نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی
نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی

خروخاتون،امیروگلک…

خروخاتون،امیروگلک

 

خروخاتون،قصه ای دیگری است که درمثنوی مولانا جلاالدین بلخی آمده است.سه داستان با یک مضمون را درکنارهم می چینیم وبیبینیم چه نتیجه ای را بدست می آوریم.اولین داستان،همان قصه، خروخاتون مولانا درمثنوی است. دومین داستان ،قصه گلکها وگلک یازده ساله در قصرامیرما وسومین داستان،قصه پرغصه ثریا، دخترنوجوان درحکومت سکس معمرقذافی درلیبیا را، باهم می خوانیم.قصه "خروخاتون" مولانا خیلی معروف است وهمه آن را شنیده اند.کنیزکی دربار،نرخری را درکنارخود داشت.وی با این خرنر،رابطه سکسی برقرارکرده بود. نرخر،به وی عادت واونیز،دلباخته خروستون لحمی آن،بود.کنیزک ،شاهزاده خانم برای التذاذ جنسی ازخرنر،تدابیری راسنجیده بود زیرا ستون لحمی اش ،خطرناکترازآن بود که بتواند ازآن بصورت معمولی، کارگرفت.

 

تدبیرکنیزک این شد که کدویی را سوراخ وهنگام مجامعت،آن را حایل خود والاغ،نماید.کدویی خاتون ، می توانیست اندازه لازم ازستون لحمی را مورد استفاده خود قراردهد ونه تمام آن  را.رویه خاتون با خرنر،به این صورت بخوبی ادامه می یابد دراینجا هردوطرف ،انسان وحیوان ،کمال رضایت را با ارضایی هم دیگردارند.این ماجرا تا اینجای داستان مولانا، تنها میان خروخاتون،بود. نفرسومی ازاین داستان ،خبری نداشت.پای شخص سوم ازلحظه ای وارد، داستان مولانا می شود که روزی شاهزاده خاتون،ازقضا به ماجرای،اتصال خروخاتون واتصال المخرجین آنها،پی می برد.وی به دقت آن لحظه های هیجانی را دیده بود واوج التذاذ جنسی خروخاتون ، درذهن ودروجود شاهزاده خانم ،تاثیرمی گذارد.خاتون به این فکرمی افتد که ازستون لحمی خر،همانند کنیزک باید استفاده کرد.شاهزاده خانم درفکرفرصت است روزی کنیزک ازقصربیرون می رود.شاهزاده خانم  درخانه می ماند فرصت برای تامین خواسته های نفسانی اش ،فراهم شده است.خانم  ازسوراخی،بارها صحنه مجامعت خروکنیزک را، دیده بود اما ازتدابیربکارگرفته شده، خاتون، اطلاعی نداشت.شاهزاده خانم درکنارخر،می آید وهمان اداء واطوار،کنیزک را درمقابل خرمعتاد درمی آورد.شرایط را تماما، برای لحظه های انفجاری آمده می کند.خر،ستون لحمی خود را برسپرشحمی خاتون با قوت تمام می کوبد،ستون لحمی تا گلویی شاهزاده خانم ،جلومی رود به این ترتیب،نفس خاتون درجا کنده می شود.کنیزک برمی گردد،صحنه ای هول انگیز،مجامعت خروخاتون را می بیند. کنیزک با خود می گوید: ای خاتون..را،دیدی وکدورا، نه. برخی هم بجای شاهزاده خاتون،کنیزک را قربانی ستون لحمی خر،دانسته است. فرصتی که به اصل قصه به متن مولانا،مراجعه شودرا،نداشتم.شعری درماجرای خروخاتون ازمولانا نقل شده وگفته است: مرگ بد با صد فضیحت ای پسر+ تو شهیدی دیده ای از..خر.

 

هدف مولانا ازبیان این داستان،هوسهای آدمی است که انسان رابه این روزمی کشاند.اگرتدبیری سنجیده نشود،خود قربانی هوسش می شود.تفاوت خاتون وکنیزک دراشباع غریزه،تدبیر،بود.کدویی کنیزک ، تدبیر،وی درداستان است.خردراین قصه اصلا وابدا، متجاوزنیست وی حیوانی است که کنیزک خاتون، وی را زنا کاروبخود،معتاد کرده بود. عمل فی مابین شان، بصور رضایت مندانه انجام شده. مرگ شاهزاده خاتون، دلیلی دیگری داشت وآن قرارندادن کدو درستون لحمی بود. اما گلک درقصرامارت ،قربانی هوس رانی های امیرمی شود.گلکها،اصطلاحی بود که امیرهوس ران درمورد صدها دخترزیبا درحرم سرایش،گذاشته بود.هرروزوهروقت به گلکهای امیر، اضافه می شد.خوانین وزمین داران ازهرگوشه وکناری،برای تقرب به دستگاه امیرهوس ران،زیباترین دخترها را ازگوشه وکنار،مملکت برای امیر، می آوردند وبه جمع گلکهای امیرهرروز،افزوده می شد.امیردرمورد گلکهای قصر،نقش خرنرمولا نا را داشت که معتاد شده بود.خرمولانا وامیر درخیلی چیزها ،متفاوت است که شرح می دهم ازجمله اینکه امیرحیوان با شعوراست وخرحیوان بی شعور.تفاوت دیگراین است که امیر،متجاوزوجرم شدید تجاوزات جنسی وآزارهای جنسی را، دارد اما خرمولانا هرگز،متجاوزنیست وی این گونه چیزرا با همتای خود،خرماده انجام می داد وهرگزدرذهن خرانه اش خطورنمی کرد که خاتون وی را به دام خودش گرفتارنماید ومعتاد خاتون شود.خرمولانا حیوان نجیبی است که هرگزنیت تجاوزات جنسی نداشته است.تفاوت دیگر خرمولانا با امیردراین است که خرمولانا،ازسوی خاتون قصر،مورد تجاوزقرارگرفته است.اما امیرقصر،قهارترین متجاوزاست همه ای تسهیلات برای توسعه تجاوزوی،بکارگرفته شده امپراطورانگلیس برای گسترش،تجاوزات جنسی امیر،شربت ودارو،تیهه می کرد.خوانین وزمین داران،نقش دلال را داشتند که زیباترین اولا د معصوم را به قصرآورند وآنها را قربانی،هوسهای حیوانی ،امیرنماید.

 

روزی امیرقصر، به قصد دیدن گلکهای تازه وارد،ازغرفه امارت خارج می شود.گلکها،به فرمان درباریان وتسهیل کنندگان،بساط عیاشی وتجاوزات جنسی امیر،به صف استاده اند،دختران زیبا ومعصوم را که تازه وارد،دربارامیرشده اند،آنهارا درصف منظم برای بازدید امیر،سازماندهی می کنند.امیرهنگام بازدید ازگلکها،قربانیانش را ازنزدیک باید شکارنماید.امیر،وارد می شود وی با دقت ووسواس به همه گلکها،می نگرد وهرکدام را برای تجاوزجنسی خود،لمس می کند وشکارش را،می بوید.وی مثل حیوانی که بره ای آهورا گرفتارکرده باشد ،چگونه بدن وی را بو می کشد.امیرهم گلکهایش را بوی می کرد ودست به سروصورت قربانی اش می کشید درپایان،بازدید به مامورتدارکات بساط عیش،اشاره می کند که یکی ازگلکها را که زیرسن بلوغ است را برای وی آماده نماید.گلک، خیلی کوچک برای استفاده جنسی است کسیکه وی را آورده بود ،فکرنمی کرد به این زودی مورد استفاده جنسی امیر،قراربگیرد.ولی فرمان امیراست گلک را به طرف غرفه امیرمی برد ومطابق میل امیر،وی را می شوید آرایش می دهد وبه غرفه تجاوز وجنایت جنسی درکنارامیر،می فرستد. امیر،با استفاده ازداروهای تهییج کننده جنسی که ازانگلیس برایش فرستاده شده،قربانی خود را چندین بارمورد تجاوزمکرر،قرارمی دهد وسرانجام کودک معصوم ،تاب نمی آورد همانند کنیزک مولانا زیر،نفس امیرنرخر،جان می دهد وپس ازساعاتی جسد بیروح آن طفل معصوم ومظلوم را ازاطاق تجاوز،بیرون می برند.راوی این داستان زنده ودرکنارمن نشسته است.

 

خرمولانا نسبت به امیر،چه تفاوتهای دارد آیا نرخرمولانا،نجابتش بمراتب بلند ترازامیر نیست؟ که هست وبه همین دلیل است که درقرآن مجید آمده: انسان متجاوزازحیوانات،پلید تروگمراه تراست.امیر، ازنرخرمولانا،پست تراست ودرجه او،نسبت به خرمولانا،بسیارتقلیل یافته است.تقلیل انسان درحد پایین ترازحیوان را، امیرداستان ما درغرفه جنایت وتجاوزبه جان  کودک یازده ساله،بنمایش گذاشت.ازاین دو،داستان که بگذریم ،قصه ای حکومت سکس قذافی،نیزتکان دهنده است اما درمیان سه قصه از تجاوزات جنسی،قصه تجاوزامیر به گلک، بسیاردردناک تراست.زیرادرقصه مولانا،خرقاتل،هیچ گناهی ندارد. خرقاتل است اما قتل شاهزاده خاتون با ستون لحمی وی،غیرعمدی بود. خرنمی خواست خاتون را بکشد، آن زبان بسته اصلا نیت تجاوز را نداشت .خرمولانا، خواسته خاتون را ، همان گونه که خودش،خواسته بود،ایجابت کرد. خرحیوانی است که شعورندارد،همه مقدمات را کنیزک ویاخاتون برای وی،فراهم می کرد یکی ازآن مقدمات، کدویی سوراخ شده بود،که به ستون لحمی اش می گذاشت ودیگری ازکدو،چیزی نمی دانست وقربانی جهل وهوس خود شد خرمولانا دراین حادثه،متجاوزنیست.امیر،خود ازغرفه تجاوز،بیرون آمده، قربانی اش را انتخاب کرده وبرای استفاده ازگلک،دواء انگلیسی خواسته وی چندین باربه دخترنورس ونابالغ،عملیات جنسی داشته وتاحدی مرگ به او تجاوزکرده است.

 

داستان قذافی به بیرحمی داستان امیرکه شرح داده شد،هست اما قربانی تجاوزات جنسی قذافی،زنده است وخود داستانش را باخبرنگارزن فرانسوی،شرح داده.ثریا قربانی حکومت سکس معمرقذافی،براساس نوشته خبرنگارفرانسوی،ازداخل یک مکتب ،شکار رهبرمی شود.می دانید که قذافی همیشه، خود را برادروگاهی رهبرمردم لیبیا می گفت ولی کلمه برادر،رایج ترین کلمه ای بود که چهاردهه درلیبیا،بکارگرفته می شد حتی خانواده وفرزندانش درخطابه های خود، برادرقذافی می گفتند.روایت ازآنجا آغازمی شود که روزی معمرقذافی ازمکتب دخترانه ای درطرابلس،دیدن می کند.مدیرمدرسه همه ترتیبات زیارت رهبر ازمدرسه دخترانه را می دهد ودختران نوجوان را برای پذیرایی رهبر،درصفوف منظم،آماده می کند.دسته گلی را برای تقدیم به رهبر،به دست زیباترین دخترمدرسه،بنام ثریا می دهد.ثریا می گوید: هنگام ورود رهبربه مدرسه دخترها ازهیجان وشادی،جان تهی می کردند واین برای من افتخاربزرگی بود که دسته گلی رابه رهبرقذافی می دهم.ثریا دراین لحظه خودرا سربلند ترین دختر،درمیان هم کلاسهایش احساس می کند.ثریای مظلوم هرگزدرمخیله اش، نمی گنجد که بزودترین فرصت، توسط رهبر،مورد بیرحمانه ترین،تجاوزات جنسی قرارمی گیرد.وی هنوزکودکی است که به فکراین مسایل نیست وی دراین لحظه با تمام عشق ازقذافی استقبال می کند وبه نمایندگی ازدیگر،هم کلاسهایش،دسته ای گل را به رهبروبرادر،تقدیم می کند وبه همان زبان ونگاه،معصومانه اش خیرمقدم می گوید.ثریای قربانی می گوید: رهبرهنگامیکه بمن رسید ودسته گل را گرفت دستهایش را به سروصورتم بصورت معنی دارومتفاوت ازدیگردختران،کشید.

 

ثریا ،زیباترین دخترمدرسه، این تفاوت رفتار را، نشانه ،موفقیت خود دراداء احترام به رهبر،می دانیست وبا ختم مراسم سربلند ومغرور،درمیان هم کلاسهایش،قدم می زند ودختران هم کلاسش، برخی با وی حسودی می کنند وبرخی هم ازموفقیت وی ،قدردانی. مدیرمدرسه ازثریای،زیبا بی نهایت خرسند است زیرا با هدیه گل،توجه رهبر،را به مدرسه مدیر،جلب کرده است این افتخاربزرگی برای مدیرمدرسه است که امروزرهبرعزیز،ازآن دیدن کرده وازهمه مهم تراینکه ثریا زیبا،افتخاربزرگی آفریده دسته گل مدرسه با زیباترین صورت به دست رهبرقذافی داده است. ثریا ی قربانی می گوید: یکی دوروزنگذشته بود که ازباب العزیزیه،مقرفرماندهی قذافی،دوماشین به مدرسه ما آمد.مدیرمدرسه با شادمانی زیادی مرا ازکلاس درس بیرون خواست وگفت: ازباب العزیزیه رهبر،بدنبالت ،ماشین فرستاده وتورا به حضور،خواسته است.ثریا ی عزیز،مدرسه ما، به درجات عالی دست یافته واین همه ازوجود توست.ثریا،می گوید: بصورت ناخود آگاه،ترسیدم ورعشه به اندانم،افتاد ولی هیچ چاره ای جز،سواربرماشین ورفتن به کاخ قذافی نبود وچاره نداشتم.درمسیرراه باهزاران تصورات درگیربودم،اما اصلا به فکرفاجعه ایکه درچند قدمی ام بود،نبودم .من ابدا فکرنمی کردم ازسوی کسی ،مورد تجاوزقراربگیرم که رهبرمردم لیبی وخودرا برادرمردم می داند ثریامی گوید: من درسن نبودم که مورد استفاده،جنسی باشم.من کودک یازده ساله مکتب بودم چه کسی می توانیست فکرنماید که معمرقذافی به کودک یازده ساله،تجاوزمی کند.ثریا وارد باب العزیزیه می شود به محض پایین شدن ازماشین،با خانمی قوی هیکل،روبروی می شود.ثریامی گوید: این خانم با اندام ورزشی وشبه  نظامی خود مرا به اطاقش،هدایت کرد.

 

زمان بسرعت می گذشت، خانم خیلی شتاب داشت که ماموریتش را درمورد من،به سرعت وشتاب انجام دهد وباخود زمزمه می کرد که دیرشد،رهبرمنتظراست.وی بمن دستورداد که وارد حمام شوم وبعد لباسهای مورد علاقه رهبررا به پوشم وآنگاه درمحضر،برادرقذافی وارد شوم.ثریامی گوید: حمام رفتم، خانم مامور، بدنم را بگونه ای غیرطبیعی وهمانند یک تازه عروس می خواست،سامان دهد.وی بخوبی تمایلات قذافی را می دانست که چه نوع آرایش وچه گونه لباس را رهبر،دوست دارد.ثریای قربانی می گوید: همه اختیارات ازدستم رفته بود خانم مامور،همانگونه که می خواست،مرا استحمام کرد ولباسهای که بگفته ای وی،رهبردوست داشت را بمن پوشاند.وصورتم را بگونه که رهبرمی خواست،آرایش کرد وموهایم را بگونه که قذافی دوست داشت،آرایش داد.ثریا می گوید: مرا به این صورت،به سمت خوابگاه رهبر،برد.خانم مامور،کم حرف می زد اما برای ساختن من بسیار،می تپید.ثریامی گوید: وارد اطاق رهبرشدم، ناگهان با صحنه ای،بسیارغیرمنتظره ای روبروشدم دریک لحظه خودرا خارج ازدنیایی که داشتم،احساس کردم.رهبربه روی تخت، لخت وعریان،درازکشیده وبا تمام وجود برای تصاحب من،انتظارمی کشید.رهبرمرا به طرف تخت خوابش کشید ومثل یک قربانی،زیرنفسهای رهبر،قرارگرفتم وهرآنچه که می خواست درحق من انجام داد ومرا به این صورت که کودک یازده ساله ای بیش نبودم،مورد تجاوزقرارداد.ثریا،یازده سال سن داشت اما توانایی وتحمل،تجاوزات قذافی را داشت ومثل گلک امیر،درزیرنفس رهبر،جان نداد.

 

معمولا درسرزمینهای گرم،دختران به لحاظ جسمانی،رشد بشتری دارد.ثریا درتجاوزات قذافی،نمرد وزنده ماند وسرانجام تبدیل به بادی گاردهای محافظش می شود.اما گلک امیر،درزیرنفسهای امیر،تاب نیاورد ومرد وجنازه اش را پس ازساعاتی ازتجاوز،به خاک سپرد.ثریا دراثرتجاوزات قذافی درحکومت داری سکس، زنده ماند.ثریا می گوید: ازآن لحظه، رابطه من با خانواده ام،قطع شد.ثریا می گوید: من دیگرروی بازگشت به فامیلم را نداشتم این لکه ننگی بزرگی بود که رهبر،به دامن،من وقبیله ام گذاشت من،نمی توانستم به خانواده ام ملحق شوم وهمین بود که عضوباشگاه بادی گاردهای،رهبرقرارگرفتم. ثریا می گوید : گارد محافظ قذافی،تماما زنان بودند که اکثرآنها سرنوشت،مشابه مرا تجربه کرده اند.

 

دراین سه داستان،خرمولانای ما، نجابت حیوانی اش بالاترازامیر وقذافی رهبراست.خرمولانا،قاتل نیست شاهزاده خانم ،خود قربانی بی تدبیری وهوسش شد.خرمولانا،اصلامتجاوزگفته نمی شود زیرا وی به دام افتاده واورا خاتون وکنیزک به خود،معتاد کرده بود.اما امیرداستان ما وقذافی،هردومتجاوزبه کودکان مردم هستند.گلک،طفلی بیش نبود وراوی می گوید که تاب تجاوزرا نیاورد وزیرنفس امیرمتجاوز،جان داد.ثریا نیزکودک جامعه لیبی بود،وی همانند گلک امیر،قربانی جمالش شد.قذافی رهبرفاسد ودکتاتورلیبی،وی را به دام انداخت وبه اوتجاوزکرد.هرکسی که بخواهد درحق ،خرمولانا،امیر وقذافی رهبر،دادگاهی برپادارد،بدون شک ،خرمولانا،تبرئه امیرورهبرلیبی،به اشد مجازات محکوم می شوند .امیردرداستان ما ورهبرلیبی دراین جهان،مجازات سختی، هم شد. یکی درخواب ودیگری دربیداری،به سزایی اعمال خود رسید اما این پایان کارتبهکاران دراین سرای است ولی اینکه دادگاه عدل الهی با آنها چه می کند،این مساله را همه ،درسرای جاودان،خواهیم دید.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد