نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی
نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی

سواربرکشتی نوح ،استرالیا می رویم

سواربرکشتی نوح ،استرالیا می رویم

 

دریک علمیات انتحاری، چندتن ازمردم افغانستان کشته می شوند.یکی ازقربانیان که هیچ حساب وکتابی نداشت وبرای امرارمعاش خود وخانواده پرجمعیت خود، ازهیچ ایثاری،دریغ نمی کرد.قربان نام داشت. وی برای کاربه ولایات مختلف افغانستان،سفرکرده بود. درمسیرمیدان شهروکابل چند تن ازدوستانش را طالبان درماه مبارک رمضان،سربریدن.قربان ازصحنه های خونین منطقه ای جللیز،به شدت هراس داشت وهمیشه کابوس چهارنفرازدوستانش را که دربیست هفتم ماه مبارک رمضان،توسط طالبان،ذبح شدند،شبها باخود داشت.قربان درکابل کاری که بتواند،زندگی وی وخانواده اش را،تامین نماید بدست نیاورد.دیگرهرگزنمی خواست ازمیدان طرف هزاره جات سفرنماید. این بارتصمیم گرفت طرف ولایت غزنی برود.

 

وی همراه با چندنفر ازدوستانش دریکی ازقرارگاه اردوی ملی افغانستان کار،برای خودشان، دست پاکرده بود اما همیشه نگران رفت آمد خود به کابل بود.وی خاطره کشته شدن رفقایش درمیدان شهرراهرگزازیادنمی برد.قربان صاحب چهارفرزند بود همسر، پدرومادر ویکی دوخواهربرادرکه درمکتب ودانشگاه درس می خواندند،همه زندگی آنها، وابسته به کارقربان بود.چندنفرازدوستانش به استرالیا رفتند وازشهرسدنی برایش عکس فرستاده وروزگارش را تعریف کرده بودند.قربان بادیدن عکسهای رنگارنگ دوستانش دراسترالیا، به وجد می آمد وهمیشه درفرصتهای بیکاری به آن تصاویرنگاه می کرد وگاهی هم اشک می ریخت وزمانی هم با خود می گفت: خوش بحال تان که ازدست جنگ، فقروگرسنگی نجات یافته اید.قربان فکراسترالیا را داشت ومی خواست به هرقیمت که شده خودش را روزی به استرالیا برساند.وی همیشه دعامی کرد وبعد ازنمازدعا می کرد که به استرالیا برود.اودرعاشورای سال گذشته نذرکرده بود که درمراسم عاشورای حسینی شرکت نماید ودرزیارتگاه ابوالفضل همراه دیگر عزارداران،با عشق وآروزو،شرکت کرد اما درظهرعاشورا درمحوطه زیارتگاه دریک عملیات انتحاری ازسوی طالبان،با جمع کثیری اززایران، به شهادت می رسد.

 

قربان، این انسان مظلوم ووارسته که منبع درامد همه اعضای خانواده بود با انفجارمرگبار،ظهرعاشورا درمیان هشتاد نفردیگربه شهادت رسید.وی هیچ کاری خلافی درزندگی خود، نکرده بود تازنده بود برای تامین زندگی خانواده اش،تلاش می کرد وی برای پیداکردن کار،اکثرولایات افغانستان را، راه رفته بود  همان گونه که بیان شد،آخرین ولایتی که کاربرای خودش دست پاکرده بود، دریک پایگاه مربوط به اردوی افغانستان درولایت غزنی بود.قربان با همراه چهارنفردیگرازدوستانش دراین پایگاه کارمی کرد. وی هوایی رفتن به استرالیا را همیشه با خود داشت. عکسهای دوستانش وسوسه آتشین دردل وی ایجاد کرده بود وبه همین دلیل درروزعاشورا، درجمع عزاداران حسینی به زیارتگاه ابوالفضل درمراد خانی رفته بود.انتحاری طالب، وی را همراه با جمع کثیری به شهادت رساند.راویان اخبارپس ازمرگ وی،چنین نقل کرده اند که جبریل وی را مستقیما به بهشت می برد.قربان درجمع بهیشتیان،درفکربازماندگانش بود وی لحظه ای همسرمهربان،فرزندان دلبند،پدرومادرپیروخواهربرادرش را حتی، دربهشت فراموش نکرد.قربان با اعتقادات خود دربهشت، زندگی می کرد وبه استاد مزاری بسیارعلاقه داشت زیرا وی روزهای دشوار سال 1373 را درکابل ازیاد نبرده بود.قربان دربهشت آرام نداشت وآرامش دیگربهیشتیان را نیزگرفته بود.

 

سه مساله مهم دربهشت، خاطروی را پریشان ساخته بود. موضوع اول فکرخانواده وبازماندگانش بود وعادت کرده بود که با تهیه پول ازبابت کارگری، برای آنها آب ونام تهیه نماید. خرج دانشگاه خواهرانش را می داد وهزینه رفتن مکتب برادرانش را،می پرداخت. وی دوست داشت که برای پدرومادرپیرش لباس بخرد.دربهشت ذره ای این مسایل، وی را آرام نمی گذاشت وآرامش بهشت برایش چندان لذت بخش نبود.

 

مساله دوم اعتقادات وی بود. قربان همیشه با عقاید خود زندگی کرده بود ویادگرفته بود که درافغانستان، دارای حقوق شهروندی است. وی بخوبی یاد گرفته بود که دارایی، حقوق انسانی وشهروندی درافغانستان می باشد زیرا وی می دانیست که نیاکانش برای این خاک چه قدر،زحمت کشیده وبا خون خود ازتمامیت ارضی افغانستان دفاع کرده است وبرای رسیدن به این هدف، راه ورسم  مزاری را،برگزیده بود وی دربهشت عکسهای مزاری ودیگرشهدایی، را که دوست داشت،نصب کرده بود.قربان تعصبات سیاسی ودینی اش را دربهشت، نیزکنارنگذاشته بود.برخی ازتصاویررا شکسته بود وبجای آن عکس شهدای مورد نظرش را نصب کرده بود.رفتاروی موجب ناراحتی، دیگربهیشتیان شده بود وهمه ازدست وی شاکی بودند.قربان، بخاطر خانواده وبازماندگانش،آرامش نداشت. وی دربهشت هم کارهای که دردنیا انجام داده بود،همان کارها را بخاطرباورهای اعتقادی اش انجام می داد وی  بخوبی،ثابت کرده بود که بخش ازوجود آدمی را ،همان باورهایش،شکل می دهد.وی دربهشت با عقاید خود زندگی می کرد.

 

مساله سومی که برای وی خیلی مهم بود، مساله رفتن به استرالیا بود وی تمام اروزویش این بود که خودرا به استرالیا برساند سفراسترالیا ،مرتبط می شد به زندگی وی.افغانستان درزمان حکومت رییس جمهورکرزی،با دومشکل فقروامنیت،روبروشد. مردم دراین دوره نیزبه اقصی نقاط ازجهان،آواره شدند.دوستان قربان عموما طرف استرالیا گریخته وبرخی درمیان دریا غرق شده وعده ای هم خودرا به استرالیا رسانده بودند.وی دربهشت خبرمی شود که پیام بران الهی حضرت موسی،حضرت عیسی وحضرت نوح ودیگراولیاء الله دربهشتی که وی وارد شده، زندگی می کنند. وی به سختی یک روزموفق می شود به زیارت حضرت موسی علیه السلام، برود وداستانهای که درباره آن پیامرخدا، شنیده بود، همان داستانها را اززبان خودش بشنود.قربان درگفتگوبا حضرت موسی این بخش اززندگی حضرت موسی علیه السلام، برایش جالب بود.وی ازرسول خدا خواهش می کند که داستان مبارزه اش با فرعون را برایش تعریف نماید.وی دردنیا داستانهای زیادی ازمبارزات حضرموسی علیه السلام با فرعون را، شنیده بود وخودش با سرمشق اززندگی حضرت موسی دربرابرفرعونیان زمانش ،مقاومت ومبارزه می کرد.قربان ازحضرت موسی علیه السلام می پرسد که مردمش همانند مردم مصر،زیرسلطه فرعونیان زندگی می کنند.دریک مورد وی گفت: فرعون افغانستان دریک مقطع تاریخ، تا 62 درصد ازتبارش را به جرم اینکه به حکومت فرعون نه، گفتتند،قتل عام کرد.زنان ودخترانش را اسیرکرد وبه همه دنیا بعنوان برده وغلام فروختند.

 

قربان، درادامه داستانش اشاره به فرعون یک چشم داشت که پیروانش، مردم را درهرجا،می کشند وی فتوا داده که مخالفانش را با انفجار،انتحار،بکشند آنها وسکتهای را به کمرشان می بندند وخودرا منفجرمی کنند ازجمله درزیارتگاه ابوالفضل همین کاررا کرد که من نیزدرمیان، زایران حسینی بودم.انتحاریون می گویند که ما  بافرمان، فرعون یک چشم خود، مردم را می کشیم و به جنت می رویم.قربان می گوید: اما ازمدتی که حضرت، جبریل مرا اینجا آورده، من یک نفرازپیروان فرعون یک چشم را دربهشت نمی بینم.حضرت موسی علیه السلام می فرماید: آنها پیروان فرعون هستند وبهشت جای فرعون وفرعونیان نیستند.همه آنها درقعرجهنم گرفتارشده اند.قربان، با ذکرداستانهای ازشهرکابل وازخاطرات دوران اشغال شوروی وازظلمهای که درغرب کابل درحق مردمش رواداشته شد،با نبی خدا صحبت کرد.وی ازجنایات فرعون یک چشم بسیارنالید وگفت این جنایت کار،دستورداده که حتی به طفل مردم ،هم رحم نکند.درقندهارچهارماه پیش یک کودک دوازده ساله را گرفت وآن طفل مظلوم را گردن زد.جرم این کودک این بود که برادرش درپولیس ملی افغانستان،انجام وظیفه می کند.حضرت موسی علیه السلام می فرماید: فرعون زمان من ،به جرم اینکه مرا بکشد ومنجمانش گفته بودند: که کودکی دربنی اسراییل بدنیا می آید که تاج وتخت فرعون را سرنگون می کند.فرعون با پیش بینی منجمانش دستورداد که زنان بارداربنی اسراییل را شکم های شان را ،بدرند وکودکانش اگرپسرباشند بکشند.

 

قربان می گوید: شبیه این کاردرسراسرافغانستان،توسط فرعون زمان ما،صورت می گیرد.وی خود را نماینده خدا درزمین می داند ومی گوید: من امیرالمومنین هستم.پیروان فرعون یک چشم، چندروزپیش درولایت کاپیسا یک دخترنوجوان را که بچه های مردم را واکسن می کرد،به صورت فجیعی وی را،به قتل می رساند. آن طفل دوازده ساله را که گفتم سه ماه پیش، سربریدند.درماه مبارک رمضان سالجاری، بیست سه نفر ازمسافران را، ازماشین پیاده کرده وهمه شان را سربریدند.قربان می گوید: همین دیروزخبرشدم که رییس امنیت ملی افغانستان آقای اسدالله خالد را، مورد حمله قرارداده که ایشان به شدت زخمی شده است.پیروان فرعون یک چشم ما،اسلحه های را درکشورهمسایه می سازد که نسبت به اسلحه فرعون زمان شما، بسیارپیشرفته است وصدها نفررا دریک چشم بهم زدن، پاره پاره می کنند.من درزیارتگاه ابوالفضل همراه با هشتاد نفردیگر،تکه تکه شدم.تصویرظهرعاشورا درزیارتگاه ابوالفضل،دنیارا تکان داد وآقای حسینی عکاس این صحنه،برنده بهترین تصویرسال،شناخته شد.هشتاد نفرکشته وبیش ازصدنفردیگرزخمی شدند.قربان ازحضرت موسی علیه السلام، خواهش می کند که همان عصای فرعون شکنش را به وی بدهد وبرای نابود کردن فرعون یک چشم به آن احتیاج دارد.

 

روزی دیگر،قربان بدنبال حضرت نوح علیه السلام ،را ه می افتد چون شنیده بود که وی کشتی دارد که هرگزدرآب واقیانوس غرق نمی شود. وی با خود فکرمی کند که این کشتی را باید ازحضرت نوح گرفت زیرا اشد ضرورت به آن دارد.راه استرالیا بسیارخطرناک می باشد وتعداد زیادی به دلیل خرابی کشتیها،غرق آبهای استرالیا شده اند.قربان همان گونه که به طرف پایگاه واقامتگاه حضرت نوح علیه السلام روان بود،ناگهان با چهارنفرازهمکارانش که درپایگاه پولیس امنیت ملی درغزنی، کارمی کرد،روبرومی شود وباگرمی آنها را درآغوش می گیرد وازدیدن دوستانش خیلی خوشحال می شود.قربان ازدوستانش می پرسد چطور شدکه به بهشت آمدید.آنها گفتند که درهنگام مرخصی جمعه،طرف خانه می رفتیم درمسیرراه طالبان، مارا ازماشین پیاده کردند وپس ازاینکه برای شان مشخص شد که ما درپایگاه پولیس کارمی کنیم، همه ما را ازدم تیغ گذراند واین شد که به اینجا آمده ایم.آنها گفتند که ما با تلفن اتصالات، به خانواده های مان، تلفن کردیم وگفتیم که ما طرف کابل می یاییم. تلفنهای ما، تمام شد که ناگهان چند طالب مسلح را ه را برماشین، درناحیه ولسوالی اندرغزنی بست وما را ازماشین پیاده کرد وپس ازاینکه روشن شد، ما کارگران قرارگاه هستیم،با کارد وبرچه، ما راکشتند وسرهای مارا ازتن ما جدا کردند.

 

قربان، کمی اشک می ریزد ودلش برای خانواده اش وخانواده ای دوستانش،به شدت تنگ می شود. خصوصا اینکه همه آنها منتظرآمدن عزیزان شان ازغزنی به کابل هستند. زیرادوستان قربان پیش ازگرفتاری، به خانواده شان خبردادند که ما طرف خانه می یاییم.قربان می گوید: بیایید برویم دراقامتگاه حضرت نوح علیه السلام وازوی بخواهیم که مارا کمک نماید وکشتی شان رابما بدهد.کشتی نوح ،گرانتی شده است وبا سواربه آن، همه ما صحیح وسالم به استرالیا می رسیم.همه می روند به محضرنوح علیه السلام وهرکدام داستانهای خودرا که درافغانستان وکابل غزنی برای شان،روی داده بود به حضرت نوح علیه السلام نقل می کنند ودرپایان خواهش می کنند که کشتی شان را به آنها بدهد.اگربخشش وهدیه نمی کند،کشتی را اجاره دهد وبا رسیدن به استرالیا وپیداکردن کار،پول اجاره آن را به حضرت نوح می رساند.قربان خطاب به نوح نبی علیه السلام گفت: ما می دانیم که شما برای کشتی تان بسیارزحمت کشیده اید وبا همین کشتی صدها انسان وحیوان را ازغرق شدن نجات داده اید.ما این کشتی را بخاطرسفربه استرالیا، لازم داریم.معامله قربان ودوستانش با حضرت نوح علیه السلام درمورد کشتی،به گفتگوهای دیگروروزهای بعد ماکول می شود.

 

مذاکرات صلح بافرعون یک چشم ،ظاهرا بجای نمی رسد زیرا هیئت صلح افغانستان ووزیرخارجه تازه، ازپاکستان برگشتند ولی دیدیم که یکی ازپیروان ملاعمررهبر یک چشم طالبان، با نقشه بسیارپیچیده،سوء قصد به جان رییس امنیت ملی کرد.اسدالله خالد رییس نسبتا موفق،امنیت املی درشفاخانه بستری وتحت درمان قراردارد که خدا ایشان را شفا دهد.قربان، همراء با دوستانش کشتی را ازحضرت نوح می گیرند زیرا آنها متیقین شده اند که درافغانستان صلح ومذاکره بجای نمی رسد.بهیشتیان دیگر،ازقربان به حضرت جبریل شکایت می کنند که وی را ازبهشت خارج نماید زیرا وی زندگی را برای آنها،تلخ کرده است بهیشتیان می گویند: اطلاع موثقی دارند که وی با دوستان که تازه به اوپیوسته،قصد تصاحب کشتی را دارند آنها گفته اند ما برای رفتن به استرالیا، کشتی را ازحضرت نوح می گیریم واگربه رضایت نداد کشتی رابه زورازش می گیریم.بهیشتیان می گویند: قربان را ازبهشت بیرون نمایید والا بدون تردید آنها جنگ ودعوا دربهشت راه می اندازند.بهشتیان می گویند: درافغانستان چه خبراست که هرروزبه تعداد مردم آنها دربهشت زیاد تر وزیادتر می شوند.

(این داستا،الهام گرفته شده ازچند سطر بسیارکوتاه درفیسبوک است.دوستی که آن را نوشته بود،نمی دانم کی بود)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد