نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی
نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی

سیاست

سیاست

 

وزیربازنشسته ای نروژی دریک ورکشاب،مباحثی جالبی ازتجربیات خودرا با مقامات احزاب وایتلافهای سیاسی درمیان گذاشت.وی شخصیت بارزی است که تجربیات زیادی درامرانتخابات،تشکیل ایتلافها وتوسعه دموکراسی را،دارد.اصولی را که این مقام پیشین درکابینه حکومت نرویژ،با مسئولان احزاب درکابل، مطرح می کرد،بسیارآموزنده بود.وی،اصول فراسرزمینی را مورد گفتگوقرارداد وکار به مصادق ومثالهای،روی داده دریک جامعه نداشت.وی نظرات خود را درقالب قواعد علمی درسیاست بیان می کرد.برداشت من ازمجموع دو،روزورکشاب ایشان این بود که سیاست دریک جامعه باید براساس قواعد خود استوارباشد. احزاب وجریانات سیاسی نیزبرای توسعه خود ازاصولی پیروی نماید.سیاست درست آن است که هرکی درتطبیق مرام واهداف خود،تابع قوانین واصول باشد وبی قاعده کاری نکند وبی خریطه فیرنکند.

 

ازصحبتها وتجربیات این وزیرمحترم که بگذریم ومسایل سیاست را درحوزه های قابل درک،بررسی نماییم.ما برای بررسی سیاست درحال حاضر،چهارحوزه ای میهنی وخارجی را، باید بررسی نماییم.درداخل کشور،سیاست، دردوحوزه قابل بحث است البته لزومی ندارد که همه گفتگوهای خودرا ارجاع دهیم به مباحث اکادمیک درسیاست.دراین صورت وارد حوزه های باطنی وتیوریک می شویم ومی دانیم که بیرون شدن ازآن کارآسانی نمی تواند باشد.تنها تعریف سیاست با گذشت صدها سال،حل نشده است. هنوزعلماء درتعریف جامع سیاست،دست نیافته اند. هرعلمی چنین پیچیده گیهای دارد.یاد مان نرفته است درتعریف علم اصول،استاتید چه ها که نمی کردند واختلافات شان، درارایه یک تعریف درست، کامل وجامع، لایزال بجای خود باقی است.درسیاست دوقلم رو،خیلی مهم است.یکی اصول سیاست خارجی ودیگری اجرایی وعملیاتی کردن آن اصول.تدوین اصول وخطوط سیاست خارجی برای هرکشوری،ضروری است.حوزه دوم درسیاست،دپلماسی واجرایی کردن اصول است.شما ابتداء اصول سیاست را تدوین نمایید وبرای تطبیق وعملیاتی کردن آن،دستگاه دپلماسی کشور،فعال می شود.سیاست دردوسطح ملی دردوقلم رو،اصول ودپلماسی،مورد بحث قرارمی گیرد.البته ازقبل گفته باشم که روح هردوحوزه خطوط ودپلماسی را یک امر،تشکیل می دهد وآن "منافع ملی" است.شما براساس منافع ملی اصول سیاست را تدوین می کنید وبراساس منافع ملی،سیاست را اجرا وتطبیق می کنید.

 

وزارت خارجه درهرکشور،کاری جز،عملیاتی کردن دکترین سیاست خارجی ندارد.ازدوقلم رو،خطوط ودپلماسی که بگذریم،بحث اولویتها درخارج ازکشور،مورد بحث قرارمی گیرد.همان گونه که گفته شد اولویتها نیزدردوبخش مورد بحث است.اولویتهای منطقه ای واولویتهای موضوعی.شما دردنیا با مناطقی زیادی روبروهستید واتحادیه های کلانی دربرابرشما قراردارد.افغانستان درسیاست بیرونی خود،متحدان چند جانبه ودوجانبه دارد.اتحادیه اروپا،پیمان ناتو،گروه شانهای، اتحادیه عرب،شورای همکاری خلیج،اتحادیه افریقا ایالت متحده آمریکا،همه به یک نحوی با افغانستان روابط دارند.اتحادیه اروپا وپیمان ناتو،درمورد افغانستان،سیاستی را تعریف می کند که دربروکسیل به آن پرداخته می شود.وزراءخارجه ناتودربروکسیل،شیکاگو،لیسبون، گرد هم می آیند ودرمورد افغانستان،فیصله ای را صادرمی کنند.تعهدات مالی درامورامنیتی ونظامی افغانستان،یک تعهدی جمعی وگروهی است.درکناراین مسایل،موضوعات دوجانبه نیزدرسیاست افغانستان،مطرح می شود افغانستان با هریک ازکشورهای اروپایی به صورت دوجانبه پیمان استراتژیک امضا کرده است.سیاست خارجی افغانستان بصورت چند جانبه ودوجانبه دراولویتهای،منطقه ای،مطرح است.افغانستان می تواند تعیین اولویتهای منطقه ای وحوزه ای داشته باشد. برخی ازآگاهان می گویند: امضای 12 موافقتنامه استراتژیک بمعنی انتخاب وترجیحات افغانستان دراین حوزه ها،باید باشد.امضای موافقتنامه با هند،معنی وبارخاصی خود را دارد یعنی اینکه مناسبات با این کشوردراولویت قراردارد.نفس امضای موافقتنامه استراتژیک،بدون استدلال،نشانه ای ازمنطق ترجیحات درمناسبات افغانستان با آن حوزه ها،ومناطق است.

 

برخی گفته اند که افغانستان دراولویت وترجیحات مناطق، گاهی دچارچالش درمحاسبه خود بوده است.مایه این انتقاد ازآنجا شروع می شود که دوکشورمتخاصم امکان حضورشان درقالب موافقتنامه های استراتژیک،درافغانستان،مشکل است.هند وپاکستان بسیارسخت است که درافغانستان درقالب موافقت نامه های استرتراتژیک کارنمایند.هردورقابت می کنند وجنگ استخباری بجای همکاری درافغانستان راه می اندازند وافغانستان را دچاردرد سرهای بزرگی می  کنند ویا اینکه دوکشورهیچ گونه همکاری صادقانه با افغانستان نمی کنند استدلال شان این می تواند باشد که افغانستان،با طرف مقابل موافقت نامه استراتژیک امضا کرده وازآن کاربگیرد.گرچه چنین اتفاقی تاکنون روی نداده اما پاکستان بسیارعلاقمند است که این کاربا افغانستان،انجام شود.ابتداء آقای کامرون نخست وزیرانگلستان، درنشست سه جانبه لندن این مساله رادرنیمه آخرسال 2012عنوان کرد وازرییس جمهورحامد کرزی وآصف علی زرداری خواست که با هم موافقت نامه استراتژیک امضا،نمایند.درسفریکه اخیرا وزیرخارجه افغانستان به پاکستان داشت،همتایی پاکستانی وی خانم حنا ربانی کهرازوزیرخارجه پاکستان می خواهد که دوکشور،موافقت نامه استراتژیک امضا نمایند.درمورد چین وآمریکا نیزسند همکاریهای استراتژیک امضا شده است.موافقتنامه استراتژیک با طرفهای متخاصم درد سازمی شود.تجربه های المان،کره جنوبی وژاپن،بما نشان می دهد که آنها پس ازجنگ جهانی دوم با چنین مسایلی روبرو بودند.اما هرگزسندی وجود ندارد که این سه کشور،موافقتنامه استراتژیک با عضوی ازاعضای ورشوامضا،کرده باشند.

 

این سه کشورهمین کارها را داشتند آنها براساس منافع ملی، ابتداء اصول وخطوط سیاسی نوشتند ودستگاه دپلماسی شان آن را به خوبی عملیاتی کردند.این سه کشور،دربیرون ازسرزمینهای شان،جهان رابه چند حوزه ومناطق برای شان تعریف کردند وبا هیچ کشوری مربوط به پیمان ورشو،موافقتنامه های استراتژیک امضا نکردند زیرا عمد ترین استدلال شان این بود که جمع کردن بین دوکشورمتخاصم درسرزمینهای شان کاری سختی است.موافقتنامه های استراتژیک،عمدتا بارامنیتی ونظامی دارد واین کاررا بسیاردشوارمی کند.به همین دلیل است که جمع کردن نیروهای امنیتی پاکستان وهند درافغانستان وکنترل آنها کاری سختی است.برخی البته این نظررا قبول ندارد آنها می گویند:  افغانستان می تواند باهمه کشورها ازجمله هند وپاکستان باهم موافقتنامه های استراتژیک داشته باشد وهیچ اشکالی ندارد. البته که اشکال زیادی خواهد داشت.

 

سیاست درهرسرزمینی با همین کاراکترها، درعرصه های عملی وتیوریک،راه افتاده است.هرکشوری باید براساس منافع ملی خود،ابتدآ خطوط اساسی داشته باشد ودرمرحله بعدی دستگاه دپلماسی دراجرای وتطبیق آن کوشش نماید. ودرخارج ازسرزمین خود،کشورهای دوروپیرامونی را،به لحاظ منافع ملی،اولویت بندی نمایند.براساس همین درجه بندی است که می شود با برخی درسطح موافقتنامه های استراتژیک وقراردادها امنیتی،کاررا شروع کرد اما بابرخی همان مناسبات دوستانه دپلماتیک دوجانبه راباید داشته باشد.نکته ای دیگریکه درمناسبات دوجانبه مهم است این است که ظرفیتهای طرف مقابل باید دانسته شود ومطابق با همان توانایی وظرفیت ازکشورهمتا،کمک خواسته شود.افغانستان نمی تواند بایک مدل کارنماید وبا الگوی واحد مطالبات وخواسته هایش را با طرف مقابل عنوان نماید.زیرا کشوریکه می خواهدازاوکمک بگیرد با کشوری دیگر،متفاوت است ژاپن با انگلیس بسیارمتفاوت است ومتفاوت عمل می کند شما نمی توانید مطالبات مشابه را به چند کشورارایه نمایید.اینها کارهای سختی است.وظایف ومسئولیتهای سفراء درهرکشوری،شناسایی تمایلات وعلاقمندی کشورساکن است.این علاقمند ثابت نیست رژیمهای تازه روی کارمی آید، شرایط تغییرمی کند.درحال حاضرنمی شود با همان عینکی که با رژیم معمرقذافی می نگرستیم، حال با همان دید به رژیم تازه، نگاه کرد.نوع مطالبات بستگی کامل با نوع علاقمندی آن کشوردارد.دیروزیک بحثی داشتیم که دقیقا همین مساله مطرح بود که افغانستان با آلمان پس ازسال 2014چه گونه می تواند روابط ومناسبات داشته باشد.نوع علاقمندی آلمان به افغانستان درچیست؟.منافع ملی درمناسبات دوجانبه،بستگی تام به شناسایی ونوع کشوری دارد که سفیردرآن زندگی می کند.

 

روزی دریک ضیافت، همراء سفرا اروپایی شرکت دا شتم سفیرچین درکنارمن نشسته بود هوا کمی گرم وبخصوص برای سفراء کشورهای غربی که طبیعت شان با سرما بشترسازگاری دارند.سفیردانمارک یک پنکه بسیارکوچک را ازجیب خود درآورد وتمامی سروصورت خود را می خواست با همان پنکه خشک نماید که کرد. من اولین بارچنین "بادپکه" ای رادیده بودم.وی می خواست پس ازاستفاده آن را درجیب خود بگذارد.من گفتم این باد پکه را، بدی تا بیبینم.چیزی بسیارجالبی است وی گفت: اری این محصول خیلی جدید است فکرنمی کنم کشوری دیگری آن را تولید کرده باشد.وی گفت: بشرطی می دهم که به سفیرچین که درپهلوی تان نشسته است، ندهید.گفتم چرا گفت: بلافاصله به کشورش گزارش می دهد وفردا همه بازارهای دنیا بخصوص آفریقا را،پرمی کند.به سفیرچین گفتم ایشان درمورد شما چنین فکرمی کند.سفیرچین گفت: درست است، اگرمنفعت ملی داشته باشد من این کاررا می کنم.سفیرچین صحبت ازمنفعت ملی را درمیان آورد.سفیردرهرکشوری کارش این است که منفعت ملی را درآن کشورتشخیص دهد ازامکانات وعلاقمندی آن کشوردرمناسبات دوجانبه خود،استفاده نماید.اشکا لی که به سفراء ما گرفته شده همین است که کم تراین گونه مسایل را دنبال می کنند وکم تروارد مذاکرات وگفتگوهای جدی درمحل ماموریت شان می شود.انگیزه شان کم است چرا؟ این دلایلی دارد که وزارت خارجه آن را درمورد دپلماتها وسیاست خارجی ،شناسایی نماید.منافع ملی،خطوط اساسی،دستگاه دپلماسی،شناسایی حوزه ها ومناطق،اولویتهای موضوعی درمناسبات دوجانبه ازعمده ترین،اقدامات یک کشوردرسیاست خارجی اش می باشد.

چه خبر؟

چه خبر؟

 

سئوالی که همیشه وهمه وقت با آن روبروهستیم هرکسی با دوستی،روبرومی شود پس ازاحوال پرسی،بلافاصله این پرسش درذهنش حاضراست. چه خبر؟ افغانستان علیرغم کثرت رسانه ها، آزادی مطبوعات درتاریخ خود،با زهم پاسخ این سئوال را نمی تواند بدهد.آزادی مطبوعات درکشور،دست آورد بی نظیراست.درهمه مذاکرات وگفتگوها،وقتیکه ازدست آورد وحفظ آن صحبت می شود،بدون شک آزادی مطبوعات قلم درشت ویا ماده اول مذاکرات است.ولی باتما این مسایل بازهم ،هروقت وهمیشه باید به دوستت پاسخ این سئوال چه خبر، را داشته باشی.امروزبا جمعی ازدوستان با همین سئوال چه خبر؟سروکارداشتیم.

 

 درجمعی ازدوستان اهل سیاست که عده شان کارهای اجرایی هم درحکومت دارند،روبرو شدم .همه ازهم دیگرمی پرسیدند چه خبر؟ البته هرکسی ازهم دیگر موارد مشخصی را هم می پرسید یکی می گفت نتیجه نشست پاریس چه شد؟.این مساله را ازمن بشترمی پرسید فکرمی کردند که من شاید اطلاعات بشتری داشته باشم .البته بی خبرازوقایع دوروزه ای شانتهی درحومه پاریس نبودم. ودرجمع دوستان گفتم آنچه را که می دانستم ولازم بود با دوستان باید می گفتم.جمع بندی ازکنفرانس "سمع نظرات" شانتهی پاریس، برای دوستان جالب بود.بخصوص آن بخش ازصحبتها که درنشست پاریس مطرح گردید زیرا دراین گفتگو،یک طرف ازشرکت کنندگان کنفرانس پاریس، تاکید برجمهوریت نظام،تاکید برحفظ دست آوردها،تاکید برقبول قانون اساسی،دموکراسی،آزادی بیان ومطبوعات را داشتند،اینها مولفه های مهم وازجمله موضوعا تی بود که احزاب سیاسی کشور،جامعه مدنی ونمایندگان شورای عالی صلح،روی آن تاکید داشتند.طالبان درواقع به یک نحوی این دست آوردهارا قبول نداشت انها، تغییرات بنیادی درقانون اساسی ودرساختارنظام درافغانستان را به نحوی می خواستند.استاد محقق درروایتی که ازنشست پاریس داشت، یکی ازجدی ترین نقطه مورد منازعه گروهای درگیر را ،همانا جمهوریت نظام وامارت نظام دانست.طالبان به یک نحوی تاکید برامارات اسلامی شان داشتند ودیگرگروهای سیاسی شرکت کننده،درنشست شانتهی،تاکید به حفظ دست آوردهای ده ساله گذشته وقانون اساسی داشتند.

 

دوستی می گفت:با تعقیب ازروند کنفرانس "سمع نظرات" پاریس، دونکته جالب درپاسخ به این پرسش ،چه خبر؟ درمورد نشست امروزی ما درمورد کنفرانس پا ریس،روشن می شود،یکی ایجاد دوطرزفکر با عنوان جمهوریت نظام وامارت نظام ،درداخل کنفرانس ودیگری همسوی احزاب سیاسی وگروهای مدنی ونمایندگان شورا عالی صلح.دونگرش البته با الزامات بعدی آن ازعمده ترین تفاوتها وخط کشیها درکنفرانس پاریس می تواند شمرده شود.ازکنفرانس پاریس که بگذریم دوستی دیگری این مساله را مطرح کرد که رییس جمهورافغانستان درآغازسال جدید،بنا به دعوت آقای اوباما به آمریکا می رود.رسانه ها،اعلام کرده است که مذاکرات دورییس جمهوردرهفتم ماه جنوری سال2013 برگزارمی شود.احتمالا چه مسایلی درآنجا مطرح خواهد شد؟ البته درجمع دوستان، محورهای زیادی مورد بحث وگفتگو قرارگرفت .اما عمده ترین آن براساس پیش بینیهای خبرگزاریها،این است که رئسایی جمهوردوکشوراحتمالا روی قرارداد امنیتی ویا امضای آن ممکن است به توافقاتی دست یافته باشند.

 

قرارداد امنیتی درواقع الحاقیه همان موافقت نامه استراتژیک است که هیئت های دوکشور،روی ان گفتگوهای مفصلی داشته اند.برخی آگاهان می گویند: که سند قرارداد امنیتی ممکن است آماده برای امضای طرفین باشد.موضوعات قابل بحث ،دومساله اساسی ومورد توجه طرفین می توانیست باشد که احتمالا هردومساله درقرارداد امنیتی باید حل شده باشد.یکی ایجاد پایگاه دایمی آمریکا درافغانستان ودیگری مصونیت قضایی سربازان باقی مانده آمریکا.ناظران می گویند: هردوموضوع به یک نحوی حل شده است.آمریکا ازهم اکنون اعلام کرده که پایگاه دایمی درافغانستان، نمی خواهد.بنابراین دیگربحثی روی این موضوع باقی نمی ماند. گرچه روسها کماکان می گویند: که ما باید بدانیم که ناتووآمریکا پس ازسال 2014 برای چه درافغانستان می ماند ودلیل آن را ماباید بدانیم.آنهاگفته اند که اگرهدف مبارزه با تروریزم است پس چرا ازافغانستان خارج می شوند وکارشان را ناتمام می گذارند اگرهدف چیزی دیگری است بنابراین ما باید بدانیم.آمریکا وناتو گفته ا ند که پایگاه دایمی درافغانستان،ایجاد نمی کنند وبرای مدتی که درمتن قرارداد امنیتی باید آمده باشد،درجاهای معین ازخاک افغانستان ،باقی می مانند.هدف شان را نیزگفته اند که به نیروهای افغانستان درعرصه های آموزشی،لوجستکی وامنیتی،کمک می کنند.آنها گفته اند که پس ازسال 2014 هرگزماموریتهای نظامی درافغانستان ندارند.

 

آگاهان امورافغانستان می گویند: درنشست مشترک رئسایی جمهوردوکشور،موضوعات زیادی مورد گفتگوی قرارمی گیرد ازجمله همین دومساله، یکی پایگاه دایمی ودیگری مصونیت قضایی است.ناظران امورمی گویند: قراین نشان می دهد که دوکشورباید پیشرفتهای زیادی درتدوین قرارداد امنیتی داشته باشند.افغانستان به کمکهای غرب بخصوص آمریکا،نیازدارد ازچهارمیلیارد ویک صد ملیون دالریکه قراراست به صندوق افغانستان،ریخته شود،چیزی درحدود دومیلیارد آن را باید آمریکا به صندوق امنیتی افغانستان واریزنماید.این مساله بالاترین کمکی است که آمریکا درعرصه امنیتی ونظامی پس ازسال2014 باید به افغانستان داشته باشد.این پول براساس تعهدات شیکا گو وبه دنبال آن فیصله وزراء خارجه ناتو،دربروکسیل باید به نیروهای افغانستان،سپرده شود.مقامات ناتوگفته اند که میکانیزمی برای عملیاتی شدن کمکها،درنظرگرفته شده است.تا ازحیف میل آن،جلوگیری شود.رییس جمهورافغانستان برای وصول این کمکها نیزپافشاری خواهد داشت.درکناراین موضوعات دوستان به این مساله نیزاشاره داشتند که مساله انتخابات پیش روی نیزازدیگرمسایل درگفتگوهای طرفین خواهد بود.

 

درکنارموضوعات سیاسی که روی آن تبادل نظرشد.اخباردیگری نیزتوسط دوستان ازگوشه وکنارکشوربرای بحث مطرح شد که متاسفانه شنیدن آن خبرها برای بحث درگفتگوی ما درمجلس چه خبر؟،ناراحت کننده بود.طالبان علیرغم شعارهای شان درمذاکرات صلح،بجای اینکه نشانه های مثبتی ازخود نشان دهد،می بینیم که ذره ای کاهش براقدامات خشونت بارآنها ،دیده نمی شود.اعدام سربازاسیربا آن وضع فجیع وضدانسانی که رسانه ها،منعکس کرد،دلیل واضحی برقساوت وبیرحمی طالبان می باشد.صحنه اعدام سربازاسیر،بسیارغم انگیزوزجردهنده بود.طالبان درصحت این ویدیو،تردید کرده وگفته است که تحقیقات درموردآن انجام می شود اما حقیقت مساله این است که این نوع رفتارخشن وبیرحمانه کارطالبان است ونه کسی دیگر.این تنها موردی نیست که بشود آنرا مورد مناقشه قرارداد.صدها مورد اعدام به همین صورت وخیلی بد ترازآن ازسوی طالبان نشان داده شده است.انها افراد را اسیرکرده وسپس با فاصله زمانی اندکی،قربانیان اسیرشان سربریده اند ویا آنها را بگلوله بسته اند.طالبان،مسئول بیرحمانه ترین کشتار،اعدام انتحاروانفجاردرافغانستان،شناخته شده اند.اعدام سربازاسیرکه کارت هویت وی را دردهانش گذاشته ودستهای سربازاسیررا بسته وبه این صورت به میدان اعدام می آورد وبه همین صورت دردناک محمد جان،سربازاسیررا،اعدام می کند.

 

بیرحمی وظلمی طالبان هرگزفروکش نکرده اند.با این وضع ماجراهای صلح معلوم نیست به کجا می رسد.این ها اخباری بود که ما درجمعی خود درپاسخ به این پرسش که چه خبر؟ امروز، باهم داشتیم البته گفتگوهای ما درفضای دوستانه انجام شد این مساله مطرح نبود که کی ازچه موقفی وارد بحث می شود.یکی ممکن بود که سیاست های دولت را،درهمه عرصه ها ،تایید نماید ویکی دیدانتقادی به سیاست های دولت داشته باشد درمورد صلح گذشته ازبازیگران صلح ونقش آفرینان،اصول وشروط مصالحه برای ما خیلی مهم بود.جالب این بود که دراین جمع،همه ما تاکید داشتیم که درمذاکرات صلح خواست ومطالبات مردم ،اصول وشروط ،مذاکرات درنظرگرفته شود.یکی ازدوستان خطاب به من گفت شایعاتی است که اپوزیسیون هم قبول کرده که درمورد تغییرقانون اساسی،وارد مذاکرات شود. من گفتم تا جایکه ما اطلاع داریم بحث گفتگو درمورد قانون اساسی اصلا صورت نگرفته است.اپوزیسیون بارها اعلام داشته که اصلاحات درقانون اساسی ازطریق مجاری قانونی آن ممکن است نه اینکه راه های دیگری برای تغییرات درقانون اساسی وجود داشته باشد.قانون اساسی درموقع وزمانش می تواند ازمجرای قانونی خود مورد بحث قراربگیرد واصلاحات که لازم است درقانون آورده شود.

 

این متن را کم کم به پایان می رسانم ولازم بود که گفتگوهای امروزی خودرا با عنوان چه خبر؟ با دوستان درمیان بگذاریم.هدف ازاین گفتگوها،تنها یک مساله می تواند باشد وآن این است که این سرزمین،به صلح وآرامش نیازدارد وباید به آن دست یابد وهمه ازروند صلح باید پشتیبانی نمایند.مردم می خواهند که گروهای جنگ طلب ازخصومت وکشتاردست بردارند طالبان بشترازاین راضی نشوند که خون مردم به زمین ریخته شود.واقعا صحنه مرگ وشهادت سربازاسیر محمد جان با آن وضع هولناک،لذت زندگی وزنده بودن را ازآدم می گیرد.این ها خبرهای است که دراین سرزمین جریان دارد.گفتگوی امروزما با یک ترکیب خوب وجامع به خوبی به پایان رسید.جمع بندی درست ازهمه مسایل مورد بحث، درمورد سرنوشت مردم وآینده خود داشتیم .درنشست امروزی ما،حامیان ومنتقدان حکومت بگونه ای وارد بحث شدند که هیچ حساسیتی نسبت به گفته های هم دیگروجود نداشت  همه سعی می کردیم ،مشترکات ازنظرها را، شناسایی نماییم وهمان گونه هم شد مشترکات نظرما،درگفتگوبسیارزیاد ترازنقاط مورد اختلاف بود فکرمی کنم درپاسخ به این مساله چه خبر؟ ما گفتگوی خوبی را با هم داشتیم.ما سعی می کنیم گفتگوهای سازنده ازاین دست را درآینده نیزبا هم داشته باشیم.  

مقام رفیع

مقام رفیع

 

مقام رفیع داستانی است می خواهم درمورد مسئولیت مردم ،سرنوشت انتخابات، ساختارسیاسی به آن پرداخته باشیم.ریشه داستان حکایتی است ازملا نصرالدین که ببرکت شبکه های اجتماعی این سوژه ها،بدست می آید.حکایتهای ملا والاغش،به اندازه ای دربین عوام شایع است که هیچ حکایتی به این پیمانه درذهن عوام رسوخ نکرده است.خلاصه اینکه قصه ملا اول است.لیلا ومجنون هم به این حد نرسیده. شاید داستانهای لیلا ومجنون،مقام دوم درقصه خوانی را داشته باشد.ملا نصرالدین اولی، اول است .نقش ملا درسرزمینهای اسلامی،ازهرجهت که فکرکنی،پررنگ است.ملا های زمانه، که بیداد کرده شرق وغرب عالم را گرفتارخود کرده اند .ملاعمر، درجنگ وبیرحمی حرف اول را دردنیا می زند وهزاران ملایی دیگررا درتشکیلات بنام طالبان جمع کرده ونزدیک شانزده سال است که با خلق عالم درگیرشده.

 

برای نابودی ملاعمرومتحدانش ازچهل هشت کشوردنیا، نیروبه افغانستان آمد وبیش ازده سال است که با نیروهای ملای یک چشم ما، درگیراست وهنوزهم این درگیری،پایانی برایش متصورنیست.شهرت ملا عمر،کم ترازشهرت ملا نصرالدین نیست.تنها جهت کارهای شان فرق دارد.ملانصرالدین درجهت مسخره کردن خود ومردم ودرمواردی اندرزهای حکیمانه،به مرحله قهرمانی، دست یافت .ملاعمریک چشم ما، درجهت نابود کردن نسل افغان وتخریب افغانستان،به مرحله قهرمانی دست یافته است. اسامه بن لادن قهرمان کشتارازدنیای عرب ،پیش ازمرگش به وی بیعت کرده بود. همه طالبان پاکستان ودیگرطالبان درسراسردنیا به ملاعمربیعت کرده اند.امروزملاعمرامیرالمومنین  درسراسرگیتی برای طالبان،شناخته شده است.درطی این شانزده سال ازظهورطالبان شاید هیچ نامی باندازه طالبان وملاعمردررسانه های جمعی،ذکرنشده است اوباما پرشورترین رییس جمهورآمریکا تنها درمقاطع وفصولی ازسال، نامش مطرح شد اما ملاعمر ما ،مردی برای تمام فصول سال ویا بقول برخیها، نامردی برای همه فصول درطی شانزده سال بوده است.درحال حاضر شهرت ملانصرالدین مرحوم با حکایتهایش وملاعمربا کردارهایش،درسطح موازی مطرح شده است.البته بلحاظ تاریخی اگرسنجیده شود ملا نصرالدین،سابقه بسیارممتد تاریخی دارد ملا عمر نوظهوراست.

 

 فعلا فضای جنگ وحشت ،تبهکاری وبیرحمی را ملاعمر،اشغال کرده وهیچ ملایی به پیمانه ایشان نمی رسد.ملانصرالدین هیچ گاهی ازکارهایش پیشمان نبود این وجه مشترک هردوملا است .ملاعمرهم، شنیده نشده که ازکارکردهای شانزده ساله اش درمواردی پیشمان بوده باشد. ملا نصرالدین تنها دریک مورد به شدت ازکارش، اظها ندامت کرد وگفت سخت اشتباه کردم. ”مقام رفیع" یکی ازبدترین اشتباهات ملا نصرالدین باعتراف خودش،بوده است.البته این درسی است برای ما که هرگزچنین اشتباهاتی نداشته باشیم.ملا دراین جا درنقش مردم بازی می کند وی خانه ای ساخته بود.ساختارخانه ملا ونظام که ازچوپ ،سنگ وآجر،بکارگرفته بود،واقعا ملایی بود.درساختارخانه ملا هیچ قانون وقاعده علمی خانه سازی،رعایت نشده بود ساختارناهمگون وبد ریخت که هرآن احتما ل خراب شدنش متصوربود.خصوصا درفصل زمستان وبارانهای شدید بهاری، خانه ملا، قابل سکونت نبود.ملا چندین سال می شدکه این خانه بدریخت وبد شکل را ساخته بود وازهیچ معماری واصول خانه سازی، پی روی نکرده بود. مردم به وی، زیاد گفتند که خانه سازی ازخود قاعده وقانون دارد واین خانه که ساخته ای با نظام مهندسی شده خانه سازی جور،نمی آید اما ملا می گفت: بشما خارجیها، هیچ ربطی ندارد من این خانه را همراه خرم ساخته ام وبکسی مربوط نیست که قاعده وقانون دارد ویا ندارد.خانه من است واختارش بدست خودم هست.

 

ملا روزی تصمیم می گیرد که خانه اش را کاه گیل نماید وی درهمه گرفتاریهایش،ازخرنازنینش کمک می گرفت.ملا خانه را بکمک الاغش ساخته بود.روزی با تمام زحمت الاغ را به پشت بام بالا می برد وکاهی که درپشت وی بخاطرکاه گیل پشت بام،بارکرده بود را، خالی کرد.ملااین بارتصمیم داشت که پشت بام را به خوبی کاه گیل نماید زیرا درسال گذشته روزهای بدی را سپری کرد.خانمش گفته بود که اگرخانه را امسال درست کاه گیل نکنی،دیگر ،من همراه تودرزیریک سقف زندگی نمی کنم.ملا برای زمستان پیش رو،مصمم بود که کارها را، اساسی انجام دهد واشتباهات گذشته را درمورد ساختارخانه انجام ندهد وی درگذشته اشتباه کرد وخانه ای خوبی را نساخت.کمکهای زیادی به وی شد. مردم ازداخل وخارج برایش کمک کرد ند که ملای بی چاره که خانه اش  درگذشته دراثرجنگ وحوادث روزگارخراب شد،حال خانه ای خوبی برای خود بسازد.مشکل ملا این بود که با فکروسلیقه وعنعنه ای که به آن اعتقاد داشت،عمل می کرد وبادانش ودست آورهای بشری مخصوصا کفار،هیچ علاقه نداشت وی می گفت: خانه مرا کفارازهرنوعش که باشد خراب می کند.وی نسبت به رفتارخارجیها،بسیارمشکوک بود ازآنها کمک می گرفت اما کارهای خانه سازی را مطابق سلیقه ای خود،راه انداخته بود وی می گفت: خانه من باید مطابق با شرایط سرزمینم ساخته شود.خانه من نباید شباهت به خانهای خارجی داشته باشد وبه همین دلیل همیشه لباس محلی وکالای محلی را،خوش داشت وهرگزنمی خواست بالباس غیرملی ظاهرشود.

ملا همانگونه که اشاره شد، خررا با زحمت زیاد به پشت بام برده وکاه که مسئولیت حمل آن به دوش الاغ بود برای کاه گیل کردن خانه،ازپشت الاغ به پشت بام خانه اش،خالی می کند.الاغ ملا، کارهای دیگری نیزباید می کرد به یک باره الاغ که خود را به مقام رفیع می بیند،ملا را جواب می دهد وملاهرکاری که می کند الاغ ازپشت بام برای انجام کارهای دیگر،پایین نمی شود.ملا با خود می گوید عجب اشتباهی کردم من وی را ازجایگاه طویله، به مقام رفیع پشت خانه، رساندم ولی حالا دیگرمرا جواب داده وازمقام رفیع پایین نمی شود.ملا می گوید خدا عاقبت کاررا بخیرکند این الاغ کارهای دیگری را،روی دست نگیرد.زیرا الاغ درپشت بام به این طرف وآن طرف گاه گاهی عرعرمی کرد وپاهایش را به علامت افتخارکه به کمک مالکش به مقام رفیع دست یازیده،به پشت بام می کوبید.ملا ازالاغش خسته می شود ونا امید ازاینکه وی ازپشت بام هرگزپایین نمی شود، خود ازپشت بام پایین می شود وخود مشغول کارهای دیگری برای وترمیم وساختارخانه اش می شود.ملا به هرصوت مالک این خانه واین نظام ومالک الاغ است ودلش برای همه می سوزد.

 

الاغ لحظه به لحظه مست ومست ترمی شود.با کوبیدن پاهایش برپشت بام وعرعرکونان به چهارسوی پشت بام، می دود .غافل ازاینکه سا ختارخانه بگونه ای است که تاب این همه خرمستی را ندارد.خرهم چنان می تازد وخود را درمقام رفیع احساس می کند وهوایی دیگری بسرش زده هوایی طویله با هوایی پشت خانه بسیارتفاوت داشت.خرمستی آن چنان ادامه می یابد که ساختارخانه ملا،ویران می شود وخربا شکافته شدن سقف خانه وفروافتادن کل بنا ، درمیان انبوه ازویرانی،ساختارمتلاشی شده خانه گم می شود. ضربات خرمستی چنان صدمه ای به ساختمان وارد می کند که فکرمی کردی ازنوع کوبیدنهای است که برجهای دوقلوی منهتن درآمریکا، وارد شده است.خانه ملا همانند برجهای دوقلوی نیویورک ویران می شود وهمه چیزدرمیان خانه ملا می سوزد، ازجمله خود الاغ درمیان خرابی خانه وشعله های آتشی که دراثرفرپاشی خانه وشدت صدمات خرمستی،برخواسته بود،می میرد.به این صورت ملا، شاهد فروپاشی خانه وساختارزندگی خود می شود.وملا، اعتراف می کند که سخت اشتباه کرد وخررا به مقام رفیع پشت بام برد وی،با خرمستی وتغییرذایقه خرانه،خودرا گم کرد وپایان کارش این شد که هم خودرا هلا ک نماید وهم خانه را به آتش وویرانی بکشد.

 

داستان ملا اندرزی خوبی برای مردم وکسانیکه توسط مردم به مقام رفیع می رسد،می باشد.مردم متاسفانه اکثرا،دچاراشتباه می شود ودرانتخاب خود،دقت نمی کنند ویا فریب می خورند.سرانجام بجای رساندن آدم بمقام رفیع،یک آدم نما را به آنجا می رساند.نظامهای استبدادی درراس شان آدم نماهای هستند که همانند الاغ ملا، با خرمستی ودیوانه گی،هم خودرا هلاک می کنند وهم تمام زندگی مردم را به آتش می کشانند.مردم برای انتخاب افراد درمقام رفیع، باید دقت نمایند وبدانند که چه کسی را به مقام رفیع می رسانند.تفاوت انتخابات درجوامع پیشرفته وعقب مانده دراین است .مردم درجوامع مترقی، سعی می کنند کسی را انتخاب نماید که برنامه های درستی برای زندگی شان داشته باشد فرق نمی کند که فرد، دارای چه ظواهری هست . مردم، شایسته نظامی هستند که خود مستحق آن باشند. نظام بد انتخاب بد، نشانه ای عقب ماندگی است.مردم آمریکا به اوباما برای اولین باردرتاریخ این کشور،رای دادند وی یک آفریقایی تبار کینیایی است ومردم به وی رای دادند واین رای را، دردوردوم نیزتکرارکردند. مردم اوبا ما را به مقام رفیع رساند ولی وی به دلیل اینکه آدم بود ازمقام رفیع تاحالا،سوء استفاده نکرد.

 

مردم آمریکا،انتخاب درستی باید کرده باشند وتکرارآن نیزدرست بوده است گرچه برخی مخالفین ونژاد پرست، وی را نرخرسیاه،نام کرده بود اما اوباما، انسان لایق با رنگ سیاه بود.اوباما گرچه به مندیلا نمی رسد اما بازهم با دیگرمقامات پیشین آمریکا درتاریخ،قابل مقایسه نیست. آنها وقتیکه، مقام رفیع را با انتخابا ت مردم ،دریافت کردند ،بلا فاصله بمبهای اتمی شان را دردوشهرژاپنی بکارگرفتند خانه، کاشانه شان را به آتش کشیدند وخرمستی بزرگی را درجهان راه انداختند.خرملا نصرالدین را باید جدی گرفت ازاوباید  ترسید.ملا بما درس می دهد که درانتخابات خود اشتباه نکنیم وکسانی را انتخاب نماییم که ظرفیت واستعداد هضم "مقام رفیع "را، د اشته باشند .

ناف عالم

ناف عالم

 

"ناف عالم "داستان کوچولوی است که برای یک منظورساخته شده است.سیاست علم است ویا هنر.ناف عالم بما نشان می دهد که سیاست پیش ازاین که علم باشد،خود هنراست البته بامنطق"ناف عالم" می شود این نتیجه را گرفت ولی خیلیها هست که این منطق را قبول ندارد واین داستان بیش ازیک قرن است که حل نشده است.هنوزهم برخی می گویند: سیاست علم است وبرخی دیگرمدعی اند که سیاست هنراست دراین مناقشه فکری،گروه سومی به میدان آمده وگفته اند که سیاست هم علم است وهم هنر.این نظرتاحدی زیادی،فضای مناقشه را،کاهش داده. امروز،غالب آدمها می گویند: سیاست هم علم است وهم هنر.اما ناف عالم می گوید: این داستان حل نشده است.ناف عالم می گوید: سیاست تنها وتنها،هنراست.برخی درمقابل این منطق دوپارا دریک کفش کرده ومی گویند: سیاست تنها وتنها،علم است.

 

آنها می گویند: ازوقتیکه سیاست ازحوزه علماء ودانشمندان سیاست وعلوم سیاسی خارج شد وسیاست به دست غیراصحاب سیاست قرارگرفت،جهان روبه تباهی رفت.هرچه شما درجهان فتنه ومصیبت می بینید،ریشه دراین دارد که کاربه اهلش سپرده نشده.آنها استدلال می کنند: مذهب هم ازوقتیکه به دست مهندس اسامه بن لادن،قرار گرفت واومفسردین وآیین محمد(ص) شد ویا چشم پزشک، ایمن الظواهری،مفسراسلام می شود،می بینیم که اسلام وجهان اسلام،روبه خرابی می رود. کارغیرمتخصصان ،سبب گردید که اسلام را به دنیا،به عنوان دین خشونت،معرفی نمایند.طرف داران این منطق که سیاست علم است ونه هنر،به شدت طرف دار سپردن کاربه اهلش می باشد."ناف عالم" درمقابل این نظریه، قد علم کرده ومی گویند: خیلی ازبد بختیها،این است که سیاست مداران ازتخصص علمی شان سوء استفاده کرده وتبدیل به دوزدان حرفه ای می شوند زیراکه تخصص سیاسی دارند اما تعهد اخلاقی واهل هنروپاکی نیستند.درافغانستان،بشترین کمکهای بین المللی توسط کسانی غارت گردید که دانش سیاست را خوانده بودند ودردانشگاه های معتبر،بین المللی علوم سیاسی خوانده اند وبا چراغ علم، خانه مردم را دوزدیده اند ودرحسابهای مالی شان میلیونها دالر،واریزشده اند.

 

قصه "ناف عالم" می گوید:اینها دوزدانی بودند که با چراغ علم سیاست،وارد منازل مردم شدند وهمه اموال صاحب خانه رابا مهمارت واستفاده ازدانش سیاسی شان،چپاول کردند.اما اگرسیاست را هنربنامیم، هرهنرمندی سعی می کند هنرش رابه بهتری صورتی،ارایه نماید زیرا هنرجلوه الهی است وهارمونی خدایی دارد.ازهمان لحظه های اول،مردم به عیب آن آشنامی می هنرمند،همه تلاشش به این می گذارد که کارش رابه بهترین صورت ممکن،نشان دهد زیرا که هنر،مساله شفاف است وغل غش را قبول نمی کند. شما درهنرنمی توانید،تقلب نمایید زیراکه خیلی سریع متقلب،شناخته می شود واصلا هنربا تقلب قابل عرضه شدن نیست.درسیاست شما می توانید،غیرشفاف عمل نمایید ونصف کارهای شما رامردم  مردم خبرنمی شود.اما درهنراین طوری نیست هنرمند متقلب ازهمان لحظه های اول،ساقط می شود زیراکه کارش را درست انجام نداده است.بنابراین باید سیاست هنرباشد وهنرمندانه عرضه شود.کسانیکه هنرمند بوده وسیاست کرده خیلی خوب سیاست کرده.درکالیفرنیا،فرمانداران زیادی آمدند ورفتنند اما آرنولدشوارد نذیر،فرزند هنروبازیگر معروف درفیلمهای اکشن،ازهمه فرمانداران کالیفرنیا،بهترین سیاست را داشته است وی کارهایش شفاف بود. دو، زن زیبا ازش شکایت کرده بودند که آنهارا مورد اذیت وازارجنسی قرارداده اند وی درهمین مورد هم گفت: درزمانیکه فیلمهای اکشنش را اجرا،می کرد شاید چنین اتفاقاتی داشته است ولی به شدت ازاین گونه رفتارش اگرروی داده باشد معذرت می خواهد.شما، کم ترهنرمندی را می بینید که درسیاست،کارهای زشتی را کرده باشد زیرا آنها اهل  هنرهستند وهنر، همان عرضه جلوه هارمونی است.هنر،بدون هارمون اصلا هنرنیست.هنرخیلی شفاف ومثل آینه است بنابراین ،سیاست خوب باید همان هنرباشد وهنرمندان ،سیاستمداران خوبی بوده اند.ترجیحات هم این است که اهل هنر،سیاست را اداره کنند.

 

"ناف عالم" با شرح داستانش می خواهد نشان دهد که سیاست خوب، حکومت داری خوب،همان هنراست.درناف عالم آمده که روزی دهقان خرمندی که عاشق ادب وهنرفردوسی وجلا ل الدین محمد بلخی بود، محصول زراعت خودرا،جمع آوری کرده وتصمیم می گیرد کمی ازآن رابارالاغش کرده وبه سلطان ،قبله عالم ببرد.وی دوهدف ازاین اقدامش را درنظرداشت یکی اینکه به سلطان نشان دهد که با مهارت وصداقت،بهترین محصول را برای مردم،عرضه کرده ودیگراینکه شاید سلطان با دیدن تولیدات زراعتی اش،توجه بشتری به امرزراعت نماید. دهقان باخرد،دراولویتهای زندگی به این فکربود که زراعت وتقویه آن دروطنش،مقدم برهرامری است وی هنگامیکه مشغول کشت وشخم زدن بود وهمیشه با خود اشعارهنرمندان را زمزمه می کرد.دهقان به دوشاعربزرگ وجاویدانه ای افغانستان،سخت ارادتمند بود؛یکی مولانا ودیگری فردوسی.وی اشعارزیادی ازاین دوجاودانه، ادب وعرفان وهنر،درذهن خود داشت وی زمستانها را تماما درمنبرومسجد،عمرخودرا، وقف خواندن اشعارمولانا وفردوسی کرده بود.دهقان، الاغش را بارمی زند به طرف بارگاه سلطان حرکت می  کند.دروسط راه با مردی برمی خورد که اودرواقع ،همان سلطان بود ولی لباس رعیت درتن داشت. دهقان وی را نمی شناخت واما به سئوالات سلطان مبدل،درهرموردی ازجمله درمورد زراعت،بخوبی جواب داد.سلطان وی را خوش آمد وباخود فکرکرد که می شود ازاین دهقان درامرمملکت داری ورسیدگی به امورزراعت بهره گرفت.

 

سلطان رعیت پروربود ورازخوبی وی دراین قرارداشت که درکنار،شعراوهنرمندان،رشد کرده بود.سلطان عاشق هنر،ادب وشعربود.وی یگانه سلطانی درتاریخ این سرزمین شمرده می شد که بشترین وقتش را با هنرمندان می گذاراند وبه همین دلیل هنروسیاست رابا هم درآمیخته بود.سلطان، صدها هنرمند وشاعررادر، دربارخود،ازاطراف واکناف دنیا گرد آورده بود وبه آنها عزت واحترام زیادی داشت.سلطان ازصحبتهای دهقان درراه خوشش می یاید زیرا دهقان با مشرب ادبا وشعرا ازنوع فردوسی ومولا حرف می زد وسلطان را بی نهایت تحت تاثیرکلماتش قرارداده بود سلطان همیشه ازکلمات بزرگان شعرادب،متاثربود وخودش نیزدرعین منصب سلطانی،دروادی شعروادب،غلطیده بود.وی ازدهقان صحبتهای حکیمانه زیادی شنید ودرامرزراعت رهنمایی خوبی را گرفت.دهقان گفت: من امسال  بهترین زراعت را داشتم دلیلش این بود که این کارها را درامرزراعت انجام دادم.وی به سلطان گفت با هیچ چیزی جز،زراعت وآبیاری ومالداری،پیشرفت نمی کنیم این طبعت سرزمینی ماست.سرزمین ما ، بهترین آب را دردنیا دارد وسرزمین ما اقا لیم مناسبی برای انواع واقسام زراعت رادارد دهقان می گوید سرزمین سلطان حکم اقالیم سبعه رادارد افسوس که کسی قدرمنزلت آن را نمی داند زیرا که وزیراعظم سیاست بازی داریم که به مردم صادق نیست.

 

وی به سلطان مبدل وناشناخته اش گفت: من این محصولات را که برالاغم بارکرده ام به سلطان می برم وبه وی نشان می هم که من چه کارهای خوبی درامرپیشرفت زراعت کرده ام د هقان به مخاطب ناشناخته اش گفت : من می دانم که سلطان ازشیندن اینکه من خربوزه وهندوانه دارم،نیزمتعجب می شود زیرا حالا فصل خربوزه وتربوزه نیست اما من می خواهم به قبله عالم نشان دهم که می شود این محصولات را خیلی زودتر به عمل آورد درهمین اثناء الاغ دهقان می شاشد دهقان می گوید: همانجا که شاشیده "ناف عالم" است.سلطان ناشناخته دهقان،خدا حافظی می کند.اما سخت مشتاق دیدار،دهقان درقصرش می شود وی به ملازمان ونگهبانان می گوید که این دهقان را بمحض ورود درشهر،همراه الاغش به قصربیاورید که من سخت به او کاردارم.دهقان فردای آن روز،خودرا به شهرمی رساند.دهقان زیرک ازنوع سئولات که ازوی شده بود به این نتیجه دست یافته بود که مسافر،مردبا هوش وعلاقمند به مسایل زندگی مردم بود.وی با خودبه این نتیجه رسیده بود که موفق شده خیلی ازحرفهایش رابه کسی گفته که اوفردی عادی نبوده ازنظردهقان،گفتگوهایش با کسی صورت گرفته که به دربارسلطان، وصل بوده زیرا یک فردعادی این همه کنجاوی چند ساعته را، درامرزراعت،مالداری وپیشرفت مملکت نمی تواند داشته باشد.دهقان، با این ذهنیت وبا خواندن اشعاری ازمولانا وفردوسی که باخود زمزمه می کرد وتمامی خستگی راه را، با غرق شد ن دراقیانوس اندیشه مولانا وفردوسی،برطرف می کرد. وی به این باوربود که کسیکه با عشاق وهنرمندان هستی،آغشته شود،دیگراو گرسنگی وخستگی ندارد.

 

دهقان وارد شهرمی شود ازهمان ابتداء دروازه ورودی شهر،ماموران وی را گرفته مستقیما به دربارسلطان می رساند.دهقان همراه الاغش،وارد درگاه با شکوه سلطان می شودهمه ملازمان وماه رویان درباربا بهت وحیرت می افتند که این چه وضعی است که دهقان ژنده پوش همراه باالاغش،وارد دربارشده است دهقان درهمراه الاغش درقصرسلطان قبله عالم استاده وهمه به حیرت افتاده دراین لحظه شروع به شاشیدن می کند.ملازمان وماموران به تکاپو می افتد دهقان می گوید: کارش ندهید که اودر"ناف عالم" شاشیده. سلطان ،دهقان را به حضورمی پذیرد وازوی عزت واحترامی زیادی می شود.سلطان ازتخت پایین شده وبه استقبال دهقان می رود دست وی را گرفته درکنارخود می شناند همه درباریان با حیرت تعجب می نگرند که سلطان ما دراین دهقان چه دیده که این همه ازوی عزت واحترام می کند همه درسکوت، این روی داد، فرورفته اند.سلطان رو به درباریان ووزیراعظم می کند ومی گوید: من ازاین دهقان سئوالاتی دارم وشما به دقت گوش دهید وهرآنچه که وی می گوید آن را آویزه گوش نمایید.سلطان با سئولاتش،برای دهقان ،ثابت کرد که مسافردیروز،قبله عالم بوده است.دهقان خود به این مساله پی برده بود.سئوالات سلطان درمورد ترقی مملکت ازدهقان شروع می شود.دهقان یکی یکی به پرسشهای سلطان جواب می دهد.دهقان تاکید می کند که قبله عالم، مملکت ما کوهستانی وآب هوایی عجیب واستثنایی دارد.هیچ کشوری به لحاظ آب وهوا به کشورما نمی رسد.دهقان می گوید: آبهای وطن مارا هیچ کشوری دردنیا ندارد آبهای شیرین وگورا ونهرها وجویبارهای بهشتی اش را،دیگران درخواب می بینند وما، همه اینها رادربیداری ،داریم.جغرفیای وطن ما هم بگونه ای هست که هیچ کس نمی تواند آن را تسخیرنماید.دهقان می گوید: قبله عالم شما درهمه جنگهای تان پیروزشده اید دلیلش این است که فرزندان این آب وخاک،سرسخت ومقاوم است آنها همانند جبل راسخ هستند. زیرا که طبیعت سرزمین شما، چنین فرزندانی را، تربیت می کند.ثابت شده که کسی آنهارا شکست نداده است.

 

دهقان ادامه می دهد: قلم روسرزمین شما درتاریخ گورستان،امپراطواران شده است.اسکندرمقدونی همه دنیا را فتح کرد اما درسرزمین شما،مثل همین الاغ من که گاهی درگیل می ماند،وی درگیل سرزمین شما ماند.دهقان می گوید: شما قبله عالم درهمه جا پیروزشده اید دلیل آن یکی شخص قبله عالم ودیگری ،شجاعت فرزندان این آب وگیل است وی می گوید: سربازشجاعی که دررکاب  قهرمانی شمشیرمی زد،فرمانده پیروز،ازوی می پرسد که چرا با این قهرمانی درجنگ های گذشته شکست خوردید مگردرآن جنگها نبودید.سربازمی گوید ما بودیم اما قهرمان نداشتیم.دهقان می گوید شما همان قهرمان هستید.وی دروصف سلطان داستانی ازناپلئون را شرح می دهد که گفته بود: یک لشکرخرگوش اگرفرمانده اش ،شیرباشد خیلی بهتراست ازیک لشکرشیرکه فرمانده آن ،خرگوش باشد.دهقان می گوید:ما شنیده ایم که ممالک خارجه لشکریان زیادی به قصد تسخیروتصرف سرزمینهای دیگر،آمآده کرده اند ودرچند مورد، لشکریان آنها به سرزمین ما هم آمدند ومی خواستند که این آب وخاک را زیرسلطه خود درآورند اما نتوانستند دردومورد که من می دانم که آنها شکست خورد،یکی چنگیزخان ودیگری، اسکندرمقدونی بود که درکوه ها ودره های سربفلک کشیده این سرزمین،شکست خوردند وآخرالامرفرمان عقب نشینی دادند وگفتند که: ساکنان آن وحشی هستنند وازآن سرزمین خارج شوید.درحالیکه خود شان وحشی بودند وباوحشیگیری،جنگ می کردند ومردم را می کشتند وشهرهای زیادی را با وحشیگری،به آتش کشیدند.

 

دهقان داستان ما به سلطان ودرباریانش می گوید: راه ترقی ما دریک چیزخلاصه می شود زراعت را تقویت کنید آبهارا مهارنمایید.درهرجنگی ما پیروزهستیم اما همیشه گرسنه ایم دلیل آن این است که به زراعت خود توجه نداریم.ما با راه اندازی صنعت،با خارجیها نمی توانیم مقابله نماییم .شما شنیده اید که سربازان اسکندرچه شمشیرهای داشتند که اصلا آنها را درخاب باید می دیدیم ازآن زمان آنها باید خیلی ترقی کرده باشند حالا ممکن است  اسلحه های ساخته باشند که ما به هزارسال هم آنرا،ساخته نتوانیم و به آن دست یابیم زیرا،آنها ازهمان اول برای کنترل سرزمین ما وعالم، درفکرساختن سلاح بودند وبه همین دلیل پیشرفتهای زیادی درصنعت کرده باشند.دهقان می گوید: ما تنها می توانیم با تقویت امورزراعت،که نیازهمیشه گی مردم است،پیشرفت نماییم ما می توانیم درامرزراعت درحدی،پیشرفت نماییم که همه مردم دردنیا به دنبال خرید آن به ما پیشنهاد دهند.همین خربوزه وتربوزه ای که درپشت الاغم می بینید که من  برای سلطان،هدیه آورده ام،بی نذیراست ودردنیا کسی نمی تواند چنین خربوزوتربوز را داشته باشد دلیل آن شیرینی آب،وطبیعت زیبای کشورماست.ما درامرزراعت می توانیم بهترین زندگی را داشته باشیم.مردم خودرا سیرنماییم وحتی دیگران ازما خرید تولیدات زراعتی داشته باشد.دهقان چنان زیبا مسایل را شرح می داد ورازهای ترقی پیشرفت مملکت را شرح می داد که هیچ تحصیل کرده ای فرنگ دیده، چنین ملموس،نمی توانیست، عوامل پیشرفت کشوررا شرح دهد.

 

سخنان دهقان دردربارسلطان،خیلی زیاد است وخلاصه کلام وی درامرسیاست وحکومت داری خوب،تقویت زراعت،دام ومهارآب شیرین کشور،بود.سلطان را به غایت سخنان دهقان خوش آمد و،وی را مفتخربه جوایزگران بها نمود سلطان با خود تعهد سپرد که کشورش را درعرصه های زراعت وآبیاری وتقویت دام،سامان دهد ودراین مورد باید ازتجربه وهنرمردمان چون دهقان وصداقت وپاکی انها،استفاده نماید.دهقان با گرفتن هدیه سلطان ازقصر،خارج می شود دراین لحظه بازهم الاغ دهقان دروسط قصرزیبای سلطان، می شاشد،دهقام می گوید: کارش ندهید همان جا"ناف عالم" است.وزیراعظم ازاین هدیه وبخشش سلطان به شدت دلگیرمی شود.سلطان روبه وزیراعظم که درعلم سیاست ید طولانی داشت وسیاست را مقدم برهرامری می دانست ومعتقد بود که با  هنرمندان وشعرا که سلطان آنهارا دورخود جمع کرده، کاربجای نمی رسد.حکومت داری خوب،اداره وسیاست، باید به اهلش که سیاست مداران باشند، سپرده شود وزیراعظم ازصحبتهای یک دهقان که هیچ گاهی به سیاست وعلم سیاست ، دست نداشته وچیزی نمی دانست،این همه جوایزگران بهاء به خاطرحرفهای غیرتخصصی وحرفه ای اش درامرپیشرفت وترقی جامعه،داده کاردرستی نیست.وزیراعظم می گوید: این همه هدیه گران بهاء به یک دهقان بی سروپا درست نیست وی باید به سئولات تخصصی وعلمی ما جواب دهد وآن گاه این جوایزگران بها ونفیس را ببرد وزیراعظم می گوید: قبله عالم من هم چند سئوال ازوی دارم من صدراعظم شما هستم ودرامرحکومت داری وسیاست درخدمت شما هستم به من اجازه دهید که دهقان به سئوالات من هم پاسخ دهد وآنگاه مستحق جوایز شناخته شود.

 

سلطان به وزیراعظم می گوید: ای بچشم واجازه می دهد که به دنبال دهقان همراه با ماموران ودوقاضی برود.قاضی به این دلیل که گفتگوهای وزیراعظم را با دهقان درنهایت قضاوت نماید.وزیراعظم به دنبال دهقان می رود ووی را درراهی که می رفت، نگه می دارد ومی گوید : ای دهقان به فرمان سلطان، آن وقت می توانی برنده جوایزقبله عالم شوی که به پرسشهای وزیراعظم نیزپاسخ دهی.دهقان می گوید : با کمال میل سئوالات وزیراعظم را می شنوم ودرحد دانایی خود ،پاسخ می دهم .اولین سئوال وزیراعظم این بود که بگو "ناف عالم" درکجا هست دهقان می گوید: "ناف عالم" درست همان جای است که می بینی الاغ من می شاشد.اگرباورنداری عالم را متروگز،کن وخواهید یافت که "ناف عالم" درست جای است که الاغ من درآنجا شاشیده.اگرخلاف ظاهرشد،مرا مجازات نمایید.دومین سئوال وزیراعظم این گونه مطرح می شود که بگو: عدد ستاره گان وکواکب چند است.دهقان می گوید: ثابت شده که عدد کواکب وستاره گان درهستی به اندازه تارموی الاغم هست .شما می توانید کواکب را بشمارید وسپس موی الاغ مرا آنگاه خواهید دید که جواب من درست است.سومین پرسش وزیراعظم این می شود که بگو: چرخ فلک چیست ؟ ومرا نشان ده.دهقان می گوید: جواب این پرسش کمی سخت است اما جواب دارد وی می گوید: چرخ فلک همان گردش ایام است وخدا درقرانش به آن اشاره کرده: تلک الایام نداولها بین الناس دهقان می گوید: من به امرخداوند گردش دوران را به شما نشان می دهم.دهقان می گوید: اول اینکه وزیراعظم همه لباسهای فاخرازتن بیرون نمایید وبه جای آن لباس مرا درتن نمایید. دوم اینکه با رد بدل کردن لباسها،هرچه من گفته باشم وزیراعظم وهمه ملازمان ازآن اطاعت نمایند. آنگاه چرخ فلک ویا گردش ایام،هویدا می شود وسوم اینکه این گردش ایام را به قبله عالم نشان دهیم ایشان هم باید بداند که گردش ایام ویا بگفته شما، چرخ فلک چیست؟.

 

وزیراعظم برای دیدن چرخ فلک وگرفتن جوابش،بی قراربود ومی خواست چرخ فلک را با چشم سربیبیند.گفت قبول است من می خواهم چرخ فلک را با چشم سربیبینم که چیست؟.لباسها ازتن بیرون می کند ولباسهای دهقان را می پوشد. دهقان نیزلباس وزیراعظم درتن کرده وهمه ملازمان را درکنارخود گرد می آورد وبا تغییرکامل صحنه که دهقان بجای وزیراعظم ووزیراعظم درنقش دهقان ظاهرمی شود.دراین لحظه دهقان وزیرشده، به مامورا دستورمی دهد که وزیررا سواربرالاغ، دستها وپاهایش را محکم بیبندد ودونفرازماموران وی رابه مزرعه ای دهقان برساند وهمه زراعتهای دهقان را،جمع نماید دهقان که چرخ فلک را نشان وزیراعظم داده وزیراعظم زیرنظرماموران به مزرعه دهقان برده می شود وزیرشلاق ماموران باید مشغول جمع آوری زراعت شود و خود، همراه با خیلی ازسربازان به قصرسلطان برمی گردد وگفته شده که سلطان وی را برای همیشه، بجای وزیراعظمش که شاهد تماشای چرخ فلک درمزرعه دهقان است،برمی گزند.

 

به این صورت"ناف عالم" ثابت کرد که دهقان درهمه مسایلی مرتبط به حکومت داری خوب ورشد ترقی ازوزیراعظم،جلوبوده است. حال ما داوری نماییم که حکومت داری خوب تنها با دانش سیاست که وزیراعظم آن راداشت،به پیش برده می شود ویانظردهقان خردمند ،تابع مکتب فرودسی وبلخی که هنرمندانه، ناف عالم،عدد ستارگان وچرخ فلک را به وزیراعظم نشان،صاحب ترقی می شود.هرکه می تواند برداشت خود را ازقصه "ناف عالم " داشته باشد.ولی من معتقدم همان سلطان وهمین دهقان،با هم می توانند،حکومت داری خوب را ایجاد نمایند.وبه همین دلیل می گویم که قصه" ناف عالم" دراداره مملکت، ترکیبی ازعلم وهنر،درسیاست است. سلطان سمبل علم ودانایی ودهقان مظهر،هنروصداقت می توانند باهم کشوررا اداره نمایند سلطان ودهقان ما درقصه"ناف عالم" همراه با مردمانش ،همیشه عزیزوسربلند باشند.

مشکل توست

مشکل توست

 

زیاد شنیده ایم وبما زیاد گفته است که "مشکل توست" این جمله نوع بی اعتنایی وبی توجهی به مصیبت ومشکل دیگری است درادارات حکومتی به این عبارت که مشکل توست، زیاد روبرومی شویم.کسیکه به جای مراجعه می کند،حتما مشکل دارد ومی خواهد بخاطررفع آن،ازدیگری کمک بگیرد.عموما حل مشکل یا براساس رشوت، رابطه است ویا طبق قاعده وقانون.نوع سومی حل مشکل وجود ندارد وبه همین دلیل است که ارباب رجوع درادارات حکومتی،مشکل شان حل نمی شود.نه پولی است که رشوه دهد ونه واسطه ای درکاراست ونه هم قانون وعدالت درمورد وی،درنظرگرفته می شود.اگرمشکلاتش را به جد، مطرح کند درنهایت این جواب را می شنود به من ربطی ندارد این "مشکل توست".

 

 آورده است که موشی،تلکی را می بیند واین تلک دردهان سوراخ خانه اش بقصد گرفتنش گذاشته شده بو واین مشکل بزرگی برای زندگی وی واولادش شمرده می شد.موش با احتیاط ازخانه اش،خارج می شود ودرهمسایه گی خود مرغی داشت و به اوعرض حال می کند ومی گوید: ظالمی به قصد جانم تلکی دردهان خانه ام گذاشته حال جان من وچوچه هایم درخطراست.توهمسایه من هستی ومی توانی این تلک لعنتی را ازدم دروازه ام برداری. اومی گوید از صبح تا حالا مشکلی بزرگی برای من ایجاد شده چهارتا چوچه ام ازصبح تا حال گرسنه اند.من ازتوخواهش می کنم بمن کمک کن تا ازمرگ حتمی نجات،پیدانمایم.موش اضافه می کند تنها همسایه دیواربه دیوارمن توهستی،من ازتوبخاطرجانم کمک می خواهم.مرغ می گوید: این کاربرای من خطردارد ممکن است تلک بلای جان من شود موش می گوید: من می دانم که چه گونه تلک را خنثی نمایی وهیچ خطری تورا تهدید نمی کند تنها با منقارت سنگ ریزه را بردار و به تلک بکوب، تلک  ظالم ازکارمی افتد مرغ می گوید نه: من کاری نمی توانم برای توانجام دهم این "مشکل توست".

 

 موش نا امید به سراغ گوسفند می رود وماجرای را  به اوشرح می دهد وازتهدید که ظالم قصد جان او واولادهایش را کرده ، به گوسفند پناه می برد وخاضعانه ازوی طلب استمداد می کند.گوسفند می گوید: متاسفم من هیچ کاری نمی توانم برایت انجام دهم واین "مشکل توست" بمن ربطی ندارد.موش درمانده به نزد گوساله می رود وشرح حال به وی می کند ومی گوید: توحیوانی بزرگی هستی تلک درخانه من با یک لگد توخرد خمیرمی شود.ظالمی این کاررا کرده به درخانه ام تلک گذاشته ازصبح تا حالا چیزی نخورده ام بچه درداخل خانه گرسنه وتشنه اند بمن بیچاره ودرمانده که زندگی ام درخطراست، کمک کن.گوساله می گوید: ای موش توحیوانی خوبی نستی همه ازتو شکایت دارد وتوخرابکاریهای زیادی کرده ای مالک من ازدست تو بسیارشاکی است وتوهمراه توله هایت متهم هستی که بوجی آرد وگندمش را،سوراخ کرده ای ودرطول زمستان همراه توله هایت،آذوقه ای مالکم را خورده ای من نمی توانم برای توکاری انجام دهم این دودلیل دارد یکی اینکه مالکم اگرخبرشود،مرا درزیرچوب چماق می گیرد وبه نرخ شاروالی مرا خواهد زد ودیگراینکه من به موش خرابکارکمک کرده ام به این دلایل وبه دلایلی دیگری که مجال شرحش نیست من بتوکمک نمی توانم برودنبال کارت وتلک ظالم درخانه ات، سزای گناهانت است ونه چیزی دیگر واین "مشکل توست" موش نا امید برمی گردد وبا احتیاط وارد خانه اش می شود وازذخیره های که داشت خود وچوچه هایش راسیر می کند.

 

 اما خواب وارامش نداشت وبچه هایش هم به شدت ترسیده بود مرگ درچند قدمی شان قرارداشت.تلک ظالم ویا شاید مال همان گوساله ،دمی خانه اش،گذاشته شده بود.ازصحبتهای گوساله پیدا بود که مالک گوساله، تلک را کارگذاشته بود.زیرا گوساله راست می گفت موش درزمستان باندازه کافی به انبارغله مالک گوساله،خساره وارد کرده بود وخیلی زیاد ازانباردوزدیده بود.خود موش هم می دانست که این کارها را کرده است.فردا صبح درگوشه ای می نشیند وبفکرعمیق فرورفته است که چه گونه ازمرگ ،خود وخانواد ه اش را نجات دهد.موش بدجوری گرفتارشده وکسی دراین سرزمین بفکرش نیست هرکس بفکرخود است او ازهمسایه هایش دربدترین حالت کمک خواست همه گفتند که: مشکل توست.حال هرکس باید به فکرخود دراین سرزمین باشد کسی به کسی کمک نمی کند.موش با این افکاروخیالات ساعاتی را گذراند ناگهان صدای زجه وناله زن صاحب گوساله بلند شد.مار،زهراگین، زن را نیش زد وزن ازشد ت درد وزهرمار که دربدنش بانیش سمی مار،تزریق شد،بخود می پیچید شوهرش می آید می بیند که زن ازشدت درد رنگش کبود شده وحالش بهم می خورد ضعف وناتوانی برهمه اعضای وجودش،مستولی شده دیگرهمسایه ها،جمع می شوند وهرکدام درمانی برای نجات، زن مارگزیده پیشنهاد می کند زن گاهی به هوش وگاهی بی هوش می شود.ضعف وسستی بروی غالب آمده وهمه انرژی بدن را ضایع کرده. به شوهرزن پیشنهاد می شود که زن جوان شما بدلیل ضعف وازدست دادن انرژی ازدست می رود.مرغ را فورا ذبح کن وازگوشت آن شوروا،تهیه کن وشوروای مرغ خانه گی مفید است وبه زن کمک می کند تا انرژی بگیرد. با این مشوره ،مرغ با کارد مالک، سرش جدا وگوشتش طبخ وآماده اکل می شود.

 

موش درگوشه نظاره گراین صحنه است وهنوزآهنگ صدای مرغ که گفته بود: این مشکل توست" را ازذهنش بیرون نکرده بود.زن مارگزیده خوب نشد هرلحظه حالش خراب تر می شود. مردم قریه ازدورونزدیک جمع شدند وهمه به عیادت وی می شتابند وهرکی برای درمان مارگزیده گی،پیشنهادی می دهد. مهمانان ازدورونزدیک درخانه مالک برای عیاد ت مریض آمده .شوهربرای اینکه همسرش خوب شود گوسفند را با دوهدف، نذردرمان مریض ودیگر،پذیرایی مهمانانش،ذبح می کند.موش بخوبی می بیند که کارد به گلوی گوسفند گذاشته شد وبه یک چشم بهم زدن،خونش به زمین ریخت. موش دراین لحظه خود را درمیانه دومرگ احساس می کند مرگ های را که درحق همسایه هایش دید وازهردوی مرغ وگوسفند همین یک روزپیش کمک خواسته بود وآنها بدون اینکه به گرفتاری موش،توجه نمایند وبه وی گفته بودند که این" مشکل توست" وی را جواب داد. موش حالا با چشمان خود شاهد بریده شدن سر مرغ وگوسفند است ازطرفی هم تلک صاحب گوساله ومرغ وگوسفند،هم چنان استواربرای قاپیدن وی وچوچه هایش برپاست.موش خودرا دربرزخ دومرگ همسایه گان وخودش می بیند وبا خود می گوید: این "مشکل ماست"

 

زن درفردای  روزدیگر،می میرد.شوهربا آه وزاری که زن جوانش را ازدست داده،درماتم جانکاهی فرو می رود.مراسم خاک سپاری به پایان می رسد حال باید گوساله را ذبح نماید ودرعزای همسرش خیرا ت نماید گوساله را ازمیخ می کند وبه طرف کشتارگاه می برد.موش می بیند که گوساله را مردان،به زمین انداخت وکارد به گلویش کشیده شد وبه یک چشم بهم زدن،سرگوساله ازتنش جدا شد.موش دراین گیردار، ترق صدای تلک را می شنود که به دلیل اصابت چیزی،خوابید وموش درمیانه خوشحالی وتاثربه خانه اش برگشت.وهرگزاین جمله را که "مشکل توست " وازهمسایه هایش شنیده بود ازیاد نمی برد وی به این نتیجه دست یافته بود وهمیشه با خود می گفت: نه این حرف درست نیست  حرف درست این است که بگوییم "مشکل همه ماست".این برداشت درستی بود که موش داستان ما، ازاتفاقات که درپیرامونش،روی داد،کرده بود.حقیقت مساله این است که مشکل دریک جامعه ،مربوط همه است وباید برای رفع آن، همه تلاش نمایند.مردمیکه که این گونه فکرنکنند ومشکلات را بصورت جمعی برطرف نکنند،هرگزکارش بجای نمی رسد.

 

درتعریف ملت گفته شده که، گذرجامعه ازواحدهای قومی وتباری به واحد ملی،زمانی بوجود می یاید که همه دریک سرزمین،احساس مشترک داشته باشد عوامل تکوین احساس مشترک می تواند،جغرافیا،آیین،فرهنگ و..باشد.تازمانیکه این احساس مشترک را نداشته باشیم همیشه خواهیم گفت به من ربطی ندارد این مشکل توست.جمله ای " مشکل توست" تنها درمراجعات روزمره ارباب رجوع درادارات دولتی ،خلاصه نمی شود البته این هم هست وازرایج ترینش هم است.اما دریک مقیاس عام ،همین گرفتاری را داریم.افغانستان یکی ازگرفتاریهایش همین است که هنوزاحساس مشترک ملی،ایجاد نشده احساسات،قومی وتباری،نسبت به احساسات ملی ،خیلی زیاد غلبه دارد.جامعه هنوز،بریده بریده عمل می کند وبصورت مجزا،به مسایل فکرمی کند.مصیبتهای هم دیگر را درک نمی کنیم وبراحتی می گوییم بما ربطی ندارد این مشکل مردم قندهاراست وبما ربطی ندارد این مشکل  مربوط می شود به مردم بدخشان وبامیان و..کسیکه مسایل را با هم بافت ندهد ووجوه مشترک را شناسایی نکند،همیشه گرفتاراست. مردم افغانستان،یکی ازعمدترین گرفتاریهایش همین است که دراین جا مسایل به صورت ملی نه، بلکه به صورت سازه های مجزا ازهم وغیرملی مطرح می شود وبه همین دلیل است که قضاوتهای ما،درمشکلات این  است که می گوییم به من وما،ربطی ندارد واین مشکل تو ویا شما است.

 

مرحوم شریعتی داستانی را ازیک خویشاوندی خود درتهران نقل می کرد ومی گفت که این قبیله من هرگزقادربه ربط ووصل دادن مسایل خصوصی اش نبود وهمیشه کارهایش بریده بریده ازهم،انجام می شد.وی می گوید: روزجمعه به خانه اش رفتم که نبود بچه ها یش مرا به درون خانه هدایت کرد.ساعاتی به انتظارنشستم بالاخره فامیل من همراه با دوفرزندش به خانه آمد گفتم کجا تشریف داشتید گفت: قم رفته بودم وی اضافه کرد  که کمی زندگی سخت شده تهران گرانی است همه چیزگران شده وی مثالهای ملموس گرانی را می خواست برایم شرح دهد ازجمله اینکه گفت: بیبینید پول حمام درتهران چه قدربالا رفته به همین خاطرما،مجبورمی شویم روزهای جمعه بخاطرحمام گرفتن، به قم برویم گفتم بخاطرحمام گرفتن به قم می روید گفت: آری گفتم پول حمام درتهران برای هرنفرچنداست گفت: یک نیم تومان برای یک نفر. گفتم درقم چند است گفت: نیم تومان برای هرنفر.گفتم کرایه ماشین تاقم چند است گفت سه تومان گفتم رفت آمد شما می شود شش نیم تومان. گفت: آقای دکتر آن کرایه ماشین است ربطی به کرایه حمام ندارد.ما هرجمعه درقم می رویم چون که کرایه حمام نیم تومان است.مرحوم شریعتی می گفت این فامیل محترم من قدرت ربط مسایل را باهم نداشت وهمه چیزرا بریده بریده ازهم محاسبه می کرد.بخاطرفرارازیک تومان نیم کرایه حمام درتهران،هرهفته شش ونیم تومان را درسفرقم بخاطرگرفتن حمام،خرج می کرد وهیچ حالی اش نبود که وقتش گرفته شده واین همه پول راخرج کرده است.

 

قضاوت باید درهرامری بافت خورده ومنسجم باشد.مشکلات درجامعه ،مشکل همه است واین منطق غلط  که "مشکل توست "باید کنارگذاشته شود. ولی ما ،متاسفانه  با همین منطق زندگی می کنیم همه چیزرا جداجدا ازهم فکرمی کنیم وهنوزملت نشده ایم وبه همین خاطراست که خطروزیان همه مارا تهدید می کند .هرچه دراین سرزمین می گذرد مشکل همه ماست ونه "مشکل توست"