباتی را به حوزه های کوچک تر تقسیم نماید. این عبارت همان "تک کرسی" است منتها، تنها نام آن را تغییر داده است. درتمام این بحثها مستقیما در سالهای 88 و 89 و در انتخابات پارلمانی شرکت داشتم و در این بخش صورت بندی عام آن را برای شما توضیح دادم. البته به این پرسش باید پاسخ داده شود که چرا در افغانستان احزاب رشد داده نمی شود ؟ و بجای احزاب ، اقوام اصالت پیدا کرده است. این مساله در بن 2001 طرح شد و پس از بحث و گفتگو این جمع بندی و این نتیجه گرفته شد که مشکل اصلی در افغانستان مشارکت اقوام است و نه احزاب. در تعریف اصالت اقوام ، احزاب کاریکاتور از اقوام است و بر مبنای اصالت تباری و قومی اکثریت و اقلیت طرح می شود و به صورت طبیعی این گونه نتیجه گرفته می شو که حکومت و ریاست از آن اکثریت قومی است. قدرت و ساختار قدرت بر اساس وزن قومی توزیع می شود. ما در افغانستان دموکراسی را دنبال می کنیم ولی مبنای آن را وزن قومی گرفته ایم. دموکراسی قومی و تباری این واقعا جالب است. در تمام دنیا قاعده دموکرتسی، احزاب سیاسی گرفته شده است اما در افغانستان قاعده دموکراسی اقوام است و همین وزن و اصالت قومی است که در قانون انتخابات این مشکل را پیدا کرده ایم . سیستم اس.ان.تی.وی. هرچه باشد اما به نفع احزاب سیاسی نیست. این سیستم به سود قومیتهای تمام می شود که مدعی وزن بشتر است.....
--------------------
پ.ن. پنج و یا شش سیستم را در قوانین انتخابات داریم. اس.ان.تی.وی. سیستم پی. آر. و نظام مختلط و سیستم موازی و سیستم چند بعدی و آخر هم نظام تک کرسی. در حال و در گذشته چهار و پنج انتخابات پارلمانی و شورای ولایتی را با سیستم اس.ان.تی.وی برگزار کردیم. یازده پیشنهاد کمیسیون خاصی انتخاباتی: 
" 11 مورد پیشنهادی کمیسیون اصلاحات انتخاباتی
کمیسیون خاص اصلاحات انتخاباتی مطابق فرمان (40) مورخ 25/4/1394 رییس جمهوری اسلامی ایجاد شد و هدف این ایجاد این کمیسیون زمینه سازی برای برگزاری انتخابات آزاد، شفاف و عادلانه، جلوگیری از تخطی ها، تخلفات و تقلبات انتخاباتی، تامین شفافیت در مراحل مختلف روند انتخابات، احیای اعتماد مردم بر روند انتخابات و چند مورد دیگر، بوده است. در حدود یک ماه فعالیت کار کمیسیون خاص اصلاحات انتخاباتی، کمیسیون موفق به اصلاح موارد زیر در روند انتخابات افغانستان شد و طرح تعدیل قانون انتخابات و قانون تشکیل، وظایف و صلاحیت های کمیسیون انتخابات و شکایات انتخاباتی، نیز آماده شده و به حکومت وحدت ملی سپرده شده است. موارد اصلاحی که از سوی کمیسیون خاص اصلاحات نظام انتخاباتی، در سیستم انتخابات صورت گرفته است قرار ذیل می باشد:

1. نظام انتخاباتی: با در نظر داشت این که نظام فعلی افغانستان (رای واحد غیر قابل انتقال یا SNTV) پاسخگوی نیازمندی های کنونی افغانستان نمی باشد. نظام SNTV یک سیستم متروک است و باید تغییر یابد. در سیستم رای واحد و غیر قابل انتقال اکثریت آرای رای دهنده ها ضایع می شود. چنانچه اعضای فعلی مجلس نمایندگان حدود 38 درصد رای مردم را بدست آروده بودند. نظام انتخاباتی باید طوری تغییر نماید تا سهم گیری و رشد احزاب سیاسی را باعث گردیده و نقش موثر احزاب سیاسی را در سیستم دولت داری افغانستان مساعد سازد. نظام انتخاباتی فعلی (رای واحد و غیر قابل انتقال –SNTV ) به نظام موازی طوری تغییر یابد که یک ثلت کرسی های مجلس نمایندگان به آن احزاب سیاسی اختصاص یابد که دقیقا طبق احکام قانون احزاب سیاسی و سایر اسناد تقنینی در زمینه، ایجاد شده و فعالیت می نمایند. احزاب سیاسی لیست های باز دارای ارجحیت نامزدان شان را برای انتخابات مجلس نمایندگان ارایه نمایند. حوزه انتخاباتی برای نامزدان احزاب سیاسی تمام کشور باشد. احزاب سیاسی که اقلاً 3 درصد آرای ریخته شده به نفع احزاب سیاسی را بدست آورند، شامل رقابت انتخاباتی شوند. در چنین نظام انتخاباتی تعداد کرسی های مجلس نمایندگان 250 می باشد و از جمله: 10 کرسی (به شمول 3 زن) برای کوچی ها، یک کرسی برای اهل هنود، یک ثلث کرسی ها برای احزاب سیاسی و متباقی کرسی ها (به شمول 65 زن) برای نامزدان مستقل اختصاص می یابد. احزاب سیاسی شمولیت زنان را در لیست های نامزدان شان رعایت می کنند. عضو مجلس نمایندگان که به حیث کاندید حزب سیاسی وارد شورای ملی شده، در صورت ترک و یا اخراج شدن از حزب مربوطه، کرسی اش را از دست داده و به عوض وی نامزد بعدی لیست آن حزب، عضویت مجلس نمایندگان را کسب می کند.

2. حوزه های انتخاباتی: برای نامزدان مستقل انتخابات مجلس نمایندگان، حوزه های انتخاباتی در داخل ولایت، بر مبنای نفوس به حوزه های کوچک دارای یک تا 5 کرسی تقسیم شود.
3. فهرست رأی دهنده ها و رای دهی: فهرست رأی دهنده ها بر اساس تذکره تابعیت ترتیب شود. با درک این که تعدادی از شهروندان کشور تا اکنون، تذکره تابعیت ندارند، کمیسیون مستقل انتخابات، ترتیبات خاص اصولی دیگری را جهت ثبت نام شان در فهرست رای دهنده ها صرف برای انتخابات سال 2016 اتخاذ نماید. واجدان شرایط رای دهی، شخصا به مراکز رأی دهی حضور یافته، ثبت نام نمایند. هیچ شخص نمی تواند بیش از یک بار نام خود را در مراکز ثبت نام در فهرست رای دهنده ها ثبت نماید. رای دهنده مکلف است در مرکز رای دهی ای که نام او در فهرست رای دهندگان در چ گردیده است، رای دهند. رای دهنده مکلف است جهت حصول ورق رای دهی، تذکره تابعیت و یا سندی که توسط کمیسیون به منظور تثبیت هویت او مشخص گردیده است، ارایه نماید. بدون موجودیت فهرست رای هنده ها در سطح کشور، هر حوزه انتخاباتی و به خصوص در هر مرکز رای دهی، انتخابات برگزار شده نمی تواند. حکومت، مردم را به اخذ تذکره تابعیت تشویق و سهولت های لازم را در این رابطه فراهم سازد. تذکره الکترونیکی می تواند وسیله خوب جلوگیری یا اقلا کاهش تخلفات و تقلب های انتخاباتی شود. بنابراین حکومت در اسرع وقت ممکن توزیع تذکره الکترونیکی را آغاز کند. کارت های رای دهی موجود در پرنسیپ باطل گردد.

4. شرط تحصیلی برای عضویت در مجلس نمایندگان: با در نظر داشت این که برای افراد بی سواد و کم سواد مشکل است در امر قانون گذاری و نظارت بر اعمال سایر ارکان و اداره های دولتی، موفقانه عمل نمایند و با درک این که برای عضویت در شوراهای ولایتی و ولسوالی شرط فراغت صنف دوازدهم قید گردیده و هم تحصیلات اکثریت علمای دینی در سطح فوق بکلوریا قبول شده، برای عضویت در مجلس نمایندگان شرط تحصیلی فراغت از صنف چهاردهم تسجیل شود.

5. مرکز رای دهی: به منظور دسترسی سهل رای دهنده ها به مراکز رای دهی، بر تعیین مراکز رای دهی، تجدید نظر صورت گیرد. این امر در طرزالعمل های مربوط از جانب کمیسیون مستقل انتخابات به طور جدی باز نگری شود.

6. ترکیب کمیته گزینش: اعضای کمیسیون انتخابات و کمیسیون شکایات انتخاباتی طور ذیل اصلاح شود: یک عضو دادگاه عالی به حیث عضو، یک عضو بورد تعیینات خدمات ملکی، به حیث عضو، یک عضو کمیسیون نظارت بر تطبیق قانون اساسی، به حیث عضو، نماینده منتخب نهادهای جامعه مدنی، به حیث عضو، نماینده منتخب نهادهای مدنی امور زنان، به حیث عضو؛ نماینده منتخب نهادهای رسانه ای، به حیث عضو، یک عضو کمیسیون حقوق بشر، به حیث عضو اعضای کمیسیون حقوق بشر، کمیسیون نظارت بر تطبیق قانون اساسی و بورد تعیینات خدمات ملکی برای عضویت در کمیته گزینش، با در نظر داشت مشارکت ملی توسط کمیسیون های مربوط در مشوره با رییس دادگاه عالی تعیین گردند. رییس کمیته گزینش توسط اعضای آن انتخاب شود.

7. کمیسیون انتخابات: تعداد اعضای کمیسیون انتخابات (7) تن و با در نظر داشت ترکیب مشارکتی و جنسیتی طور ذیل تعیین شوند: 3 تن برای 5 سال؛ 4 تن برای 3 سال. اعضای کمیسیون انتخابات باید دارای تحصیلات حداقل لیسانس، 5 سال تجربه کار در اداره های دولتی و غیر دولتی و سن 35 سال بوده و حین ارایه در خواست برای عضویت کمیسیون انتخابات، عضویت کدام حزب سیاسی را نداشته باشند. رییس کمیسیون انتخابات برای دو سال و شش ماه و معاون و منشی برای یک سال توسط اعضای آن از طریق رای دهی سری و مستقیم انتخاب شوند. اعضای کمیسیون مستقل انتخابات، برای دوره های بعدی طبق احکام مندرج این ماده برای مدت 5 سال تعیین می گردند.

8. مکانیزم رسیدگی به اعتراضات و شکایات انتخاباتی: کمیسیون مرکزی شکایات انتخاباتی: تعداد اعضای کمیسیون مرکزی شکایات انتخاباتی (5) تن و با در نظرداشت ترکیب مشارکتی و جنسیتی طور ذیل تعیین می شوند: 2 تن برای مدت 5 سال؛ 3 تن برای مدت 3 سال. اعضای کمیسیون مرکزی شکایات باید دارای تحصیلات حداقل لیسانس در رشته های حقوقی و فقهی، 5 سال تجربه کار در ادارات دولتی و غیر دولتی و سن 35 سال بوده و حین ارایه در خواست برای عضویت کمیسیون مرکزی شکایات، عضویت کدام حزب سیاسی را نداشته باشند. رییس کمیسیون مرکزی شکایات برای 2 سال و 6 ماه و معاون و منشی برای یک سال توسط اعضای آن از طریق رأی دهی سری و مستقیم انتخاب شوند. اعضای کمیسیون مرکزی شکایات برای دوره های بعدی طبق احکام مندرج این ماده برای مدت 5 سال تعیین می گردند. به منظور تأمین شفافیت هر چه بیشتر در امر رسیدگی به اعتراضات و شکایات ناشی از تخطی ها، تخلفات و تقلبات انتخاباتی و جلب حمایت مالی و تکنیکی جامعه بین المللی، حکومت می تواند حضور 2 تن متخصص بین المللی را به حیث اعضای بدون حق رای در کمیسیون مرکزی شکایات انتخاباتی، از سازمان ملل متحد تقاضا نماید.

2. کمیسیون های ولایتی شکایات: به منظور رسیدگی به اعراضات و شکایات انتخاباتی، یک ماه قبل از روز ثبت نام نامزدان انتخابات، در هر ولایت کمیسیون شکایات به ترکیب ذیل ایجاد گردد: نماینده کمیسیون شکایات انتخاباتی به حیث رییس، نماینده کمیسیون حقوق بشر به حیث عضو و نماینده کمیسیون انتخابات به حیث عضو

3. کمیسیون ولایتی: رسیدگی به اعتراضات و شکایات انتخاباتی دارای وظایف و صلاحیت های ذیل می باشد: رسیدگی به اعتراضات انتخاباتی در سطح ولایت؛ رسیدگی به شکایات انتخاباتی در سطح ولایت؛ ارجاع مسایل جرمی انتخاباتی جهت بررسی بیشتر به کمیسیون مرکزی شکایات انتخاباتی کمیسیون ولایتی شکایات، رسیدگی هایش را طی دو هفته انجام دهد.

9. به منظور پاسخگویی کمیسیون های انتخاباتی، حل معضلات میان کمیسیون انتخابات و کمیسیون مرکزی شکایات انتخاباتی و تامین شفافیت در روند انتخابات، کمیته شفافیت به ترکیت ذل ایجاد شود: یک عضو دادگاه عالی به انتخاب شورای عالی دادگاه، به حیث رییس، معاون دادستانی کل در امور تحقیق، به حیث عضو، یک عضو کمیسیون حقوق بشر به انتخاب آن کمیسیون، به حیث عضو؛ یک عضو کمیسیون انتخابات به انتخاب آن کمیسیون، به حیث عضو؛ یک عضو کمیسیون شکایات به انتخاب آن کمیسیون، به حیث عضو. کمیته شفافیت صلاحیت داشته باشد تا موارد اختلافی میان کمیسیون انتخابات و کمیسیون مرکزی شکایاته انتخاباتی و اعتراضات و شکایات علیه اعضای کمیسیون انتخابات، کمیسیون مرکزی شکایات و مسوولان درجه اول دارالانشاهای آن ها را بررسی و فیصله کند. فیصله های کمیته شفافیت در موارد انتخاباتی نهایی بوده و مسایل جرمی را به تعقیب عدلی معرفی نماید. بررسی مسایل جرمی بر نتایج انتخابات تاثیر وارد نکند. کمیته شفافیت بررسی هایش را طی یک هفته انجام می دهد.

10. سهم زنان: با در نظر داشت احکام اساسی در رابطه به تبعیض مثبت به نفع زنان و تقاضاهای ملاقات شده ها، سهم کرسی های زنان در شوراهای ولایتی و ولسوالی 25 درصد تسجیل شود.

11. استخدام کارکنان: به منظور ارتقای سطح شفافیت انتخابات، تامین پاسخگویی کارکنان انتخابات و کاهش مصارف انتخابات لازم است، کارکنان موقت انتخابات در مراکز و محلات انتخاباتی از جمله معلمان مکاتب، استادان موسسات تحصیلات عالی دولتی و کارکنان ادارات دولتی طبق طرزالعملی که از طرف کمیسیون وضع می گردد، استخدام شوند. همچنان حدود 3 درصد کارکنان انتخابات از جمله اشخاص دارای معلولیت استخدام شوند. کمیسیون خاص اصلاحات انتخاباتی در مدت یک ماه که در دو کمیته کاری، مطالعه قانون انتخابات و مطالعه قانون تشکیل، وظایف و صلاحیت های کمیسیون انتخابات و کمیسیون شکایات انتخاباتی، کارهای خود را انجام داده اند. در جریان یک ماه اعضای کمیسیون خاص اصلاحات انتخاباتی به 7 ولایت که قبلا مراکز زون ها بوده، سفرهای را انجام دادند و در این سفرها با حدود 2000 تن از شهروندان افغانستان ملاقات صورت گرفته و مشوره ها و نظریات آنها را در موارد مختلف توسط اعضای کمیسیون خاص اصلاحات انتخاباتی شنیده شده است که این تعداد شامل اعضای نهادهای جامعه مدنی، نهادهای زنان، شورای ولایتی و نماینده های احزاب سیاسی و غیره دیدار و نظریات آنان در رابطه به اصلاح انتخابات گرفته شده است. همچنین اعضای کمیسیون خاص اصلاحات انتخاباتی برای بهبود هر چه بهتر روند اصلاحات انتخاباتی با رهبران سیاسی و متنفذان و رهبران احزاب سیاسی به طور جداگانه ملاقات های را انجام دادند. قابل ذکر است که این کمیسیون در جریان یک ماه کاری خویش با متخصصان خارجی در امور انتخابات و شخصیت های ملی نیز دیدار نموده اند و نظریات آنان را نیز در رابطه به انتخابات و اصلاحات انتخاباتی در شنیده اند که نظریات همه آنان را در بسته پیشنهادی نهایی خود در نظر گرفته اند. پاسخگویی کارکنان انتخابات و کاهش مصارف انتخابات لازم است، کارکنان موقت انتخابات در مراکز و محلات انتخاباتی از جمله معلمان مکاتب، استادان موسسه های تحصیلات عالی دولتی و کارکنان ادارات دولتی طبق طرزالعملی که از طرف کمیسیون وضع می گردد، استخدام شوند. همچنان حدود 3 درصد کارکنان انتخابات از جمله اشخاص دارای معلولیت استخدام شوند. کمیسیون خاص اصلاحات انتخاباتی در مدت یک ماه که در دو کمیته کاری، مطالعه قانون انتخابات و مطالعه قانون تشکیل، وظایف و صلاحیت های کمیسیون انتخابات و کمیسیون شکایات انتخاباتی، کار های خود را انجام داده اند. در جریان یک ماه اعضای کمیسیون خاص اصلاحات انتخاباتی به 7 ولایت که قبلا مراکز زون ها بوده، سفرهایی را انجام دادند و در این سفرها با حدود 2000 تن از شهروندان افغانستان ملاقات صورت گرفته و مشوره ها و نظریات آن ها را در موارد مختلف توسط اعضای کمیسیون خاص اصلاحات انتخاباتی شنیده شده است که این تعداد شامل اعضای نهادهای جامعه مدنی، نهادهای زنان، شورای ولایتی و نماینده های احزاب سیاسی و غیره دیدار و نظریات آنان در رابطه به اصلاح انتخابات گرفته شده است. همچنین اعضای کمیسیون خاص اصلاحات انتخاباتی برای بهبود هر چه بهتر روند اصلاحات انتخاباتی با رهبران سیاسی و متنفذان و رهبران احزاب سیاسی به طور جداگانه ملاقات هایی را انجام دادند. قابل ذکر است که این کمیسیون در جریان یک ماه کاری خویش با متخصصان خارجی در امور انتخابات و شخصیت های ملی نیز دیدار نموده اند و نظریات آنان را نیز در رابطه به انتخابات و اصلاحات انتخاباتی در شنیده اند که نظریات همه آنان را در بسته پیشنهادی نهایی خود در نظر گرفته اند.
صدیق الله توحیدی
معاون کمیسیون ویژه انتخاباتی"


خر ما از کره گی دم نداشت ؟-156-


دیدگاه در مورد قوانین انتخابات را برای تان گفتم و در این قوانین ما مخالف حکومت و اپوزیسیون شدیم. دیدگاه حکومت سیستم اس.ان.تی.وی و دیدگاه حد اقلی ماه همان سیستم موازی و یا چند بعدی است که سهم مشارکت احزاب در پارلمان و شوراهای ولایتی و ولسوالی مشخص باشد. و اما حکومت با مشارکت و سهم احزاب نظر مساعد نداشت و حالا هم ندارد و به این دلیل مخالف و اپوزیسیون شده ایم. یک روز در خانه استاد محقق نشسته ایم و بحث اپوزیسیون بودن حزب وحدت پیش آمد که از سال 1382 تا سال 1388 زمان انتخابات ریاست جمهوری اپوزیسیون بوده است و در انتخابات 1388 به نفع ریاست جمهوری حامد کرزی فعالیت و وی را به پیروزی رساندیم و اما با حمله کوچیها درست شش ماه بعد اپوزسیون حکومت شدیم. یک روز گفتم مثل اینکه در این حکومت و دولت خر ما ازکره گی دم ندارد و یک دوستی گفت که این قصه را از ز مان کوچکی شنیده ام و لی به معنی و مفهو آن پی نبرده ام و من گفتم این حکایت را من اتفاقا همین چند روز پیش در وزارت خارجه از یک دوستی شنیدم و اگر مایل باشید برای تان قصه می کنم اما کمی طولانی است خوب داستان جالب و آموزنده است در همان روزها اعلام شد که افغانستان در لست فاسد ترین کشورهای دنیا قرار گرفته است. استاد محقق ظاهرا جای می رفت و نشد که قصه" خر ما از کره گی دم نداشت" را بشنود و اما دوستانی دیگری بودند که حکایت را براى شان این گونه شرح دادم. ما در کنار بحثهای سیاسی این گونه داستانها را هم داشتیم. خود استاد محقق در این ساحتها ید طولانی دارد این داستان مناسبتش همان فساد دستگاه دولتی بود که در یک بررسی در سازمان ملل و یا کدام موسسه دیگر بین المللی اعلام شد البته حامد کرزی پس از این بررسی و تحقیق این موضع را گرفت که در فساد دستگاه دولتی، تنها حکومت افغانستان دخیل نیست در این فساد قراردادیهای خارجی و مقامات حکومتی و اقارب آنها مشترکا دست دارند بهر صورت اصل فساد را کسی نمی توانست رد نماید زیرا اسناد و مدارک برای ثبوت و اثبات آن وجود داشت و گفتم که فساد حکومت ما قصه اش فساد همان دستگاه قاضی و قضاوت است و نجات از فساد دستگاه ، یگانه راهش فرار است و انتفاد و اپوزیسیون معنایش همان اعتراض است که بگوییم ما را در دستگاه و قضاوت تان کاری نیست و خرما از کره گی دم نداشت. اپوزیسیون شدن در واقع یک نوع فراراز دست نظام و حکومت و قاضی هم است اما اصل حکایت :

( آورده اند که مسلمان و مسیحی با هم معامله داشتند و در این معامله مسلمان ورشکست و مقروض می شود. روزی از شریک معامله خود قرض می خواهد. مسیحی می گوید تو بد معامله و صادق نیستی طلبهای گذشته مرا ادا نکرده ای حال با چه روی باز آمدی و از من پول می خواهی وی سوگند می خورد که بعد از این به قول قرار های خود استوار می ماند و به محض پیدا کردن پول ، قرضهایش را می پردازد. مسیحی می گوید یک سند باید نوشته شود که اگر در موقع و زمانش پرداخت نکنی من حق داشته باشم با انبور پوستت را بکنم. مسلمان می گوید قبول است و سند نوشته می شود و اما ماه ها گذشت ولی خبری از پرداخت بدیهایش نشد. مسیحی در محکمه شهر شکایت می کند و هردو عازم شهر می شوند. در وسط راه مسلمان مقروض، حیران سرگردان و در چرت ادای دینش هست که در راه باریک با زنی خودش را می زند. زن در گودال می افتد و ازقضا زن بار دار و سقط جنین می کند شوهرش می گوید نمی گذارم بروی بالاخره وی نیز همراه شده و همه طرف محکمه شهر حرکت می کنند. در مسیر راه بجای می رسد که مردی خرش در گیل افتاده و کمک می خواهد. هرکی از یک جای الاغ می گیرد و مسلمان مدیون هم از دمش. در گیر دار بیرون و نجات دادن الاغ دم خر که دست مقروض بود کنده می شود. مالک الاغ نمی گذارم و تاوان می خواهم و این شد که مالک الاغ نیز همراه می شود. شب در یک مسجدی همه می خوابند. مسلمان مدیون هر گز خواب نمی رود و سر انجام به این فکر می افتد که فرار کند. دروازه مسجد بسته است وی روی بام مسجد می رود و از پشت بام در تاریکی شب خود را به زمین می اندازد. از قضا روی پیره مردی که در کنار دیوار مسجد خوابیده بود، می افتد و با یک فریاد نفس پیره مرد کنده و در جا می میرد. فرزندش بیدار و می گوید نمی گذارم پدرم را کشتی وی را به داخل مسجد می آورد و این شد که همه در صبحگاهان طرف محکمه شهر روان می شوند و به محکمه می رسند. مسلمان مقروض به این فکر می افتد که قاضی را باید پیش از جلسه محکمه ببیند و عرض حال نماید و می پرسد که محل اقامت قاضی شهر کجا هست؟ وی به خوابگاه و اطاق قاضی رهنمایی و بادادن چند پیسه رشوه به نگهبان وارد خوابگاه قاضی می شود. ساعت 7 صبح است و قاضی از قضا با زنی در حال فعل جاهلی هست. مستاصل فریاد می زند: وای قاضی صاحب به داد من برس بد بخت بیچاره شده ام. زن از زیر پای قاضی لخت عریان درگوشه ای اطاق ایستاده و می لرزد و مرد مقروض به پای قاضی می افتد برخی گفته اند بی اختیار از سامان الات قاضی هم می گیرد. القصه پس از داد فریادهای زیاد عرض حالش را می کند و قاضی قول می دهد که به نفعش فیصله می کند اما بشرط اینکه شتر دیدی، ندیدی. ساعت 9 صبح، محکمه شهر دایر می شود شاکیان و متهم را یکجا حاضر می کنند. جلسه رسمی بر گزار است. قاضی از مسیحی می پرسد چه می خواهی؟ وی مفصل عرض حال می کند و سندش را نشان می دهد. قاضی حکم می کند که حق با تو هست می توانی با انبور پوستش را بکنی اما بشرط اینکه یک قطره خون نریزد زیرا در سند خون نوشته نشده است اگر خونی ریخته شود باید دیه خون مسلمان را مسیحی به پر دازد. مسیحی حیران می ماند و پس از فکری و تاملی می گوید قاضی صاحب من از دعوایم گذشتم و هیچ ادعای ندارم. قاضی نه نمی شود حق حکومت و حق دادگاه و قاضی را باید پرداخت نمایی. مسیحی حق حقوق را می پردازد و خود را نجات می دهد. از دومی می پرسد تو چه شکایت داری وی ماجرا را شرح می دهد و می گوید طفل مرا کشته است. قاضی می گوید حق با تو هست تو بچه می خواهی فیصله این هست که متهم باید در خانه تان بماند تا یک بچه برای تان تولید نماید. شاکی با شنیدن این فیصله شاخ در می آورد و می گوید نه قاضی صاحب من از دعوای خود گذشتم و این هم حق حکومت و حق قاضی و به این صورت از محمکه خارج می شود. ازشاکی سومی می پرسد وی با شرح ما جرا خون پدرش را طلب می کند قاضی می گوید حکم قصاص هست در شب تاریک از پشت بام خودرا روی متهم بیانداز اما بشرط اینکه خطا نکنی و درست پاهایت روی نقطه ای به افتد که در مورد پدرت انجام شده اگر خطا صورت بگیرد آن وقت حکم چیز دیگر هست. شاکی پدر مرده می گوید قاضی صاحب من از خون پدر گذشتم و این هم حق حقوق تان. و به این صورت از مالک خر دم بریده می پرسد که تو برای چه آمده ای وی با مشاهده آنچه که در حق پشینیان گذشته بود گفت : قاضی صاحب هیچی و همین طوری همراه شان آمدم و خر من از کره گی دم نداشت) با شرح این داستان همه متعجب و لب به تحسین گشودن و یکی گفت استاد این قصه زیبا را از کجا پیدا کردی و گفتم جوینده یابنده است و دیگری گفت خیلی عالی است و در جلسات باید چنین داستانهای هم داشته باشیم همه اش بحث سیاسی خشک خسته کن است و یکی دیگر گفت در آینده هم چنین قصه های آموزنده را داشته باشید من گفتم این جاده بک طرفه نیست و باید همه اگر لطیفه حکایت و داستانی داشته باشد در میان بگذارد دنبا گذشتنی و تیر شدنی است و بعد جمله حکیم عمر خیام را کردم که گفته است : گذشته ، گذشته است آینده که هنوز نیامده پس حال را غنیمت بشمار و از حال استفاده کن و بقول ایرانیها که حالش را ببر گفتم در هر مناسبتی برای حکایتها دارم و....
----------------------
پ.ن. حکیم عمر خیام نیشابوری یکی از عجایب دوران خود بوده است. حکایت خر ما ازکره گی دم نداشت را در جای خواندم و یا از کسی شنیدم. شان نزول حکایت درست همزمان بود با اعلام اینکه افغانستان پس از صومالیا دوم کشور فاسد دنیا شناخته شد. رییس جمهور کرزی معترف به فساد بود و چندین نهاد مبارزه با فساد را ایجاد کرد اما می گفت خارجیها هم دست به فساد دارد.



چرا اپوزیسیون ؟- 157-

اپوزیسیون یک نوع اعتراض است. اعتراض به قوانین. اعتراض به رفتار حکومت. اعتراضات صنفی، قومی، محلی. تباری و... اما ما چرا در افغانستان تبدیل به حزب اپوزیسیون شدیم؟ با اینکه در تکوین و خلق نظام نو در افغانستان نقش اساسی داشتیم و در افغانستان نو به گفته خلیلزاد، یکی از معماران بودیم. در کنفرانس بن 2001 شرکت داشتیم و از مصوبات فیصله ها و موافقتنامه آن قویا حمایت کردیم. حزب وحدت در هر سه مرحله ازموافقتنامه بن پشتیبانی کرد. و اما با این وصف ازسال 1382 تا 1388 حزب وحدت مردم اپوزسیون بود و در انتخابات 1388شرکت و بر اساس یک سند از نامزدی حامد کرزی در انتخابات 1388 حمایت کرد و با گذشت شش ماه حزب وحدت در موضع مخالفت با حکومت حامد کرزی قرار گرفت و این مخالفت تا برگزاری دور سوم ریاست جمهوری و دوره منتخب و پایان حکومت کرزی ادامه یافت. حزب وحدت مردم با قوانین با نظام سیاسی مخالفت نداشت. مخالفت با رفتار حکومت و مخالفت با بی تعهدی و فساد دستگاه حکومت و موقف گیریها و سیاست حکومت بود. اولین اعتراض پس از انتخاب حامد کرزی در بهار سال 1389 صورت گرفت و موضوع اعتراض تهاجم گسترده ای کوچیها علیه ده نشینان در مناطق مرکزی و نواحی بهسود دایمرداد و نواحی غزنی بود. توافقات ما با تیم رییس کرزی و اسناد که امضاء کردیم این بود که معضل کوچیها در چارچوب فرمانهای که داده و در چارچوب قانون اساسی کشور باید حل شود. ما می دانستیم مهار کوچیها در دست حکومت و اداره وی بود زیرا ملک نعیم کوچی سر دسته کو چیها میلیونها افغانی پول از اداره امور در یافت می کرد و در تابستان انتخابات سال 1388 اصلا دسته های مسلح کوچیها به هزارجات نرفتند اما در سال بعد گروپهای مسلح به مناطق مرکزی هجوم بردند و خون ریزیهای زیادی صورت گرفت. آوارگان مردم هزاره در غرب کابل آمدند و همه زندگی و دار ندار شان را ازدست دادند. مکاتب خانه ها و مساجد حسینیه را به آتش کشیدند و قرآنها در مساجد، منابر سوختند و این مسأله سبب گردید که علیه سیاست کوچی نوازی کرزی مقابله شود و اولین سخنرانی اعتراضی و اپوزیسیونی را استاد محقق با جمعی از وکلای هزاره در چوک شهید مزاری ایراد کرد و در این سخنرانی اعلام شد که ما دیگر با این حکومت بی تعهد و ناقض تعهد همکار نستیم و رای خود را پس می گریم. از سال 1389 یعنی دور دوم ریاست جمهوری حامد کرزی، حزب وحدت مردم تبدیل به اپوزیسیون شد. داستان غم انگیز جنگ کوچی و ده نشین ، تاثیرات بدی در مناسبات اجتماعی مردم هزاره و کوچی گذاشت و این زخم ناسور اجتماعی است. حکومتهای غیر مسوول در گذشته مسبب اصلی منازعه میان کوچی و اقوام دیگر بخصوص هزاره ها شناخته شده است. تنها مسئله کوچی و چرا گاه نیست در کنار این معضل زمینهای زیادی است که در هزارجات توسط کوچیها با حمایت دولتهای مرکزی و فرمان آنها غصب شده است . فرمان یعقوب خان فرمان والی رفیقی در بامیان که می گفت من شتر و گله می شوم و مزارع هزاره ها را می چرم. در سال 1387 حزب وحدت مردم، تظاهرات بزرگی در کابل راه اندازی کرد و دلیل آن، اعتراض به سیاستهای حکومت بود. حکومت مرکزی در تاریخ و در حال حاضر و حکومت رییس کرزی متهم به کوچی نوازی شده است. یک نماینده پارلمان به من گفت که اختصاص ده نماینده ویژه ، خاص و فوق العاده برای کوچیها در پارلمان و تصویب آن در قانون یک نوع امتیاز طلبی و فزون خواهی کوچیها است که خود را متمایز و برجسته از سایر مردم ساخته اند و این گونه امتیاز طلبیها خود بخود کوچیها را وادار می کنند که اقدامات فرا قانونی داشته باشند و غصب زمینهای مردم، اقدامات فرا قانونی امتیاز طلبانه شان در تاریخ بوده اند. من در سال 1387 یک ملاقات با وادیم نظروف مسوول سیاسی سازمان ملل در کابل داشتم و موضوع بحث من با وی مساله کوچیها و جنگ و حمله شان بالای مردم ده نشین بود. وادیم نظروف به من گفت این مسوولیت دولت مرکزی است که معضل کوچی و ده نشین را حل نماید و دیگر این مساله در جهان خاتمه یافته است و نباید کوچی گری تشویق و ترغیب شود. کوچی گری پدیده مدرن و پسندیده نیست و این موضوع در تمام دنیا در تاریخ بود ولی حالا دولتها مسئله کوچی گری را حل کرده اند و کوچی گری خود ظلم و ستمی است بر خود مردمان کوچی. دلیل دیگر برای اپوزیسیون بودن حزب وحدت مردم، عملی نشدن تعهدات مکتوب حکومت در باره انکشاف متوازن است. همانگونه که بار ها اشاره کردم که سرک کابل - هرات از مناطق هزارجات و غورات یکی از خواسته های اصلی و بنیادی حزب وحدت است. و این موضوع تبدبل به یک رویا و آرمان شده است. این مساله از پالسی انکشاف متوازن بر داشته شده و یا به امر مقدر تبدیل شده است. سرک کابل - هرات و سرک شمال و جنوب در عرصه انکشاف و باز سازی یکی از عمده ترین مطالبات حزب وحدت از دولت است و این موضوع در مذاکرات تیمهای انتخاباتی با حامد کرزی تبدیل به سند مکتوب شده است اما صرف یک وعده پوچ و تو خالی و این مسأله یکی از دلایل عمده مخالفت و اپوزیسیون شدن حزب وحدت مردم است. حکومت به تعهداتش عمل نکرد و ما به آن اعتراض کردیم و این شد دلیل اپوزیسیون و مخالفت. موضوع دیگر که سبب مخالفت حزب ما با دولت و حکومت شده است مسئله تعدیل واحدهای اداری است. در تشکیلات اساسی دولت واحدهای اداری باید تعدیل شود . استاد محقق تعدیل اصلاحات اداری را در قالب ولایت بیان کرده است و گفت که جاغوری ولایت شود و همین گونه بهسود. و برای تحقق این ایده در سال 1381 پس از معاهده بن 2001 و در زمان اداره انتقالی شش ماه روی ولایت شدن دایکندی کار کردیم. و استاد محقق یک تیم مسلکی را موظف ساخته بود که روی ولایت دایکندی کار نماید و این تیم زیر نظر من کار می کرد و بعد از شش ماه طرح ولایت دایکندی به لحاظ مسلکی تکمیل و با پیگری و تلاش شبانه روزی استاد محقق ولایت دایکندی تایید و تصویب شد و بعدش مارشال فهیم اقدام کرد و پنجشیر هم تبدیل و به یک ولایت شد. در برنامه های اصلی حزب وحدت مردم در تشکیلات اساسی دولتی، تعدیل واحدهای اداری از عمده ترین خواست حزب وحدت بود و هست و حکومت حامد کرزی در این مورد کاری نکرد. برخی می گوید تعقیب و پیگیری این نوع مسایل از درون حکومت آسانتر است و نباید اپوزیسیون می شدید. این منطق بی جاه و غلط نیست اما مشکلات خاصی خود را هم دارد. استاد خلیلی 13 سال با حکومت حامد کرزی کار کرد ولی نشانه از یک تحول عمده را در باره مطالبات مردم شاهد نستیم و این انتقاد به استاد خلیلی وارد است که دست آورد 13 سال مشارکت شان در حکومت چه بوده است؟ من با منطق اپوزیسیون در افغانستان نو چندان موافق نستم ولی خوب خودم به دلیل اینکه حزب ما اپوزیسیون شد، منم بالطبع اپوزیسیون شدم و دید گاه من تابع اپوزیسیون بودن حزب در طی 13 مطرح بوده است. این همه انتقادات از حکومت در رسانه های جمعی دلیل جز اپوزیسیون حزب را نداشت. اما "لو خلیه طبع" من این نبود. زیرا در اپوزیسیون بودن نمی شود امور اساسی مربوط به حکومت را به کرسی نشاند. ما دایکندی را ولایت کردیم و در فضای اپوزیسیونی نبودیم. استاد محقق در وزارت پلان بود و مسئله ولایت دایکندی را پی گیری می کرد و دیگر اینکه در مخالفت با حکومت همه کادرها از شمولیت در حکومت و ساختار محروم می مانند حکومت بالاخره حکومت است و دیوانه نیست که ادارات خود را پر از اپوزسیون نماید. ما درطی 13 سال اعتراف می کنیم که از بابت اپوزیسیون بودن، نیز ضربه خورده ایم. اینها نکات اصلی و دلایلی برای اپوزیسیون شدن ما بود و بغیر از این موارد موضوعات دیگری هم سبب اختلافات شدید ما با حکومت شد که .....
--------------------------------------
پ.ن. عملی شدن مطالبات حکومتی از طریق اپوزیسیون بودن ممکن نیست. در اپوزیسیون بودن کادرها از شمولیت در ساختار حکومتی محروم می شوند. دلایل مخالفت با حکومت حامد کرزی مسئله کوچیها و نقض تعهدات مکتوب با حکومت بود. حزب وحدت مردم تاکید روی رویاها و اهداف خود داشت. سرک کابل- هرات از طریق هزارجات و غورات. سرک شمال و جنوب و لایت جاغوری و بهسود از خواسته های کلیدی و بنیادی حزب وحدت بود و همین گونه تعدیل واحد های اداری در تشکیلات اساسی دولت.



11 mins

کاکاشیر آغا - 158-

حمله کوچیها نقض تعهدات مکتوب ازسوی حکومت، عملی نشدن انکشاف متوازن، ، سرکهای کابل هرات ازراه هزارجات و غورات و سرک شمال و جنوب ولایت جاغوری و بهسود از جمله مطالبات حزب وحدت مردم است. این مطالبات عملی نشد و حکومت به این خواسته ها بعد از انتخابات و بعد از پیروزی توجه نکرد. در کنار این موضوعات ما با دید گاه حکومت در باره طالبان و صلح جنگ نیز مخالفت جدی داشتیم و همین گونه سیاست تقابل با متحدان بین المللی را به صلاح مردم افغانستان نمی دانستیم. اشکالات دیگری نیز به حکومت حامد کرزی در باره زندانیان طالبان و شبکه حقانی در باره عملیات شبانه و روزانه علیه تروریستها داشتیم. ازسالهای 1386 به بعد یک نوع چرخش در سیاست افغانستان بامتحدانش پیدا شد که تحلیل ما این بود که این چرخش به زیان مردم افغانستان و منافع ملی افغانستان است. یک خبرنگار خارجی و تحلیلگر امور بین الملل با من بحث داشت وی می گفت که از نظر شما طالبان شورشی و این سرجنسی است و یا تروریزم. در این سالها شدت حملات طالبان و بخصوص شبکه حقانی در همه جا و در کابل ابعاد گسترده گرفته بود و بدون استثناء تلفات زیادی به مردم در کابل و در سایر شهر ها و ولایات کشور وارد می شد و دو نفر از سخنگویان طالبان بنام قاری یوسف احمدی که سخنگوی اصلی و محوری طالبان است و ذبیح الله مجاهد تمامی عملیات خونین را به دوش می گرفتند. بعنوان مثال حمله به فروشگاه بزرگ کابل در فواره آب و حمله در ولایت نیمروز و حمله مرگ بار در قندوز و حمله در مسجد مرکزی شهر فاریاب مسجد عیدگاه در روز عید سعید هنگام ادای نماز عید، از جمله حملات پر تلفات مرگبار بود که گروه طالبان به عهده گرفت در چنین حالت و شرایط در سالهای 1387 و 1388 و سالهای بعد تحلیلگر خارجی از من می پرسد که طالبان از نظر شما چیست؟ تروریست و یا شورشی. من گفتم که اولا تفکیک طالب خوب و بد و شورشی و تروریستی کار سختی است و شما شبکه حقانی را تروریست می گویید و دلیلش هم این است که در خط کشی بوش که دنیا را به دو بخش سیاه و سفید تقسیم کرد و شبکه حقانی در خط سیاه قرار گرفته است و رفیق القاعده و به همین دلیل شبکه از نظر شما تروریست است و اما طالبان شورشی در حالیکه که خود طالبان خود را یک دست و یک پارچه و متحد و پشت سر ملاعمر اعلام می کند. من گفتم تفکیک خوب و بد و تفکیک شبکه حقانی از طالبان کار سخت پبچیده و دشوار است و همه شان متحد و یک چیز و یک تعریف دارند ولی این مفسر خارجی در تحلیل خود با ما نشان داد که غرب دیگرطالبان را تروریست نمی گوید و تعریف طالبان در غرب همان گروه شورشی و این سر جنسی است. در همین رابط یک روز آقای علی امیری در تلویزیون راه فردا گفت که من نیز بحثی با کار شناس و با تحلیلگر و مفسر غربی داشتم وی تاکید داشت که تعریف درست طالبان همان شورشی است و اما شبکه حقانی تروریست. درست پس از سالهای 1387 و سالهای بعد است که کمتر رسانه غربی را داشتیم که طالبان را تروریست بگویند آنها از همین سالها به بعد طالبان را گروه شورشی تعریف می کردند و این مسأله برای احزاب در آن زمان و حالا هم قابل قبول نیست. مردم طالبان را تروریست می گویند زیرا که به مردم آسیبهای شدید از سوی طالبان وارد شده است. آمار و نظر سنجیها علیه طالبان است که بالای نود در صد مسوول قتل غیر نظامیان و کشتار در افغانستان طالبان را نشان می دهد و این نظر سنجی در همین سال یعنی سال 1387 نیز منتشر شد و اما رییس کرزی با یک لحن بسیار متفاوت در باره طالبان و درباره متحدانش صحبت می کرد. ادبیات رییس جمهور کرزی در دو مساله کاملا تغییر کرد و هر چه زمان می گذشت این لحن شفافتر می شد یکی در باره طالبان و دیگری متحدان بین المللی. رییس کرزی طالبان را برای اولین بار برادران ناراضی خطاب کرد و این روش زبانی بسیار نو و تازه و تعجب آور بود و من در همه مصاحبه ها این ادبیات را باعث شک و تردید در جنگ و تزلزل و دو دلی در تقابل با طالبان می دانستم. رییس کرزی و همین گونه وزرای ایشان مثل فاروق وردک همین حرف را داشت که طالبان تروریست نیست . آتش زدن مکاتب مسموم کردن شاگردان، کار طالبان نیست و طالبان زبان ندارد که از خود دفاع نمایند و کارها و جنایتها را دیگران انجام می دهند و اما بنام طالبان ختم می شود این ادبیات را فاروق وردک وزیر معارف کشور بکار می گرفت و یک نوع سر گردانی و گیجی در مقابله با طالبان پیدا می شد. گروه های مدنی جامعه زنان احزاب سیاسی این موضع گیری و این ادبیات را هرگز قبول نداشتند و به شدت از رییس کرزی انتقاد می کردند و حزب وحدت و من هم در رسانه ها تبدبل به منتقد سر سخت رییس جمهور کرزی شدم و یک روز بسیار ناراحت بودم و گفتم که ما حکومت نداریم و آنچه که در کابل بنام حکومت یاد می کنیم کاریکاتور از حکومت است و نه حکومت. در دفتر کار نشسته ام آقای جنرال آصف دلاور و آقای خیر خواه و آقای شاه مردان قول و یک تعداد دیگر در دفتر من در زیر زمین و در بخش مطالعات استراتژیک آمده بودند که تکرار مصاحبه من را طلوع پخش می کرد و همه گوش دادند و بعد جنرال دلاور گفت جناب ناطقی بسیار شدید رییس کرزی و حکومتش را کوبیدید و ما موافق هستیم این حکومت همین اوصاف را دارد ولی شما مشاور و مامور حکومت هم هستید. منظور شان همان بود که مامور حکومت علیه حکومت در رسانه های جمعی منتقد بودنش سخت و دشوار است و این مسئله برای من قابل درک بود که راه دشواری در پیش گرفته ام و مثل کسیکه در یک دست دو خربوزه را گرفته باشد و گفتم که یک وقت داکتر اسپنتا وزیر خارجه در دفتر کارش مرا طلب کرد و گفت که ما دو نفر با هم مشکل داریم. در باره مذاکره و گفتگو های صلح هم اشکالات و اعتراضات زیادی به حکومت داشتیم که بعدا به آن می پردازم. از همان روزهای اول اشتغال و کار در وزارت خارجه یک دریور و موتر وان داشتم که خود یک تکه جواهر بود اصلا وی حکیم و بقول علی امیری حکمت عملی داشت. نام وی شیر آغا و من خیلی دوستش داشتم و می گفتم کاکا شیر آغا. شیر آغا از اهالی شمالی کابل و هفتاد سال عمر داشت و مثل مرد پنجاه پنج ساله به نظر می رسید. کاکا شیر آغا ذخیره از معلومات فکاهیات و لطیفه ها و ضرب المثلها بود. همیشه با هم حکایت و قصه در مسیر راه رفت و برگشت به وزارت خارجه و خانه واشتیم و داستان می گفتیم. شاه جهان احمدی همکار و مشاور در وزارت خارجه ، چندان میانه خوبی با کاکاشیر آغا نداشت در موتر تنها من و کاکا شیر آغا مخاطب هم بودیم و با هم قصه می کردیم.شیر آغا از سیاست هم سر در می آورد و لی زیاد بحث نمی کرد. شاه جهان احمدی همکارم یک وقت گفت که کاکا شیر آغا در حزب خلق و پرچم هم مامور بوده و آدم خوبی نیست و من گفتم نه شیر آغا بهترین آدم است و گفتم احمدی صاحب همین حالا تمام کارهای مهم زارت خارجه در دست همان خلقیها و پرچمیها است و دیگ وزارت خانه ها هم همین طوری است مثلا معین اداری خلقی مثلا رییس اداری پرچمی مثلا روسای چند ریاست دیگر همه ماموران خلق و پرچم. احمدی صاحب استدلال نداشت اما نمی دانم ستاره اش با کاکا شیرآغا جوش نخورده بود ولی من شیر آغارا واقعا دوست داشتم وی داستانهای عجیب و غریب بلد بود و بسیار اشعار حافظ فردوسی و مولوی را حفظ داشت و دارای عزت نفس عجیب. یک روز شعر این عجوزه عروس هزار داماد است را برایم خواند چه قدر آموزنده بود و روزی دیگر در باره مردمان افغانستان و مردمان خارج صحبت کردیم وی این شعر را خواند. قومی به جد جهد گرفت مقصود و اما قومی دیگر حواله به تقدر می کند. و گفت سفیر صاحب ما مردم افغانستان حواله به تقدیر کرده ایم و جد جهدی برای وطن و این خاک نداریم و برای تقدیر و امور مقدر کار می کنیم و حکایت جنگل و حیوانات رنگ شده اش چه قادر جالب که یک روز به مناسبت سخنرانی کرزی برایم نقل کرد. رییس کرزی سر رفقای خارجی اش قهر بود و سخنرانی جنگل و شیر را کرد و گفت که افغانستان جنگل است و ما شیریم که در جنگل هستیم. شیر خوش ندارد که خارجی وارد جنگلش شود و گفت خارجیها از همان دور مواظب و مراقب جنگل باشند و داخل جنگ نشوند که شیر خوش ندارد کسی در خانه و دور بر جوجه هایش باشد و کاکا شیر آغا به همبن ارتباط حکایت حیوانات رنگ شده جنگل را برایم کرد و چه قدر آموزنده و معنی دار و عمیق .....
---------------------------------
پ.ن. سخنرانی جنگل و شیر رییس کرزی خیلی معروف و بازتاب زیادی در داخل و خارج داشت. کاکاشیر آغا دریور از ولسوالى شمال کابل و حکمت عملی داشت و مخزن از قصه و حکایت. ما با حکومت در باره جنگ و صلح اختلاف نظر داشتیم .حزب وحدت مردم مثل دیگر اقشار جامعه از برادرگفتن کرزی ناراضی بود و اخیرا شنیدم که طالبان هم این حرف را جدی نگرفتند و گفته اند که دروغ است و این چه رقم برادری است که دفتر مارا بست و بزرگترین ضربه سیاسی را بمازد. هم خارجیها و هم کرزی زبان و ادبیاتش در باره طالبان ازسالهاى 1386 و سالهای بعد تغییر کردند. کرزی طالبان را برادران ناراضی و اما خارجیها طالبان را شورشی می گفتند.




انتخابات ریاست جمهوری1388 شماره-159-

حکایت حیوانات رنگی کاکاشیر آغا مفصل ولی سعی می کنم خلاصه کنم. کاکاشیر آغا گفت: جنگلی بود که حیوانات زیادی در آن زندگی می کرد و در نواحی جنگل قریه ها و قشلاق های مردم. حیوانات جنگلی هر وقت که گرسنه می شدند به گله و رمه و بز بزغاله و مرغ خروس مردم حمله می کردند و شکار و می خوردند و در مواردی هم گزارش شد که اطفال مردم را هم خورده و شکم آدمها را هم پاره کرده اند. خلاصه مردم به سلطان شکایت می کنند که در قلمرو قبله عالم یک چنین وضعیتی پیش آمده است و اگر چاره حیوانات وحشی جنگل نشود رعایا خانه و زندگی شان را تر می گویند. سلطان جلسه فوق العاده اضطراری از وزرا، مشاوران و سران سپاه و لشکر را دایر می کند و هر کدام برای نابودی حیوانات وحشی طرحی پیشنهاد می کند یکی می گوید ارتش و سپاه تجهیز شود به جنگل هجوم ببرد و هرچه جانور وحشی در جنگل باشند، همه را بکشند و دیگری مخالفت می کند و می گوید ممکن تلفات و ضایعات سپاه و لشکر زیاد شود و دیگر اینکه ممکن حیوانات در بخشهای دیگری پناه ببرند و این کار به درازا می کشد و عده ای هم پیشنهاد می کند که برای قریه های هم جوار با جنگل حیوانات پایگاه ها و قرارگاه های حفاظتی زده شوند و باز یک عده نظر مخالف می دهند که این همه نیرو مشغول حفاظت از قریه ها و قشلاق ها شوند در حالیکه کشور و ملک از ناحیه شمال در معرض خطر است و در یک جنگ نا گهانی ما نیرو و سپاه لازم داریم و چه گونه می شود سپاه و لشکر مامور حفاظت از قریه ها از قلمروهای کل کشور غافل بمانند. بحث و مناقشه بسیار به درازا می کشد و به یک نتیجه مطلوب دست پیدا نمی کند و این گفتگوها چندین روز ادامه می یابد سر انجام پیر خرد مندی دستش را بلند و می گوید ای قبله عالم در این چندین روز هیچ پیشنهاد و راه حل اساسی از سوی این معاش خورها و معاش بگیر ها از بیت المال ملت داده نشد و من این قضیه را حل می کنم و تمامی مردم قریه ها را از شر حیوانات وحشی برای همیشه نجات می دهم. همه به این پیر خرد خیره شدند و سلطان می گوید ای پیر خرد چه طرحی در سر داری که ملک ملت و سلطنت را از شر این آفت و بلیه نجات دهی. پیر خرد می گوید صد مامور مطاع لازم دارم که هر چه بگویم انجام دهند و دیگر اینکه به مدت یک ماه، تمامی پس مانده های غذای اردو و سپاه را تحویل من دهد و بعد از گذشت یک ماه، ده ها نوع رنگ مختلف را. سلطان می گوید تمامی خواسته های تان همین الساعه برآ ورده می شود. پیر خرد می گوید سر از صبح غذاهای پس مانده با ده ها مامور آماده باشد. به امر سلطان همه غذاهای ته مانده اردو در حاشیه های جنگل حاضر می شود و پیر دانا دستور می دهد که غذا ها در حاشیه جنگل و محل رفت آمد حیوانات پخش شود و در زمین در میان ظرفها. و این کار توسط ماموران انجام و با پخش بوی تیز غذا ها در داخل جنگل کم کم حیوانات جنگل بسوی غذا ها کشیده می شوند و امروز همه حیوانات با شکم سر بر می گردند و این کار برای ده روز مطابق هدایت پیر دانا ادامه می یابد و تقریبا همه حیوانات داخل جنگ به حاشیه های جنگل برای خوردن غذا آماده می شوند. پیر خرد می گوید در دهه دوم هنگام پخش غذا با حیوانات نزدیک شوید و سعی کنید که غذا را با دست تان به حیوانات تحویل دهید و ماموریت دهه دوم بخوبی انجام می شود و پیر دانا دستور می دهد که در ده روز اخیر هم به حیوانات غذا دهید و هم به سر و صورت حیوانات دست بکشید و این کار یعنی غذا دادن و دست کشیدن و مشت مال کردن در دهه سوم بخوبی انجام می شود و بعد دستور می دهد که فردا ده ها نوع رنگ آماده شود. رنگها آماده می شوند و پیر دانا می گوید امروز هر آنچه حیوان است همه را رنگ مالی کنید و به این ترتیب انواع و اقسام رنگ به جان حیوانات مالیده می شود تعداد سرخی سرخ و تعداد هم سیاهی سیاه و تعداد زردی زرد و .. حیوانات رنگ مالی شده به جنگل بر می گردند و حیوانات داخل جنگل با مشاهده رنگ مالیده ها به جان آنها به ظن اینکه بیگانه و خارجی و دشمن اند، حمله ور می شوند و جنگ بسیار خونین در حد نابودی میان حیوانات در می گیرد و در این مغلوبه جنگی تعداد به خارج جنگل فرار می کند و تعدادی زخمی و تعداد تکه و پاره می شوند و آن مقدار اندکی که باقی می ماند، آنها را هم اردو و سپاه از بین می برند و به این ترتیب برای همیشه مردم از خطر جانوران وحشی نجات پیدا می کنند. گفتم چرا حیوانات به جان هم افتادند کاکاشیر آغا گفت: رنگ شده ها را بیگانه و خارجی فکر کردند و جنگ شان به همین خاطربود و بعد گفت بد تان نیاید کرزی صاحب افغانستان را جنگل گفته و مردمان که در داخل جنگل با هم سی سال است که می جنگند و دلیلش هم این است که هر گروه رنگ خاصی شده است. گفتم مطلب را گرفتم یعنی ما در این جنگل با انواع و اقسام، رنگ مالی شده ایم و باهم بیگانه و تا سر حدی نابودی می جنگیم و هنوز پایان جنگ ما معلوم نیست. رنگ شده ایم با انواع رنگهای پاکستانی، ایرانی،عربی آمریکایی و اروپایی و...این داستان کاکا شیر آغاز برای من بسیار معنا داشت و اما شمارا نمی دانم. اگر نگاهی به تاریخ چهار دهه اخیر بیاندازیم می بینیم که چنین بوده است. حکومت داوود خان در سالهای 1352 تا 1357 چه رنگی داشت و بعد کودتای هفت ثور با رنگ قر مز آغاز شد و چهارده سال یعنی از 57 تا 1371 تقریبا رنگ ماه قرمزی، قرمز و سرخ بود و بعد مجاهدبن با انواع و تنوع رنگها در سالهای 1371 تا 1376 درکابل ظاهرشد و چه قدر در گیری و جنگهای خونین در این جنگل به گفته حامد کرزی داشتیم و پس از ده سال جنگ مجاهدان ، طالبان با چه رنگی به میدان آمد و از سال 1994 تا سال 2001 طالبان و مجاهدان با رنگهای مختلف وارد جنگ شدند و چه قدر کشتار و در بدری داشتیم و پس از طالبان دور جدید را داریم و نمی دانم حکومت حامد کرزی با انواع رنگهای آمریکایی و اروپایی خود چه کار خواهد کرد؟ و دیروز در سخنرانی خود اعلام کرد که افغانستان جنگل است و معلوم نیست که در سالهای آتی و بعدی در این جنگل چه گونه رنگ مالی می شویم و چه جنگهای با هم خواهیم داشت زیرا که رنگ شده ایم و هم دیگر را نمی شناسیم و با هم احساس بیگانه گی داریم. با اینکه دارای یک ریشه و یک سرزمین هستیم اما باهم دشمنیم و هم دیگر را نمی شناسیم و فکر می کنیم که دشمن هم هستیم چون که رنگ شده ایم. کاکا شیرغان این حکایت را درست پس از سخنرانی کرزی با من داشت و واقعا نمی دانم چرا کرزی صاحب افغانستان را جنگل و مردم را شیر و حیوان خفته در جنگل معرفی کرد. در همان روزها که سخنرانی ایشان باز تاب گسترده داشت یک خبر نگار خارجی به شدت به اروپا و آمریکا انتقاد کرد که کرزی به ما توهین کرده است و خود را شیر گفته است در حالیکه در داخل کشور رییس کرزی با موج عظیم انتقادات روبرو شد که به مردم خودش توهین کرده است و به افغانستان هم جفا. توهین به این صورت که مردم را حیوان گفته زیرا که شیر حیوان است و به خاک افغانستان اهانت کرده که سر زمین افغانستان را جنگل گفته و جنگل جای هر چیزی که باشد اما جای آدم نیست. یکی پس از سخنرانی کرزی به من گفت جناب استاد شما در انتخابات88 چرا به کرزی رای دادید و وی رییس جمهور شد و گفتم آدمی شیر خام خورده و ما قربانی یک ایتلاف شدیم. ابتلاف حزب وحدت و جنبش که خود سر دراز و توام است بارازها و رمزها. و اما قصه انتخابات رباست جمهوری. ما انتخابات شورای ولایتی را پشت سر گذاشتیم و انتخابات پارلمانی را نیز با آن صف بندیها تمام کردیم و گفتم مسوولان ان.دی.آی به من گفت که شما در پارلمان 16 نماینده دارید این حرف درست بود در اول پارلمان وروزهای اول چنین بود اما در مرور زمان اکثر نمایندگاه حزبی روی گردان و گم و ضد حزبی و گروهی شدند. این مصیبت را ما هم داشتیم و دیگر احزاب هم همین سر نوشت را پیدا کرد. و پس از انتخابات پارلمانی نوبت به انتخابات ریاست جمهوری بود براساس قانون اساسی دوره ریاست جمهوری چهارسال تمام و در جوزای سال پنجم قدرت به رییس جمهور منتخب تحویل داده می شود و اما حکم قانون در افغانستان عملی نشد و انتخابات همواره با تاخیر بر گزارشد و انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 نیز با تاخیر زیادی بر گزار شد و ما این گونه ، شیوه و رود به انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 را طراحی کرده بودیم ....
-------------------------------------
پ.ن. درقانون اساسی افغانستان در جوزای سال پنجم قدرت به رییس جمهور منتخب سپرده می شود. رییس جمهور کرزی سخنرانی شیر و جنگلش غوغا به پاکرد. هم نیروهای اجتماعی و مدنی و سیاسی و هم خارجیها از این سخنرانی ناخوشنود بودند. حکایت کاکا شیر آغا بسیار جالب بود و واقعاً ما مردمان رنگ مالی شده ایم و هم دیگر را نمی شناسیم و جنگ ما جنگ جهل و نادانی است. تدبیر پیر دانا ملک و ملت و سلطان را نجات داد.



انتقاد وزیر خارجه از یک نشست انتخاباتی -160-

مجموعه و منظومه از مطالبات خواسته ها و عملی نشدن آن از سوی حکومت رییس جمهور کرزی ما را وادار کرد که بگوییم ما از حکومت دستگاه و قضاوت تان گذشتیم و خر ما از کره گی دم نداشت. فهرست مطالبات و خواسته های ملی و حزبی ما این بود. جلوگیری از تهاجم سالیانه کوچیها، انکشاف متوازن، سرک کابل - هرات از راه هزارجات و غورات، ولایتهای جاغوری و بهسود، مساله برادران ناراضی، مسئله رد عملیات شبانه و روزانه، رهایی زندانیان طالب و شبکه حقانی، موضوع تبعیض و بی عدالتی در تقرریها و مسئله فساد و همین گونه موضوع مذاکرات و گفتگوهای صلح. این فهرست را داشتیم و حالا هم داریم اما مسئله انتخابات یک مسئله ملی و یکی از بنیادی ترین مولفه های ساختاری نظام است و حزب و حدت مردم نمی توانیست در برابر آن در آستانه انتخابات بی تفاوت باشد. جلسات عمدتا در در منزل و در دفتر روابط عمومی استاد محقق واقع در پل سرخ برگزار می شد. حزب وحدت مردم ساختار تشکیلاتی اش یک نوع الهام گرفته شده از همان ساختاری است که در 25 سرطان سال 1368 در بامیان نوشته و تهیه شد و میثاق وحدت روی آن تاکید داشت. در ساختار حزب وحدت مردم یکی کنگره حزب است که عالی ترین مرجع ساختاری حزب است و دیگری شورای مرکزی حزب وحدت که دومین مرجع تصمیم گیرنده است و مسئله سوم هم شورای اجراییه است که عمدتا جلسات شان زود تر دایر می شود و کارهای اجرایی و پالیسی حزب را دنبال می کند و رکن چهارمی در حزب وحدت مردم، همان 12 کمیته در مرکز و 12 کمیسیون در ولایات است. استاد محقق یک روز و در پاییز 1387 جلسه گذاشت و گفت که اساسنامه حزب را بحث و نهایی نماییم جلسات دایر شد و چندین روز هم روی اساسنامه حزب وحدت مردم بحث کردیم و در این نشستها اصل سند اصلاح و تایید شد. متن اصلی را خود استاد محقق نوشته بود. در کنار تصویب اساسنامه حزب وحدت مردم یک پرچم و علم هم برای حزب در نظر گرفته شد رنگ پرچم آبی و کیهانی و زیبا است و زیباتر ازآن چهارده ستاره است. در بادی امر هرکی پرچم حزب وحدت مردم را ببیند می گوید این پرچم اتحادیه اروپا است ولی نه این ستاره های طلایی اعضای اتحادیه اروپا نه بل چهارده قوم و تبار افغانستان است که در قانون اساسی افغانستان نوشته است. اساسنامه حزب وحدت مردم و پرچم آبی و 14 ستاره های طلایی در این جلسات تایید کردیم. در نشست های دیگر روسایی کمیته ها را در مرکز تعیین کردیم و در نشستهای دیگر در مورد ولایت بحث و نمایندگیها تعیین شد و درسال 1387 و 1388 بررسی شد که در 17 ولایت افغانستان می توان نمایندگی تاسیس کرد و حزب وحدت مردم در چارچوب مقررات وزارت عدلیه ثبت و راجستر شد و در چند نشست در باره احزاب در وزارت عدلیه شرکت داشتم و قوانین احزاب را بحث می کردیم. و خلاصه اینکه در همین نشستها دو وظیفه به عهده من گذاشته شد یکی مسوولیت کمیته سیاسی و دیگری ریاست هیات مذاکره کننده با تیمهای انتخاباتی. کمیته سیاسی را فعال کردیم و اعضای کمیته سیاسی پالیسی ساز را تعیبن کردیم و گفتم که جلسات در دفتر حزب وحدت در کوته سنگی مقابل مسجد انبیا می گرفتیم در جلسات هفتگی آقایان علی امیری ،گل حسین احمدی، داکتر یاسا، جواد سلطانی، اسلم جوادی و داکتر جعفر مهدوی و داکتر عبدالطیف نظری را دشتیم و داکتر سردار محمد رحیمی بعدا به ما ملحق شد. داکتر رحیمی خیلی سریع در حزب جاه باز کرد و مسوول کمیته فرهنگی و مسوول نشریات حزب وحدت شد. یادم هست در یک نشست فکر می کنم در تابستان سال 1389 بود وقتی که داکتر رحیمی برای سردبیری نشریه کاندید شد ، شدید ترین مخالفت را داکتر جواد سلطانی با وی کرد و گفت چه خبر است رحیمی 17 شغل دارد و باز هم این وظیفه برایش داده می شود و همان شد که صورت جلسه را امضا نکرد و برای همیشه از حزب وحدت بیرون شد. ریزشهای در حزب داشتیم و بشترین ریزشها و بی طاقتی از سوی نسل جوان و تحصبل کرده صورت می گرفت. مسولیت جلسات کمیه سیاسی با من بود و ما این نشستها را پس از تایید و تصویب اساسنامه حزب وحدت داشتیم. و اما مساله هیات برای مذاکره با تیمهای انتخاباتی برای حزب بی نهایت مهم بود و این مسولیت به دوش من گذاشته شد اعضای هیات پنج نفر تعیین شد و لی مذاکرات را من همراه داکتر یا سا تا سیم آخر پیش بردیم. داکتر یاسا دانش و تجربه سیاسی خوبی داشت و همکار خوب در مذاکرات برای من شد و اما معاون حزب وحدت مردم آقای علیزاده در مذاکرات شرکت نکرد و فکر می کنم از خانمها نفیسه عظیمی هم بود که در گفتگوهای انتخاباتی شرکت نکرد. مذاکرات و پیش بردن آن کاری سختی بود وقت و زمان لازم داشت و از خود گذشتگی. داکتر یاسا علیرغم اینکه روز نامه افغانستان و اوت لوک و چاپ خانه و زندگی و ده کار دیگر داشت ولی در تیم گفتگو متعهد و استوار بود دلیل آن عشق و دانایی وی به امور سیاسی . یاسا آدم عجیبی بود یک روز گفت استاد خانه بیا و کمی موسیقی گوش کنیم و رفتم و دیدم دو سه استاد موسیقی کلاسیک را آورده و با چه سوز و نوایی می خوانند و می نوازند و خود داکتر یک شینگ هنر خوب هم بود و در محفل موسیقی خودش هم خواند.
انتخابات سال 1388 به سمت صف بندی و صورت بندی تیمها پیش می رفت. نامزدان زیادی خود را کاندید کردند و درابتدا گفته می شد که 42 کاندید برای انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 داریم و لی تعداد آنها در مسیر راه باز ماند. منطق الطیر عطار نیشابوری در سیاست هم صدق می کندو افرادی در وسط راه باز می ماند و نامزدان به مرور زمان تعدادش کاهش می یافت و اما تصمیم ما این بود که تنها با دو تیم انتخاباتی صحبت نماییم و با دبگران وقت خود را ضایع نکنیم چون می دانستیم که برنده انتخابات یا تیم تغییر و امید داکتر عبدالله است و یا تیم بی نام حامد کرزی. تیم تغییر و امید داکتر عبدالله از سوى تشکیلات ایتلاف ملی افغانستان ساز ماندهی می شد و در انتخابات به شکل بسیار خوب و منظمی ظاهر شد. من از این تیم خوشم می آمد و از شعارهای که انتخاب کرده بود. گرچه اعتراضات می شد که یک نوع تقلید از انتخابات امریکا و تیم اوباما هست. می گفتم که هر گز اشکالی ندارد اوباما محبوب ترین نامزد ریاست جمهوری آمربکا و استثنایی و فو ق العاده است. نامزد ریاست جمهوری از تبار آفریقا و کینیا و سیاه پوست. اوباما بسیار جاذبه داشت و دنیا را تحت تاثیر برنامه های انتخاباتی خود قرار داده بود و استاد ربانی در یک سخنرانی به حمایت از داکتر عبدالله از نامزدی بارک اوباما بسیار ستایش کرد و شایع بود که وی نام اصلیش بارک حسین اوباما هست. تیم داکتر عبدالله هم شعارش جذاب بود. تغییر و امید و هم رنگ ستاد انتخاباتی شان. رنگ آبی و کیهانی و من می دانم چرا به رنگ آبی علاقمند هستم و این رنگ آبی فکر کنم ریشه در همان "رو سری آبی" من دارد که در فصل اول خاطرات به آن خواهیم پرداخت. کارزار انتخاباتی گرم و گرمتر می شد و یک روز در بهار سال 1388 یازده رهبر سیاسی و نامزد انتخابات ریاست جمهوری در هتل انتر کانتیننتال جلسه و کنفرانس مطبوعاتی داشتند و همه شان خواهان یک ایتلاف علیه حامد کرزی بودند و انتقادات شدید از حکومت و اداره رییس کرزی داشتند. استاد ربانی، استاد محقق ، داکتر اشرف غنی احمدزی داکتر عبد الله ، فیض الله زکی نماینده جنرال دوستم، آقای بیژن و فراهی و چند تن دیگر آنها یک خط و یک لین 11 نفری ایجاد کرده و در پشت میز نشستند و به پرسشهای خبر نگاران پاسخ می دادند و منم همراه استاد محقق در کنفرانس خبری شرکت داشتم نمی دانم استاد چه کار مهمی برایش آمد و از صف و از هتل بیرون شد و به من گفت حاجی آقا جای من بنشین و من باید بیرون بروم و کار عاجل دارم و رفتم و نشستم و فکر می کنم به یکی دو سوال جواب هم دادم. جلسه کنفرانس به پایان رسید و قطعنامه نشست خوانده شد و شب تمامی رسانه های کشور با عکس و تصویر نشست مخالفان حکومت رییس کرزی و نامزدان ریاست جمهوری سال 1388 را به صورت گسترده و بی سابقه پخش کرد. فردا رفتم وزادت خارجه و هنوز اول صبح بود که از دفتر داکتر اسپنتا نفر آمد و گفت وزیر صاحب شما را در دفتر خواسته و به شما کار دارد و منتظر شما است و رفتم به دفتر وزیر و بدون معطلی مرا به دفترکار وزیر رهنمایی کرد و داکتر اسپنتا وزیر خارجه ناراحت و سخناش را با من چنین آغاز کرد.....
--------------------------------
پ.ن. داکتر اسپنتا مدیون احسان رییس جمهور کرزی بود چون بشتر از سه سال علیرغم رد صلاحیت از سوی پارلمان وزیر خارجه ماند. 11 رهبر و نامزد ریاست جمهوری سال 1388 انتقادات سختی به حکومت رییس کرزی داشتند و اعلامیه مشترک صادر کردند. داکتر یاسا مسوول روابط بین الملل حزب وحدت و عضو تیم مذاکره کننده. ارکان تشکیلات حزب وحدت: کنگره، شورای مرکزی، شورای اجرایه، 12 کمیته در مرکز و 12 کمیسیون در ولایات. اساسنامه جدید حزب وحدت مردم و پرچم آن بارنگ آبی و کیهانی و 14 ستاره طلایی تصویب شد. درسالهای 1387 و 1388 و سالهای بعد تا تشکیل کنگره حزب وحدت مردم، وظیفه من مسوول سیاسی حزب وحدت مردم بود و حالا علی امیری رییس کمیته سیاسی است.فهرست مجموعه از مطالبات ملی و حزبی دلیل اپوزسیون و مخالفت با حکومت حامد کرزی.



قسیم اخگر - 161-

داکتر اسپنتا را بارها و بارها دیده بودم ولی نه به این ناراحتی که حالا می بینم از در وارد شدم و سلام کردم از جایش بلند شد و در همان پشت میز ایستاد. قبلا از پشت میز خود را به نشانه احترام می کشید کنار و احترام می کرد و با خود صحبت و زمزمه داشت و مثل اروپاییها از هر چیزی، پیش از جلسات و نشست رسمی گپ می زد. مثلا هوا امروز خوب است صبح خوبی آغاز شده است و گاهی هم دستش را به موهای سفیدش می کشید. اسپنتا دماغ کشیده چشمان نافذ و زبان تند و نه خیلی فصیح دارد. لاغر اندام و باریک گو اینکه مواظب سلامتی خود است و قطعا ورزش و نرمش هم دارد. شوخ طبع و گاهی تکه های پر خنده ای را می پراند و من داکتر را پیش از این در صف غذا در جلسات در سمینارها و در مصاحبه هایش همیشه می دیدم و در اولین ملاقات پس از باز گشت از لیبیا در باره طرح اتحادیه آفریقا آقای قذافی در تاریخ 9/9/ 1999 صحبت کردم و گفتم که سرهنگ قذافی معتقد به تشکیل اتحادیه های کلان در جهان است و داکتر گفت منم همین اعتقاد را دارم و جهان در عصر های آینده بدون اتحادیه کلان نمی تواند تاب بیاورد. داکتر بسیار روشنفکر و خیلی دوست دارد که با زبان مدرن روشنفکران حرف بزند و بنویسد و یک وقت می گفت روز نامه هشت صبح را بخاطر زبانش و ادبیاتش می خوانم و داکتر مقالاتش در روز نامه هشت صبح بازبان آراسته و مدرن نوشته می شد و در درسهایش خوب است اما شاگردانش شکایت داشتند که خیلی مسایل را پخش می کند و متمرکز وارد بحث نمی شود آقای لیافت علی امیری داکتر داوود مرادیان را ترجیح می داد که متمرکز روی موضوعات مورد نظرش بحث می کند. و حالا که در دفترش هستم داکتر سرم خیلی ناراحت و قار معلوم می شد و این ناراحتی و عصبانیت را در چهره در نگاه و در وجناتش می خواندم و گفت بفرمایید بنشیند و نشستم و گفت دیروز در هتل کانتبننتال چه خبر بود. گفتم رهبران سیاسی و نامزدان ریاست جمهوری جلسه داشتند و موضع انتخاباتی داشتند و گفتم که همه شان از حکومت رییس جمهور کرزی سخت انتقاد داشتند و توضیح دادم که آنها در صدد کدام ایتلاف انتخاباتی احتمالا باشند و گفت شما آنجا چه کار می کردید؟ گفتم همراه استاد محقق رفته بودم و ایشان کار عاجل داشت و من در جای ایشان نشستم . رهبران و نامزدان کنفرانس خبری داشتند. داکتر گفت می دانم و اما پرسش من متوجه شما است که شما مامور حکومت رییس کرزی در آنجا چه می کردید و شما مشاور و مقام ارشد در وزارت خارجه هستید و اگر مثلا رییس از من در باره شما بپرسد و من چه جواب دهم. گفتم که فکر می کنم مامورین ملکی می توانند اپوزیسیون باشند. ایشان گفت بله اما نه در رسانه ها و در نشست های اپوزیسیونی و مخالف حکومت و فکر می کنم در همین جلسه بود که همان جمله معروفش را به من گفت که ما دو نفر باهم مشکل داریم. دیگر بحث زیادی نداشتم دیدگاه ها خیلی روشنتر از حرف زدن بود من اپوزیسیون در این حد هستم و داکتر اسپنتا باور دارد که بر نمی گردم و داکتر به شدت ناراحت و عصبانی که چرا در بحثها و نشست های مخالف حکومت شرکت دارم. من زیاد صحبت نکردم و گفتم دیگر امری ندارید گفت نه در فضای سرد خدا حافظی کردیم و من بیرون شدم و در دل گفتم که من به کار خود ادامه می دهم و نهایت کلام هم این خواهد شد که بگوید بفرمایید دیگر کار تان در وزارت خارجه تمام شد و پیش بینی چنین زمانی را در حین راه رفتن به سوی دفتر مشاوران در مطالعات استراتژیک و در زیر زمین داشتم. و یک روز انجنیر غیرت در راه رفتن بسوی طعام خوری با من سلام کرد و احوال پرسی گرم و گفت نوشته تان را در روزنامه هشت صبح خواندم و موضوع نوشته فکر می کنم دوید برویک، همان جانی نروژی بود که در روز روشن 80 دانش آموز را کشت و ده ها تن دیگر را زخمی و من در یک تحلیل نوشته بودم از اسامه تا برویک. آقای غیرت رییس انیستیتوت وزارت خارجه بود و گفت این نوشته و چند مقاله دیگر تان را در جای دیگری خواندم و می خواهم از شما خواهش کنم که یک سمیستر درس را در انیستیتوت برای کارمندان وزارت خارجه قبول نمایید و گفتم شما موضوع درسها و تقسیم اوقات را برایم بفرستید من ببینم اگر وقت داشتم و با کارهای دیگری که دارم اصطکاک نداشت اشکال ندارد. آقای غیرت جدول درسها و جدول زمانی را برای من فرستاد و جز در یک مورد که گفتم تغییر دهید ، بقیه موارد درست بود درسها از ساعت دو بعد از ظهر تا سه و گاهی هم تا سه نیم طول می کشید و درهفته سه روز درس تاریخ معاصر افغانستان را داشتم. و روزهای دیگر را استاد امین احمدی از بیرون می یامد و درس می داد و یک استاد دیگر آقای سیحون در اقتصاد درس می گفت. استاد امین احمدی حقوق درس می داد و آقای سیحون اقتصاد و اما درس من تاریخ معاصر افغانستان. شش ماه درس داشتیم و سمستر در واقع همین بود و من مرتب در کلاس حاضر می شدم و برای پرسنل وزارت خارجه و دیپلماتها درس می گفتم و در موقع امتحانات و نمره برای محصلان تلاش زیاد کردم و واقعا خواندن دست نوشته های محصلان پوست آدم را می کند و در ابتدا سعی می کردم تمام نوشته هارا بخوانم و نمره گزاری نمایم ولی خیلی سخت بود. به یاد دو خاطره درباره نمره دادن افتادم یکی در دانشگاه کاتب که داکتر سلطانی مرتب نمره می داد و من گفتم آقای سلطانی شما ناخوانده نمره می دهید آقای شاه حسین مرتضوی گفت آقای داکتر سلطانی از روی نامها نمره می دهد و دیگر اینکه یک استاد فرهیخته در دانشگاه تهران می گفت خواندن تمام دست خط های دانشجویان دمار از روزگا آدم می کشد و من تنها همان پراگرافهای اول را به دقت می خوانم و بعد دانایی و دانش محصل را بدست می آورم و من مانده بودم که چه کنم ولی سعی می کردم تا جای که امکان داشته باشد نوشته محصلان را بخوانم. در میان محصلان یک جوان اعتراض داشت که نمره مناسب برایش ندادم و یک خانم که در ریاست دفتر کار می کرد. آن جوان ادعایش درست نبود و اما آن خانم یک ماه غیبت داشت و نمره اش به دلیل غیبت تنقیص شده بود. وی اعتراض داشت که من غیبت موجه داشتم و دلیلش را گفتم و با اجازه تان یک ماه در درسها نیامدم و نمی توانستم در درس ها حاضر شوم و چون مسئله ولادت بچه ام در میان بود. حق با خانم بود من بدون اینکه متوجه عریضه و عذر موجه ایشان باشم نمره کم برایش دادم و بعد کاغذ را پیدا کردم و دیدم که خانم بسیار درس خوان و این غیبت دلیل منطقی داشته است و بعد نمرات کامل برایش در نظر گرفتم و بانو بهترین نمرات را گرفت. شش ماه درسم تمام شد و با گذشت چندین ماه از زمان تحصیل دانشجویان وزیر خارجه مراسم گرفت. اما این مراسم در زمان آقای زلمی رسول گرفته شد. یعنی درسها را در زمان آقای اسپنتا شروع کردم و جوایز و تقدریر نامه ها را آقای رسول به ما داد. جالب این بود که استادان بیرون از وزارت پول نقد در میان پاکت در یافت کردند و لی ما تنها لوح تقدیر گرفتیم وقتیکه از مدیران پرسیدیم آنها گفتند فیصله همین است که استادان داخل وزارت خارجه لوح تقدیر بگیرند و اساتید بیرون از وزارت هزینه تدریس. البته درحین کار در وزارت خارجه کارهای تشکیلاتی و حزبی خود را می کردم و در مذاکرات و مصاحبه ها خود را قویا دنبال می کردم و روحیه عالی کار را در خود احساس می کردم.
یک روز رفتم به دیدن دوست قدیمی ام جناب آقای قسیم اخگر.البته قبلا چند مرتبه ایشان را دیدم و یک بار هم در سال 1381 بود که در دفتر حزب و در کارته سخی و تیپه سلام آمد و گفت در نظر دارد که یک نشریه منتشر نماید و پیشنهادش این بود که برای چند شماره کمک نماییم و نگفت که نامش چیست و در حد یک ایده برایش مطرح بود و حالا که سالهای 1387 و 1388 و سالهای بعد است گاه گاهی قسیم اخگر را می دیدم و معمولا می رفتم در روزنامه هشت صبح سه نفر را در روزنامه می شناختم آقای قسیم اخگر ، شاه حسین مرتضوی که تحصیل کرده اصفهان بود و آقای سهیل سنجر که مدیر مسوول و صاحب امتیاز روز نامه هشت. صحبت من تنها با اخگر بود و خاطرات گذشته که ازوی داشتم. آقای اخگر در سالهای 1358 و 1359 و 1360 در دفتر مشهد سازمان نصر اقامت داشت و مقالاتی در پیام مستضعفین می نوشت و مقاله نه شرقی و نه غربی وی چه درد سر بزرگی برای من ایجاد کرد که در فصل اول خاطرات به آن اشاره خواهیم کرد. اخگر ثابت قدم ترین فرد در باور هایش نسبت با مرحوم شریعتی بود در کابل 1387 و 88 و سالهای بعد وی را نسبت به افکار شریعتی همانگونه یافتم که در سال 1358و 1359 دیده بودم و یک روز باهم در این موارد صحبت کردیم...
------------------------
پ.ن. قسیم اخگر روشنفکر متعهد نویسنده و از بنیان گذاران روزنامه هشت صبح و درسالهای 1358 و 1359 عضو سازمان نصر افغانستان. شاه حسین مرتضوی خبر نگار و از مسوولان روزنامه هشت صبح و سهیل سنجر مالک و صاحب امتیاز روزنامه. شش ماه تدریس در وزارت خارجه و در یافت لوح تقدیر از جناب وزیر. ناراحتی داکتر اسپنتا وزیرخارجه در باره شرکت من در کنفرانس خبری هتل انترکانتیننتال. داکتر اسپنتا تحصیل کرده ترکیه و آلمان و استاد در دانشگاه آلمان و وزیر خارجه زمان رییس جمهور کرزی.



عضو ایتلافی ما میس کرد -162-

صحبت من با اخگر ابعاد فکری ایده لوژیک داشت. اخگر در سیاست رادیکال انعطاف ناپذیر بود و در عقاید پی روی مرحوم شریعتی. و در این نشست با من دکتر سروش را رد کرد. ردی از روی تعصب به شریعتی. گفتم سروش از اسلام فقها عبور و به اسلام مولانا و عارفان روی آورده است و حالا نقال وی شده است. گفت سروش یک درباری شکست خورده است منظورش همان انقلاب فرهنگی بود که گفته می شد داکتر سروش به امر جمهوری اسلامی ایران درستاد انقلاب فرهنگی دست به تصفیه گسترده اساتید دانشگاه ها به اتهام ضد انقلاب زد امریکه سروش به شدت از آن هراس و نفرت دارد. اخگر در باره روشنفکری با من صحبت کرد و گفت که روشنفکر هرگز نمی تواند مامور حکومت و نظام باشد و مامور دیگر روشنفکر نیست وی گفت انتقاد من به داکتر اسپنتا همین است که یا روشنفکری و یا مامور دولتی و نمی شود مامور حکومت و فرمان بردار دستگاه بود و هم ادعای روشنفکری داشت و این دو تا قابل جمع نیست وی عقیده داشت روشنفکر یعنی منتقد یعنی روشنگر جامعه و مامور نمی تواند خطاها و فسادهای نظام را بر ملا نماید. مامور معذور است و به شدت محافظه کار و تابع منافع. من در این برداشت با وی حرفی نداشتم و گفتم قبول و با نظر تان موافق هستم و اما در باره اعتقادات فکر می کنم شما ناخوانده به سروش حمله می کنید و خوانده از شریعتی دفاع . اخگر گفت درست است من سروش را نخوانده ام و شاید فرصت خواندن کتابهایش را هم نداشته باشم. اخگر شخصیت خوبی داشت و در سازمان نصر هم تبدیل به منتقد بی باک بود و هر چه بر خلاف باورش بود را نقد بیرحمانه می کرد و خیلی زود با جمهوری اسلامی ایران مخالف شد و مقالات تندی در ایران و در پاکستان علیه انقلاب ایران می نوشت. وی به من گفت که خیلی سریع در رسانه های افغانستان جاه باز کرده اید و بسیار زیاد از حکومت کرزی انتقاد می کنید و از سوى دیگر مامور حکومت هم هستید. گفتم بله این پرادوکس به قول شما ها ایجاد شده است و گفتم آن چنان مامور سر سپرده هم نستم و انتقادات خود را دارم و حزب ما هم اپوزیسیون شده است. اخگر از رهبران جهادی مطلقا خوشش نمی آمد و همه را بدون استثناء رد می کرد و در همان لحظه خبر نگار بی بی سی آقای جمال موسوی وارد دفتر شان شد و مصاحبه داشت و من خدا حافظی کردم و گفتم باز هم دیگر را می بینیم. اتفاقا همان شب در میز گردی شرکت داشتم و موضوع بحث هم انتخابات و از من پرسیده شد که انتخاب ما کیست؟ یعنی از کدام نامزد حمایت می کنیم که گفتم هنوز تصمیم نگرفته ایم و لی خوب ما انتخاب خود را داریم و ما یک ایتلاف با جنبش هم داریم و به موقع به مردم اعلام خواهیم کرد. ماه جوزا 1388 بود و تا هنوز تصمیم قاطع نگرفته بودیم ولی خوب جمع بندی این بود که در این مورد همراه متحد ایتلافی خود جنبش ملی یک جا تصمیم می گیریم. در گفتگوهای زیادی که با جنبش داشتیم به این وحدت نظر دست یافتیم که یک جا از یک تیم حمایت می کنیم. تیم مورد نظر ما منتهی به دو تا تیم شده بود. تیم انتخاباتی تغییر و امید داکتر عبدالله و یا تیم انتخاباتی حامد کرزی. جاذبه تیم تغییر و امید داشت و آقای داکتر یاسا که بشترین صحبت و مشوره را با رهبران جنبش سید نور الله سادات و آقای فیض الله زکی داشت این گمانه زنی را تقویت می کرد که با تیم انتخاباتی داکتر عبد الله برویم و البته تیم رییس کرزی هم سخت تلاش داشت که با آنها ملحق شویم و از آنها حمایت کنیم. یک روز مشاور امور بین الملل ریاست جمهوری آقای جعفررسولى با من تماس گرفت و گفت که می خواهم شمارا از نزدیک ببینم و هم دیگر را دیدیم وی پیشنهاد مشخصش این بود که با رییس دفتر حامد کرزی آقای داوودزی صحبت نمایم. این مساله رابا استاد محقق در میان گذاشتم ایشان گفت خوب است بروید با رییس دفتر رییس کرزی صحبت کنید که ایشان چه می خواهد و چه می گوید. قرار ملاقات با داوودزی را در ارگ گذاشتم و برای اولین بار بود که ایشان را می دیدم. آقای رسولی مرا به داوودزی معرفی کرد و داوودزی گفت استاد را همیشه می بینم کمی متعجب شدم و بعد سریع در ذهنم کشیده شد که منظورش همان بحثها و گفتگوهای تلویزیونی است. رسولی نخواست در جلسه ما حضور داشته باشد و صحبت من با داوودزی دو بر دو بود. ابتدا من خودم را معرفی کردم و گفتم که دربن 2001 عضو اصلی نشست بودم و به رییس جمهور حامد کرزی رای مثبت دادم و ایشان را به حیث رییس اداره موقت انتخاب کردیم داوودزی گفت بله می دانم پایه و اساس این حکومت را شما ها دربن گذاشته اید و تا حالا خوب بوده است بن 2001سر فصل همه تحولات بعدی شد و بعد داوودزی خودش را معرفی کرد و گفت در خارج بوده و در یک سازمان معتبر بین المللی کار می کرد و حالا یادم نیست که سازمان چه سازمان و موسسه بود. وی گفت انتخابات شروع می شود و آقای رییس جمهور قانونا حق دارد که خود را کاندید نماید و اگر شما همکاری نمایید بدون شک آقای رییس جمهور برنده انتخابات است و گفت خیلی خوب شد که با شما صحبت کردم و بعد با استاد محقق که دوست و رفیقم هست نیز صحبت می کنم و شما هم شور مشوره تان را داشته باشید و یک تصمیم بگیرید. صحبتها در همین حد بود و پیشتر جلو نرفتیم. عمر داوودزی را سیاست مدار زیرک تیز هوش یا فتم وی به دقت حرفها را گوش و روی نکات اصلی اشاره می کرد. داوودزی باکمی بازو وان برامده و چهره اروپایی و چشمان آبی و آشنا با زبان انگلیسی و آگاه به امور بین الملل، با تواضع و ادب در یافتم و فکر کنم گفتگوی خوبی با ایشان داشتم آقای رسولی بعدا به من گفت که رییس دفتر آقای کرزی ازگفتگو باشما بسیار اظهار خوشی کرد و گفت که مذاکراتش را با شما و خود استاد محقق ادامه می دهد. ازسوی هم در چند جلسه که در خانه سید نور الله سادات در مکرویان همراه داکتر یاسا رفتم و گفتگوهای که با زکی داشتیم و رفت آمدهای که رهبران جنبش در خانه استاد محقق داشت و مذاکرات که خود استاد محقق با استاد ربانی و داکتر عبد الله داشت همه به سوى بستن یک تکت انتخاباتی با تیم تغییر و امید را نشان می داد. جنبش در این مورد از ما کرده جدی تر دیده می شد و می گفتند که از حکومت حامد کرزی همان مقدار سود خواهیم برد که در چهار سال گذشته دیدیم. رییس کرزی چهار سال رییس جمهور منتخب بود و قبلش هم رییس دوره انتقالی و هردو حزب جنبش و حزب وحدت چندان خوش بین به حامد کرزی نبودند و عقیده بر این بود که وی به تعهدات خود عمل نخواهد کرد و این حرف یک ادعا نبود بل یک موضوع تجربه شده بود. نمی دانم در صحبت با تیم حامدکرزی یک نوع اطمینان خاطر و اعتماد به نفس در آنها دیده می شد و این موضوع را فکر می کنم یک وقت از داکتر یاسا هم سوال کردم اما جوابی نگرفتم ولی گاهی پیش خودم فکر می کردم که کدام رازی باید در این اطمینان خاطر باشد و حس ششم من به صورت غبار آلودی چیزهای را برای من تفهیم می کرد. یک روز فکر کنم در ماه جوزا 1388 بود که همراه استاد محقق و سید نور الله سادات در ارگ رفتیم. کرزی در همین جلسه چنین گفت خدابیاری تان و به من کمک کنید و اطمینان دارم با حمابت حزب وحدت و جنبش من پیروز انتخابات هستم و در این هیچ شکی ندارم و اما اگر شما با من نیایید بازهم درباره باخت فکر نمی کنم ولی پیروزی شاید کمی دشوار باشد اما بازهم خدا مهربان است. رییس کرزی هیچ نگران شکست نبود و تمام صحبتهایش بوی پیروزی می داد. استاد محقق با کمی گله اما روی خواسته هایش تاکید داشت و سید نورالله سادات هم روی طرح جنبش پا فشاری داشت نمی دانم چه طرحی بود بعد که از زکی پرسیدم فهمیدم که جنبش یک پلان گسترده را در باره غیر متمرکز سازی تهیه و به دفتر رییس کرزی داده است. صحبت امروز رییس کرزی بشتر مرا به تامل فرو می برد و باکسی هم نمی توانستم مکنونات ذهنم را بیان کنم حرف و پرسش داشتم ولی تبیین و بیانش سخت بود.
تیمهای انتخاباتی تکت های خودرا بسته می کردند یک نامزد با دو معاون. در قانون اساسی چنین آمده است که رییس جمهور دو معاون دارد. هر نامزد با توجه به بافت جامعه معاونان خودرا از هزاره ها و ازبکها و درمواردی از تاجیکها انتخاب کرده بود. نامزد اگر از تبار پشتون بود دو معاون خودرا هزاره و تاجیک انتخاب می کرد و یا هم هزاره و ازبک فکر کنم یک ماه به بر گزاری انتخابات مانده بود که بین ایتلاف حزب وحدت و جنبش و تیم داکتر عبدالله توافقات مهمی صورت گرفت و فیصله کردیم که برویم همراه داکتر عبدالله ثبت نام نماییم. داکتر عبدالله رییس تکت و معاون اول ایشان استاد محقق و معاون دوم هم سید نورالله سادات. این موضوع را ایتلاف وحدت و جنبش نهایی کرد و دیگر بحثی نداشتیم و آماده برای اینکه هروقت اعلام شد برویم برای ثبت نام . این موضوع توافق شد و سند همکاری هم امضاء شد . استاد ربانی و همه رهبران جمعیت در جریان گذاشته شد و در یک جلسه درمنزل استاد ربانی همه خوشحال که بخیر فردا برای ثبت نام آماده شویم. در همان جلسه بعد ظهر پنج شنبه یک نوع بی باوری و سردی از شکل گیری تکت در ذهنم پیدا شد یعنی اینکه بدرستی این تکت در دل و در ذهنم خوب نچسپید و شب در خانه استاد محقق آمدیم و گفته شد که فردا جمعه است ولی کمیسیون اعلام کرده است که در جمعه هم ثبت نام می کند و دلیلش هم اینکه باید شب و روز کار شود. زیرا میعاد انتخابات گذشته و در قانون اساسی مسجل شده است که دراول جوزای سال پنجم قدرت به رییس جمهور منتخب باید تحویل داده شود ولی در انتخابات 1388 در ماه جوزا انتخابات ریاست جمهوری تازه شروع می شد و به همان دلیل با تاخیر زیاد در 29 اسد رییس جمهور منتخب اعلام شد کمیسیونهای انتخاباتی اعلام داشت که در روز جمعه از نامزدان ثبت می کند و قرار شد که فردا جمعه کاروان ما برای ثبت نام به محل دفتر کمیسیون انتخابات برود. استاد محقق تعداد زیادی از اعضای حزب وحدت و از حاجی صاحبها و متنفذین قومی را خبرکرد که فردا حوالی ساعت ده در محل ثبت نام در کمیسیون انتخابات حاضر شوند. آن شب تا پاسی از شب را خواب نرفتم و همه اش با نگرانی نا خود آگاه و یا ناباوری در موفقیت تکت در لایه های ناخوانده و غبار گرفته حس ششم کلانجار داشتم. گفتم که این نا باوری را هر گز نمی توانستم تفسیر نمایم اما داشتم و قطعا مرا آذار می داد. صبح حوالی هشت نیم منزل استاد محقق رفتم که ایشان هم نه چندان خوشحال نشسته است کمی نشستیم و بحثی اصلا نداشتیم ایشان یک دور کانالهای تلویزیون را دید زد و بدون اینکه گپی با هم بگوییم چند تلفون مرتبط به ثبت نام تکت را جوابداد و بعد داکتر عمر از طرف داکتر عبد الله یک فرم را آورد و گفت که مربوط به کمیسیون انتخابات است. فرم ثبت نام را نگاه کردم و بعد داکتر عمر فرم را به استاد محقق داد. ایشان گفت که چه هست؟ داکتر عمر توضیح داد که فرم ثبت نام شما است و حالا پر کنید که در کمیسیون معطل نشوید استاد محقق گفت خوب خیر است بعدا پر می کنم. ساعت 9 بود که برای ثبت نام حرکت کردیم و من همراه ایشان در یک موتر بودم و گپ هم نمی زدیم گو اینکه حرفی برای گفتن نداشته باشیم و یا اینکه در عمق ذات خود نگران یک امر غیر منتظره باشیم. استاد در داخل موتر به دو سه تلفن جواب داد که طرف کمیسیون حرکت نمایید. در چهار ملک اصغر رسیدیم که یک تلفن برای ایشان آمد و به صورت مقطع و بریده بریده گف: خوب چرا؟ و چه شده است و بعد تلفن قطع شد. استاد محقق نگاهی به من کرد و گفت حاجی آقا تکت خراب شد دوستم صاحب رفیق ایتلافی ما عقب نشینی کرد و گفت که در تکت داکتر عبدالله ثبت نام نمی کند. و بعد گفت چکار کنیم داکتر عبد الله هم منتظر ما که باهم برویم برای ثبت نام. استاد محقق پرسید که به داکتر عبدالله زنگ بزنم که این طوری شد و زنگ زد و گفت که رفیق ایتلافی ما میس کرد.. 
------------------------------- 
پ.ن. حزب وحدت و جنبش ایتلاف داشت و حالا جنش عضو ایتلاف عقب نشینی و به قول استاد محقق میس کرد. باگذشت هفته ها و ماه ها گفتگو ایتلاف جنبش و حزب وحدت به این نتیجه دست یافت که با تیم داکتر عبدالله ثبت نام نماید. حامد کرزی خیلی اطمینان داشت که در انتخابات پیروز است. تیم مذاکره کننده ما منظم با دو تیم انتخاباتی حامد کرزی و داکتر عبدالله مذاکره داشت. من یک گفتگوی تنهایی با داوودزی رییس دفتر حامد کرزی داشتم. قسیم اخگر در ملاقات با من روی افکار شریعتی و سروش و تعریف روشنفکری صحبت کرد و گفت که روشنفکرواقعی نمی تواند مامور حکومت باشد.




ازفصل اول خاطرات

بابا آب داد ( ویژه نامه فقدان پدر)

در خاطرات خود ازسهم بابا حرف گفته ام. بابا برای ما آب می داد و نان لباس تهیه می کرد و برای تهیه آن چه رنجها که نکشید . در زمستانها به ماسبق می داد و گاهی مارا در مکتب ملا می فرستاد. پدر درحد خود نقشی در رهایی وطن و میهن هم داشت که می خوانید . اما نقش بابا "مرادعلی ناطقی" در تهیه آب و نان برای ما چه بود؟ و چه کرد؟. من کودک هشت و نه ساله بودم و برادرم محمد علی یک سال کوچک تر . قریه ما دامرده اخضرات نام داشت. دره بسیار زیبا که در دامنه آن درختهای بید و چنار سر به آسمان داشت و در درازی آن دره تا "بلندک" زمینهای زراعتی دیم و آبی ما قرار داشت. دامرده جاذبه عجیب برای والی رفیقی و برای قبیله کوچی سیاه پوش داشت وسالها چشم طمع به آن دوخته بودند. دو پسر عمه پدر و مادر "ارباب مدار و خداداد" به دلیل فشارهای والی بامیان و ولسوال پنجاب و فشارهای کوچی تاب نیاوردند یکی در سال 1335 سهم خود را به قوم کوچی فروخت و دیگری" خداداد" گریخت. پدر همراه عمویم سخت تحت فشار قرار داشت که زمینهایش را به کوچیها قباله شرعی کند. پدر می گفت من با همین زمینها براى فررندانم آب و نان تهیه می کنم و زمین منبع زندگی و حبات من است. پدر می گفت حاضرم بمیرم ولی زمینم را به کسی نمی فروشم. ملک نور سر دسته قوم سیاه پوش کوچی می گفت دامرده را باید بگیرم زیرا بخش پایین دره را گرفته ام اما بخش بالا را هم باید بگیرم. ارباب منطقه، ولسوال و والی رفیقی دست به دست دادند که زمینهای پدر را بگیرند و برای کوچی قباله. من کوچک بودم و اماگاهی که به قصه های پدر گوش می دادم بحث آب و نان ما در زبانش بود و صحبت والی، ولسوال و کوچی و ارباب یا قوت شاه. پدر پس از یک هفته به خانه برگشت و با مادر صحبت کرد و ما در کنارش نشسته بودیم. پدر گفت امروز در ولسوالی پنجاب چند عسکر مرا ازسماوات گرفتند و بردند در ولسوالی و گفتند که زمینهایت امروز باید به ملک نور صاحب بفروشی. گفتم نه نمی فروشم گفتند که تو ده سال است لجاجت داری در حالیکه دیگر اقوامت فروخته اند. ولسوال گفت قاضی چه کنیم قاضی گفت قیمت زمین و قباله نوشته شده و تنها عکس و شست لازم دارم. پدر گفت چهار عسکر مرا برد بیرون و روی صندلی نشاند و به عکاس گفت که عکس بگیر من صورتم را بر می گرداندم و به این ترتیب عکاس گفت به این رقم عکس گرفته نمی شود و چهار عسکر مرا محکم روی صندلی نگهداشتند و عکسم را گرفت و مرا هم دوباره در داخل ولسوالی با خود بردند. پدر گفت چند برگ کاغذ زرد را جلو من گذاشتند و عکسم را در روی کاغذ چسپاندند و چهار عسکر به زور انگشتانم رنگ و روی کاغذهای فشار دادند و به این صورت قاضی ولسوال و کوچی ارباب از من قباله گرفتند و حالا نمی دانم که چه گونه برای بچه هایم آب و نان تهیه کنم و نان آب بچه هایم را از من گرفتند. مادر پرسید که هیچ پولی بابت زمینها برایت نداد. پدر گفت ارباب یاقوت اخضرات و ملک نور کوچی گفتند که یک مقدار رخت و یک مقدار پول بابت زمین برایت می فرستم. پدر دامرده و مسقط الراس خود را به قصد دایکندی و منطقه بندر ترک کرد و این مهاجرت و آوارگی در سالهای 1343 و سالهای بعد بر ما تحمیل شد. پدر حالا برای ما نان و آب و لباس تهیه می کرد ولی نه اززمینهای خودش بل با کار و زحمت روی زمینهای مردم. پدر بسیار فقیر شد و یک باره درزندگیش 180 درجه تغییر خلق شد. من و محمد علی باهم درکوه ها بره ها و بز غاله ها را می چراندیم باهم می رفتیم باهم بر می گشتیم و همه مردم" سر غرک" مارا دو قلوی پدر می گفتند و نمی دانم چه شد برادرم مریض و روز به روز حالش خراب و خرابتر می شد و برادر زمین گیر شد و من تنها و بدون برادر در کوه و صحرا می رفتم و عصر ها تنها ساعت چهار و پنج بز بزغاله و بره گوسفند را خانه می آوردم و می رفتم پهلوی محمدعلى و می گفتم برار خوب نشدی و آهسته می گفت نه خوب نشدم. یک روز عصر به خانه بر می گشتم و در حین راه رفتن پاهایم می چرخید و خوب نمی توانستم راه بروم و یک نوع رنج ، فشار و تنگی نفس را در خود حس می کردم چند مرتبه خواستم شعرهای همه روزه پشت بز و بزغاله ام را بخوانم اما بی حوصله می شدم و به این صورت به خانه بر گشتم و دیدم هیچ کسی در خانه نیست نه پدر نه مادر و نه همسایه و نه هیچ کسی دیگر. بستره محمد علی در گوشه خانه جمع بود. دقایقی تنها نشستم و گاهی هم به این گوشه و آن گوشه خانه راه می رفتم و یک قفسه کبک داشتم که در وسط خانه آویزان بود به آن نگاه می کردم و در همین لحظه ها مادر وارد خانه شد و مرا در بغل گرفت و با صدای بلند گریه می کرد و می گفت بچه گلم بی برادر شدی محمد علی پیش خدا رفت و ما همی حالا از پیش محمد علی آمدیم و مادر آن قدر گریه کرد که جگر هم سایه هارا کباب و زنان همسایه به مادر تسلی می دادند و مادر گاهی شدید و گاهی خفیف گریه می کرد. پدر خشک شده و در گوشه خانه نشست و منم نمی توانستم گریه کنم و گریه نکردم یعنی اشک در چشمانم خشکیده بود. روز به پایان رسید و خورشید غروب کرد و خانه ما تاریک. چراغ موشک را روشن کردیم و اما چراغ برادر خاموش. شب همسایه ها نان آوردند و من خیلی کم خوردم و همین گونه پدر و مادر نان از گلویش پایین نرفتند. شب خواب نرفتم و یک وقت در تاریکی شب بیرون شدم و به طرف قبرستان که برادر را بخاک سپرده بود را نگاه کردم دو توهم برایم پیدا شد یکی اینکه حس می کردم که محمدعلی با پیراهن سفید ایستاده و به من نگاه می کند و دیگر شمعی در کنارش روشن است. نمی دانم تا چند دقیقه این حالت را داشتم و بعد پدر آمد و مرا با خود درخانه برد و در پهلویش خواباند و در آغوش پدر خوابیدم و خواب رفتم. فردا صبح باید بز بزغاله و بره گوسفندانم را به کوه می بردم اما مادر نگذاشت به پدر گفت که امروز بچه ام درخانه و در پهلوی من باشد و بچه های همسایه بره و گوسفند و بز را به کوه ببرد. پس ازمرگ محمد علی "سر غرک" بندر برای پدر نفرت انگیز شد و گفت که بر می گردم به ولسوالی پنجاب و در منطقه اخضرات و این شد که ازبندر طرف تلخک کوچ کردیم و زمستان در تلخک ماندیم و مادر سخت مریض شد و پدر در تمام زمستان پرستار مادر بود من و خواهرم که سه سال سال بشتر نداشت در کنار بستره مادر می نشستیم و به مادر نگاه می کردیم و مادر در تمام روز چشمانش بسته و حرف نمی زد و من گاه گاهی در پشت بام می رفتم و دعا براى مادر می کردم و با پایان زمستان تلخک ، مادر هم در فصل بهار خوب شد و بهبود یافت پدر گفت می روم طرف اخضرات و پدر دو تفنگ داشت یکی سر پوش و یکی برنو. پدر نمی دانم چه منظور داشت که همیشه تفنگهایش را پاک و روغن کاری می کرد و می گفت بچیم به در دم می خورد و تو هم که کلان شدی به درد تو هم می خورد. پدر هر دو را دوست داشت ولی از تفنک کرده تهیه آب و نان برای ما برایش مهم تر بود. پدر روزگاری سختی را می گذراند و همین شد که بخاطر زندگی ما "برنوش" را فروخت و برای ما خوراک و لباس تهیه کرد. در اخضرات آمدیم و درقریه ای بنام "مینه ده" ساکن شدیم. پدر نیت ماندن در منطقه را نداشت و می خواست کابل بیاید. زوار ها از عراق بر گشته بودند و غلامحسین کربلایی خبرآوردکه خداداد که حالا حاجی شده از عراق بر گشته و در کابل است. پدر و مادر خداد را بسیار دوست داشت و تقریبا ده سال می شد که ندیده بودند. پدر ازشوق به کابل رفت و همراه حاجی خداداد به اخضرات برمی گشت و من درکنار سرک هرروز می رفتم و موترهای که از کابل می یامد را می دیدم. غلامحسن کربلای به مادر گفته بود که حاجی دو دختر و یک پسر دارد. حاجی در عراق مریض شد و داکترها گفته بودند که تبدیل هوا کند و غلامحسین کربلای به نقل از حاجی به مادر گفته بود که حاجی در عراق برایش گفت که می خواهد به وطن برگردد و دخترش را پیش از اینکه بمیرد به پسر قوما و پسر دختر عمه اش بدهد. مادر این حرف را به من هم گفت و منم 11 ساله اما حرف مادر درذهنم جا باز کرده بود.لب سرک می نشستم یکی پدر را دنبال می کردم و دیگری خانواده حاجی و سومی هم همان حرف مادر و دخترحاجی. یک روز بهاری سال 1344 حوالی ساعت چهار بعد ازظهر در پشت سرک نشسته ام که صدای موتر را می شنیدم که غرغر کنان طرف من نزدیک می شد. نمی دانم چه احساسی داشتم و فکر می کردم صدای موتر تمام و جودم را تسخیر کرده است. نسیم بهاری و نداهای درونی و صدای موتر بهم گره خورده و باهم عجین شده است و مرا به هستی و آفرینش و انرژی کیهانی گره می زند. موتر به من نزدیک شد و پدر را دیدم که در جنگلک موتر ایستاده و از دور مرا دیده و دستهایش را تکان می دهد از جا بلند شدم پدر با دستش اشاره کرد که در قریه" پای کوتل" می رویم و در همین لحظه نگاهم به دختری با روسری آبی در داخل سیت موتر گره خود. رنگ آبی روسری آبی با رنگ کیهانی و آفرینش گره خورد و احساس کردم که نداهای درونی خودم، سخنان مادر به نقل از روایت غلامحسین کربلایی، نسیم زیبای عصر بهاری و صدای موتر، پیام آور عشق رویا و زندگی و سرنوشت است که همه یک جا بافته شده و بهم گره خورده است. احساسات کودکانه گو اینکه به کمال رسیده و حالا دیگر کودک نستم و تمامی زندگی و آینده خود را با دیدن رو سری آبی درک می کنم و می بینم و این هدیه بابا بود. بابا به من آب می داد و نان و حالا بابا برایم سرنوشت و آینده را رقم می زد یادت بخیر بابا. ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد