نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی
نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی

خرد خفته

خرد خفته

 

تحلیل خردمندانه اززندگی،بستگی به شکوفایی خرد دارد.درجایکه خرد آدمی خفته باشد،الترناتیف،آن جهل، تعصب وخون ریزی است.افغانستان باکمال تاسف،سی هفت سال می شود که مردمان آن به دلایلی مختلف می جنگند دراین مدت نزدیک به ده نظام سیاسی،سرنگون وخونهای زیادی به زمین ریخته شده است.سومالیا درشمال آفریقا همین ویژه گی جامعه افغانی را دارد.سومالی نزدیک به نیم قرن است که مردمان آن، همواره با هم درمنازعه قرارداشته اند.من تایادم می یاید همیشه ازسومالی خبرمرگ وجنگ را شنیده ام. دلیل هیولای مرگ و دیوهای وحشی،خفتگی خرد وعقلانیت آدمی است.

 

شنیده ام آقای علی امیری دوست عزیزم، کتابی با همین مضامین نوشته است.من هنوزموفق نشده ام که کتاب ایشان را بخوانم اما ازپیش می توانم قضاوت نمایم که کتاب علی امیری باید کتاب خوبی درباب خفته گی خرد درجامعه افغانستان باشد.مولانا جلاالدین بلخی ازخفتگی خرد،داستان سه ماهی را نقل می کند.سه ماهی درحوزه چه آبی زندگی می کرد.ماهی اول، با دیدن سایه صیاد درروی حوزچه اش ،درنهایت تیزهوشی وکمال،تصمیم می گیرد که بهرقیمت شده خودرا ازحوزچه وتنگنای زندگی، خارج وبه دریا بی کران آزادی ورهایی، برساند.دو،صیاد روزی بالای حوزچه ماهیهای می یایند وازدیدن سه  ماهی چاق وچله، به وجد می یایند اما صیادان، چنگکی برای صید آنها نداشتند.دوصیاد با انداختن سایه برحوزچه ونگاه های معنی داربه ماهیهای داخل حوز،به خوبی وانمود می کنند که قصد صید،طبخ ودرنهایت اکل، آنها را دارند.ماهی اول با رفتن صیادها به فکرمی افتد که دوصیاد بی دلیل به حوزآب شان آمدند وسایه انداختند وبه آنها نگاه های معنی داری داشتند.ماهی اول به دوستانش گفت: صیادان بی دلیل اگرآمدند ورفتند ولی بدون شک با دلیل واسباب شکارشان،برمی گردند.وی به دوستانش اتمام حجت کرد وتصمیم گرفت که خود رابه اقیانوس برساند وبرای همیشه ازشرصیاد،نجات یابد.

 

ماهی اول با زحمت زیاد،ازمجرای مخالف آب که تنها راه نجات وی ازدست صیاد ووصل به اقیانوس آزادی بود،عزم سفرمی کند.هجرت بسوی اقیانوس معرفت وآزادی ونجات اززندگی روزمره گی،ازنشانه های کمال آدمی است.ماهی اول که مولانا آن را،ازتیپ انسانهای خردمند،گرفته که باهجرت درونی ومعرفت آگاهی،اقدام به هجرت آفاقی می کند وحوزه چه کوچک وپرازخطرازصیادان وشیادان را که قصد جان آنها را داشتند،به قصد رسیدن به اقیانوس ووصل به بیکرانه های هستی،ترک می کند.زیرا این دسته  ازآدمها،هرگزمتوقف نمی شود.آنها برای ساختن دنیای بهتر،شان فکرمی کنند وخود را بجاهای می رسانند که بیکرانه باشد.آنها هرگزبه خواسته های روزمره گی،سقوط نمی کنند آنها می خواهند نسل اندرنسل عزیزسربلند باشند.ماهی اول خودرا به اقیانوس می رساند اما این هجرت وفرارازتنگنایی،مشقات وزحماتی زیاد داشت ولی سرانجام ،وصل به اقیانوس آزادی وآگاهی می شود که نسل اندرصیاد،قادربه گرفتن وشکارکردنش نباشد.ماهی اول،نشانه آن دسته، آدمهای هستندکه خردشان خفته نیست آنها نسبت به همه امورواتفاقات، می اندیشند وازخردشان کارمی گیرند وسعی می کنند که با بکارانداختن ذهن شان،همه تواناییهای شان را درزندگی فعال نمایند.آنها به دیو واهریمن اجازه نمی دهند که به زندگی شان ،مسلط شود.آنها با خرد خود،بهترین نظامهای سیاسی رامی سازند.آنها دکتاتوری ،جلاد وصیادرا،ازبین می برند آنها با خردشان زندگی می کنند، به علم دانش روی می آورند،عالم وهستی را درتسخیرخود،درمی آورند این دسته ازمردم دریک دهکده زندگی نمی کنند آنها جهان را واقیانوس هستی را دراختیارخود دارند. درجامعه خردمند،اهریمن ازخیلی وقت است که مرده است.فرشته را بجای او ویا اهورا درمکان،اهریمن ،نشانده است.ماهی بادیدن صیاد که اهریمن وی بود،با خرد خود را به اقیانوس می رساند وحال این صیاد است که بخاطروی باید،هلاک شود وبمیرد.

 

صیاد گرفتن ماهی اول مولانا را، درگوربا خود می برد.ماهی اول درداستان مولانا، قابل شکاروبلعیدن واکل طبخ صیاد وجلاد، نیست.بل او صیاد وجلاد جانش را به تنگناه می اندازد.ماهی اول درداستان مولانا جلاالدین بلخی اشاره به آن تیپ ازآدمها هستند که خرخفته شان بیدارشده. حال سئوال این است که آیا، ما درافغانستان ازآن دسته وتیپ مردمی هستیم که خردهای مان،بیدارشده ومی توانیم با خرد وعقلانیت،زندگی خودرا اداره نماییم؟  هزارسئوال ودلیل ثابت می کند که ما درافغانستان به تکامل خرد وعقلانیت،دست نیافته ایم وازنوع ماهی اول درداستان مولانا نستیم وبه آن نرسیده ایم .ما مردمی هستیم که بخون هم دیگرتشنه ایم ماه صیادی شده ایم که هم دیگررا هدف قرارمی دهیم وبه شکارهم دیگر،کمربسته ایم وسالها است که خون هم دیگر را ،می ریزیم. ما مردمی هستیم که اقیانوس ودریارا نمی شناسیم وخیلی ازآن فاصله داریم. ما رابطه مان را با اقیانوس بیکران هستی آزادی، قطع کرده ایم .درحوزچه مرداب زندگی،هم دیگررا،می دریم ومی خوریم وما به جان هم افتاده ایم ودرفکرنجات خود هرگزنستیم.ماهی اول مولانا بما تعلق ندارد وما ازاین دسته وتیپ، نستیم که درفکرنجات خویشتن ووصل به اقیانوس باشیم واهریمن را سرگردان نماییم وآنها راهمراه با اروزوهای شان،بگوربفرستیم.ماهی اول درداستان مولانا،دوصیادرا که به قصد، صید کردنش برگشته بود،درمانده ساخت وهمه اروزوهای صیادان را که صید،طبخ واکل کردن ماهی اول بود،به باد فنا داد.

 

ماهی دوم درداستان مولانا،حرف ماهی اول را برای نجات ازتنگناه ووصل به اقیانوس رهایی،گوش نداد.ماهی اول به دیگردوستانش درحوزچه زندگی، خاطرنشان کرده بود که صیادان با اسباب وابزارشکارشان برمی گردند،زیرا ماهیت آنها،شکارکردن وخوردن وعیش نوش کردن است.صیاد مثل جلاد بما رحمی نمی کند وبا ید بفکرچاره شد اما ماهی دوم وسوم ،اخطارهای ماهی اول را،جدی نگرفت زیرا که خردشان خفته بود ونمی توانستند درک نمایند که جلاد چیست وصیاد چه معنی دارد.آنها نمی دانستند که صیاد آنها را به آتش کباب می کند صیاد همان جلادی است که سرزمین سوخته برای شان می گذارد وهمه هستی وحیات شان را ازبین می برد صیاد هیچ احساس اینکه حوزچه ،جغرافیای زندگی ماهیها می باشد،ندارد.ماهی دوم وسوم هیچ یک ازاین اموررا درک نمی کردند وبه تدابیرماهی اول که خرد فعال داشت،گوش ندادند. تنها یک دلیل برای غفلت شان داشت که خردشان،خفته بود ونمی توانستند مسایل پیرامونی خود را تحزیه وتحلیل نمایند.ماهی اول به آنها گفت که صیادان بدون دلیل واتفاقی بالای سرشان آمدند وازحوزچه شان دیدن کردند اما آنها جلاد اند وبا اسباب وابزار وبا دلیل برای صید، ما برمی گردند.ماهی دوم وسوم به تحلیلهای ماهی اول گوش ندادند.

 

صیادان با ابزارشکارشان ،پس ازساعاتی برگشتند.آنها وسایل شکاررا درحوزچه ماهیها انداختند.ماهی دوم با روی داد ولمس چنگگ صیاد،خرد خفته اش بیدارشد وباتماشای عینی ابزارشکاردرپیرامونش،متوجه شد که صیادان قصد گرفتن،کباب کردن وخوردنش را دارند.ماهی دوم عقل خفته اش را بکارگرفت وفکرکرد که صیادان ازماهی مرده خیلی بدش می یایند وهرگزدوست ندارند که ماهی مرده را ازدریا وحوزچه ها، شکارنمایند.صیاد دوست دارد که شکارش زنده باشد ودربرابرچشمانش دست پا بزند.صیاد درهنگام گرفتن شکار،سخت لذت می برد که شکارش هنگام جان دادن،بی تپد وبه پشت پهلوخودرا به زمین بکوبد این لحظه ها شیرین ترازموقع کباب وخوردن ماهی است.ماهی دوم خودرا مرده می اندازد وپیش ازاینکه به دام صید گیرافتد،مثل ماهی مرده به روی آب ظاهرمی شود درحالیکه پشتش طرف آب وشکمش طرف افتاب،است درچشم صیادان، می افتد.صیادان بادیدن ماهی مرده به خشم می آید لاشه اورا ازروی آب گرفته وروی آن تف انداخته وبا قدرت تمام به طرف دریا،پرتاب می کند. ماهی دوم درحاشیه دریا می افتد وبا زحمت زیاد خودرابه اقیانوس می رساند وبه این صورت ازچنگ صیادان،نجات می یابد.

 

ماهی دوم مولانا،نشانه آن دسته وگروه ازآدمها می باشد که تازمانیکه با حوادث واتفاقات درگیرنشده،عقل به سرشان نمی آیند آنها لحظه ای به هوش می آیند وخرد خفته شان، بیدارمی شوند که مرگ ونابودی را درچند قدمی خود وبا گوشت وپوست خود،لمس نمایند.ماهی دوم وقتیکه چنگگ صیاد وسایه آنها رابالای سرش،دید،تکان خود وخردخفته اش بیدارگردید وباخرد خود نقشه کشید وبا موش مردگی،مورد نفرت صیاد قرارگرفت وبا انداختن تف به صورتش،به جانب دریا پرتاب شد وبه این صورت نجات یافت.آدمهای ازاین دست هم متاسفانه کم داریم هزاران حوادث دراین کشورچندین سال است که روخ داده وهرروز شاهد مرگ ومصیبت هستیم اما هرگز،ازخواب غفلت بیدارنمی شویم وخرد ما هم چنان خفته است.دراین میان سیاست مداران واهالی حکومت،هرگزازخواب گران بیدارنمی شود.سال گذشته طالبان،با نقشه وبرنامه به قصد کشتن استاد ربانی آمدند وبا اجرای نقشه شان،وی را به آن صورت به قتل رساند هفته گذشته،تروریست وجلاد ابزارمرگ را درمناطق محرمه ازبدن خود،جاسازی کرده ورییس امنیت ملی را مورد حمله قرارداد که معلوم نیست سرنوشت وی چه خواهد شد.ماهی مولا نا باروی داد پیراموش،تکان خورد وخردش بیدارشد وراه چاره ای اندیشید وسرانجام خودرا نجات داد وبه آزادی وزندگی دست یافت.ماهی دوم مولانا که نشان دهنده آن تیپ ازمردمی می باشد که با حوادث ازخواب غفلت ،بیدارمی شوند.ما ازازنوع دوم وازتیپ ماهی که با اتفاقات،خرد خفته اش،بیدارشد،نستیم. سی هفت سال حادثه، اتفاق وشکارهای پی هم بازهم،خردما،مرده است وهم چنان گرفتارصیاد وجلاد هستیم.

 

نوع سوم  ازماهی مولانا،درحق ما صدق می کند.ماهی سوم هرگزمتوجه خطری دام صیاد نیست وهم چنان به فکرخوردن است دام صیاد که درکنارش نشسته ولقمه ای هوس انگیز که درنوک آن برای صید گذاشته شده،توجه ماهی نوع سوم را بخود جلب می کند.ماهی سوم مولانا که ذره ای ازخرد وی، بیدارنشده وهمه تلاشش برای خوردن اختصاص یافته با دیدن لقمه نانی ویا تکه گشتی که درنوک صید دیده می شد،حمله می برد که آن لقمه را پیش ازهمه بردارد ویک باره به دام صید گرفتارمی شود به این صورت صیاد وجلادرا به هدفش می رساند.صیاد همه اروزویش،صید ماهی بود وحال وی را گرفته ودربرابرچشمانش روی زمین ودردام صید،می تپد وصیادازاین لحضه ها،لذت می برد وبه این صورت ماهی سوم مولانا،طبخ واکل می شود.ما سالها است که قربانیان، صیاد وجلاد،شده ایم. جامعه ما به همین دلیل است که هرروزدردام جلادان هستند وهرگزبیدارنشده اند.هرچه اتفاق دراین سرزمین روی می دهد وجلاد هرروزازما قربانی می گیرد ولی ما بازهم بیدارنمی شویم.خرد ما گواینکه یخ زده وکرخت شده وهیچ حادثه ای آن را تکان نمی دهد.خرد فردی وجمعی ما خفته است دربرخی موارد مرده است.

 

درجامعه ایکه خرد وعقلانیت مرده باشد،طبیعی است که درآن جامعه اصل  برتنازع بقاء قرارمی گیرد.درجامعه انسانی ویاماهی ازنوع اول ودوم،اصل برتعاون بقاء است دراقیانوس عدالت وآزادی، ماهیهای اول ودوم،اصل را برتعاون بقاء گذاشته اند و به همین دلیل است که صیاد درسرزمینهای آنها راه ندارد.ما ازنوع تیپ سومی هستیم که اصلا متوجه دوستان ودشمنان خود نستیم. ما اصلا قدرت شناخت وتعریف دشمن را نداریم. خرد ما خفته است  ما نه دوستان خودرا می شناسیم ونه دشمنان مان را.تروریست برای چندمین باراست که ماراشکارمی کند ولی ما بازهم به دشمنی آنها شک داریم.ما خفته خردانی هستیم که درفساد وبیرحمی درکنارفاسدترین کشورهای دنیا قرارگرفته ایم هدف ما درزندگی، تنها کشتن، خوردن وفساد شده است وما اصلا برا ی نجات خود،فکری نداریم وما نمی دانیم که برما چه می گذرد ما مثل ماهی سوم مولانا،به طرف لقمه های حرام که بوی مرگ ونابودی درآن است ،می دویم.ماهی ازنوع سوم گرفتاریهای زیادی دارد وهرگزبه اقیانوس وآزادی دست نمی یابد زیراکه خرد وی خفته است.خرد خفته ویا بی خردی یعنی همین ماهی ازنوع سوم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد