نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی
نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی

بی سرنشین


 

بی سرنشین

 

این مساله قابل درک است که آمریکا پس ازیازده سپتامبر2001 استراتژی خود را برپایه نابودی،شبکه القاعده،استوارساخت.این مساله که ماهیت منافع ملی آمریکا را، احتوای می کند ودراین مساله ،هیچ تفاوتی بین دوحزب جمهوریخواه ودمکرات آمریکا،نیست.هردوحزب منافع ملی خود را برنابودی شبکه القاعده استوارکرده اند.امروزاین خبردررسانه های بین المللی،منتشرشد که که بی سرنشین،درمنطقه ای بین وزیرستان شمالی وجنوبی،هفده نفرازاعضای گروه طالبان را،شکارکرد.درمیان کشته شده ها یکی ازفرماندهان طالب بنام قاری عمران نام گرفته شده است.مرگ قاری عمران، ضربه هولناکی به گروه طالبان پاکستان،پس ازملانذیر،دانسته شده است.ملانذیر،فرمانده مشهورطالبان وازمتحدین گل بهادرخان مستقردروزیرستان شمالی بود این دوفرمانده بی رحم طالبان پاکستان،هماهنگیهای زیادی با شبکه حقانی ایجاد کرده اند.

 

خیلی معروف است که گل بهادرخان وملانذیر،جوانان پاکستانی را درحد انتحار،شستشوی مغزی داده وآنها را دربدل پول دراختیارشبکه حقانی گذاشته اند.یکی ازکارهای مشترک این دوفرمانده،همانا تبادل وخرید فروش تروریستها می باشند.حال ملانذیردوروزپیش توسط بی سرنشینهای امریکایی،کشته شد وامروزبازهم،خبرهای داشتیم که قاری عمران نیزهمراه با هفده نفر،توسط بی سرنشینها،کشته شد.اگراین خبرتایید شود،این نوع حملات،تاثیرات ویران گری به صفوف طالبان،متحد القاعده می گذارد.سوالی که باید پاسخ داده شود این است که ملانذیرهمانند ملاگل بهادرخان وملاقاری عمران ودیگرملاهای وابسته به این گروها،مناسبات خوبی با استخبارات پاکستان داشتند وهمه آنها،نسبت به آتش بس که درسال2006 با حکومت پرویزمشرف داشتند،وفاداربودند.حال آمریکا چه گونه با موج حملات بی سرنشین،رهبران طالبان را هدف قرارداده که روابط خوبی با استخبارات پاکستان دارند.پاسخ گفتن به این پرسش ازوقتی سخت می شود که،مناسبات وروابط تیم حاکم،با آمریکا درحدی وصف ناپذیری،بهبود یافته است راجا پرویزاشرف جانشین گیلانی،اقداماتی را روی دست گرفت که همه پولهای ویران شده را ترمیم کرد.درحال حاضر،مناسبات اسلام آباد وواشنگتن ازهرزمانی بهتراست.پاکستان کمکهای مالی خودرا دریافت می کند وبا لاترین همکاری را درنقل وانتقال اکمالات ناتو داشته است.با این وضع چرا بی سرنشین ها،طالبانی را هدف قرارمی دهند که رابطه نزدیک با استخبارات پاکستان دارند وسالها با هم همکاری داشته اند.همه این حرفها درست است.

 

 

مشکل اساسی درجای دیگراست.برای آمریکا مساله اساسی شبکه القاعده هست آنها درتحقیقات خود، به این جمع بندی رسیده اند که ملانذیر،ملا گل بهادر،ملاعمران با هفده نفردیگر که همه شان درهمین روزها، کشته شده اند،رابطه وهمکاری با شبکه القاعده دارند .همین موضوع کافی است که بی سرنشینهای آمریکایی بدون ملاحظه اسلام آباد،آنها را هدف قراردهند وآنها را بکشند.این مساله را آمریکاییها به مقامات پاکستان باید تفهیم کرده باشند که مساله دوستی واشنگتن واسلام آباد،جدایی ازهمکاری گروهای طالبان پاکستانی با شبکه القاعد است.آنها گروهای که با شبکه القاعد ارتباط داشته باشند را می کشند.این مساله را درهرجای که شناسایی نماید،انجام می دهد.گروه حقانی سه ماه پیش ازاین درلیست سیاه قرارگرفت آمریکا ییها استدلال شان این است که شبکه حقانی با گروه القاعده ارتباط دارد وبراین اساس است که باید درلیست سیاه قراربگیرد.پاکستانیها درمورد شکارطالبان توسط بی سرنشینها،هیچ کاری نمی توانند.آمریکا معتقد است که ملاهایکه که درطی این چند روزتوسط بی سرنشینها،کشته شدند، همه به یک نحوی مرتبط به شبکه القاعد هستند.دوستی با پاکستان نمی تواند مانع ازشکارآنها شود.این دلیلی واضحی برای شکارطالبان دروزیرستان شمالی ومرکزی ودروزیرستان جنوبی می باشد. وقتیکه پاسخ این سوال را دانسته باشیم که ناف گروها وملاهایکه به شبکه القاعد،بسته باشد.آمریکا آن را قطع می کند.دلیل آن تنها وتنها،همان پیوند ورابطه گروها، با شبکه القاعده است.این استراتژی آمریکا درجنگ با القاعده می باشد.

 

سوالی دیگریکه مطرح می شود این است  که با این وضع آینده مناسبات اسلام آباد وواشنگتن با این شکارهای طالب، درخاک پاکستان،چه خواهد شد.آگاهان اموربه این نکته پافشاری می کنند که پاکستان درمقایسه ومعامله بین متحدین طالب خود درپاکستان ومنافع که ازسوی آمریکا بدست می آورد درنهایت امر،به این مساله تمکین می کند ونمی تواند مانع ازکشتارآن دسته ازطالبانی شود که رابطه با شبکه القاعد دارد پاکستان کارهای سختی درپیش رو،درمورد این گروها ودسته ها،دارد.پاکستان یا آمریکا وسازمان سیاه را متقاعد نماید که متحدان طالب شان،ارتباط به شبکه القاعده ندارد واین را باید بابرهان قاطع،ثابت نماید ویا اینکه ملاهای طالب مرتبط به شبکه القاعد با بی سرنشینها،شکارگردد.البته پاکستان درمورد شبکه حقانی،فوق العاده تلاش دارد که آنها را جدایی ازالقاعد،تفسیرنماید.ولی آمریکا درسیاست خود درمورد طالبان،با یک معیاربرخورد می کند وآن القاعده است.گروهایکه درپاکستان دراین روزها،کشته شدند،به دلیل ارتباط شان با شبکه القاعده بود.پاکستان نسبت به این مساله اعتراضات خودرا خواهد داشت ولی ازطرف هم می داند که نمی تواند مانع ازحملات بی سرنشین درمورد طالبانی شود که وابسته به شبکه القاعده باشد. بنابراین روند شکارطالبان،ادامه دارد.طالبان درحال حاضر،آنچنان وضعیت مناسبی ندارند.آمریکا با بی سرنشینهای خود آنها را شکارمی کند.

 

 ازجانب دیگر،آمریکا با بخشهای که گفته می شود رابطه شان را با القاعده بریده اند، با آنها وارد صلح ومذاکره شده وخود این موضوع  را،تشویق می کند.برخی ازدوستان نگرانی شدید خودرا ازمذاکرات با این بخش ازطالبان،اعلام داشته اند البته این نگرانی قابل درک است.اما باید این نکته را نیزقبول کرد که خیلی ازمسایل که برما وشما تحمیل می شود وشما دربرابرآن موج نمی توانید،مقابله نمایید.صلح درحال حاضرهمین است.این مساله ازسوی حکومت افغانستان،جامعه جهانی ،حالت تحمیلی را گرفته است امروزهمه ازصلح ومصالحه حرف می زنند وچه کسی می تواند با آن مخالفت نماید.حال دربرابرصلح ویا جنگ تحمیلی،چه باید کرد.دوراه دربرابرما بیشتروجود ندارد.راه اول فرارازواقعیتها وگره خوردن با آرمانها است.راه دوم این است که ازواقعیت ها نباید گریخت وخود را درمتن آن قرارداد.حضوردرنشستهای ازنوع پاریس با منطق واقع گرایی، قابل توجیه است کسانیکه درمذاکرات صلح شرکت می کنند،صلح با قاعده وشرط را باید به پذیرند وروی اصول خود پای بند باشند.طالبان که ازشبکه القاعده به اعتقاد آمریکا،فاصله گرفته اند،چه ما بخواهیم وچه نخواهیم آنها را درمیدان گفتگوها،پذیرفته است.

 

غرب وآمریکا خود سازمان دهندگان این گروه های بنیادگرای وخشن هستند که هرگزبا اصول غرب وآمریکا،سازگاری ندارد اما منطق واقع نگری شان،به آنها اجازه می دهند که با ملاهای طالب بنشینند وبا آنها گفتگونمایند.فرارازواقعیت بمعنی خدا حافظی با واقعیت است واین کاررا نباید گروه ها واحزاب سیاسی داشته باشند واین توقع را نباید ازآنها داشت.توقع منطقی این است که اصول وشروط صلح وجنگ را ازدست ندهیم.آمریکا این استراتژی را درمورد طالبان،انتخاب کرده است.آن دسته را که تشخیص داده با شبکه القاعد کارمی کنند را با بی سرنشین شان ،درو می کند وهیچ ملاحظه ای را دراین خصوص ندارد اما آن دسته ای را که فکرمی کند ازالقاعده جدا شده،بدون شک با آنها مذاکره کرده ومی کند.بی سرنشین، تنها برای کشتن شبکه القاعده وطالبان که متحد آنها هستند را وضع کرده است.بی سرنشین، امروزقاری عمران را با هفده نفرازطالبان کشت ودوروزپیش ملانذیرفرمانده قدرت مند طالبان پاکستانی را ازبین برد وپیش ازآن هم تعداد زیادی ازطالبان که مرتبط به القاعده بود را،بمبارن کرد.طالبان وابسته به القاعده براساس استراتژِی آمریکا،شکاربی سرنشینها می شوند.

دعوت به دیکتاتوری


دعوت به دیکتاتوری

 

 

این عنوان را به این خاطر،طرح کرده ام که درجامعه ما،درسطوح مختلف این دعوتها،وجود دارد.دعوت به دکتاتوری درافغانستان درسه خط، چپ وراست وحتی میانه، جاذبه دارد شما دراین نوشته خواهید دید که به چه مطالبی اشاره می شود.طالبان وهمه رسانهای مرتبط به این گروه،پیامهای خودکامگی را،منتشرمی کند آنها با مایه های اعتقادی، همه مسایل را بررسی کرده واین خط را دنبال می کنند که هرکه غیرازآنها فکرمی کنند،کافر،مرتد وزندیق است.طالبان مردم را دعوت به دکتاتوری طالبانی می کنند وبه همه الزام می آورند که ایدلوژی طالبان را قبول نمایند. درنشست پاریس،آنها نظرات شان رادرقالب بیانیه که داشت، بخوبی توضیح دادند.آنها امارت اسلامی وتطبیق شریعت را خواسته بود،طالبان درنشست پاریس،نظام سیاسی افغانستان را قبول نداشتند.حضورنیروهای بین المللی درافغانستان را،اشغال می دانستند.آنها حکومت رییس جمهورکرزی را،طرف مذاکره خود قبول نداشتند.

 

کسی بنام حبیبی امروز درروزنامه هشت صبح، مطلبی را نوشته است که گویا اپوزیسیون سیاسی حکومت،با مخالفان مسلح دریک صف قرارداشتند البته مضمون گفته های ایشان وتترزدن وبرجسته کردن روزنامه هشت صبح،مزید برغفلت ونا آگاهی ازجریان شانتی یی بود وحقیقتا چیزی دیگری به معلومات ما نیا فزود.اپوزیسیون سیاسی وجامعه مدنی به اضافه ای نمایندگان زنان درکنفرانس پاریس به اصول وشروطی تاکید داشتند که دست آوردهای ده ساله نظام سیاسی درافغانستان است.دریک مورد هماهنگی بین نمایندگان شورای عالی صلح وطالبان،پیش آمد که ازسوی نادرنادری،نماینده جامعه مدنی رد گردید رهبران احزاب سیاسی دراین مناقشه ازموقف نمایندگان جامعه مدنی حمایت کردند. هماهنگی به این صورت پیش آمد که نمایندگان طالبان ونمایندگان شورای عالی صلح،حضورنیروهای بین المللی را درافغانستان،اشغال تعریف کردند وهردوطرف خوا هان خروج سریع نیروها ازافغانستان شدند.آقای حبیبی درمقاله اش با لفاظیهای بی مورد این هماهنگیها را ندیده ولی به این مضمون سخن گفته است که: اپوزیسیون سیاسی به دلیل قدرت طلبی شان،با مخالفان مسلح وطالبان هماهنگ بوده است.ایشان با آرم شورای عالی صلح،مطالبش را نوشته است.درحالیکه ازنادرنادری اگر به پرسید که چه جدال سختی با نمایندگان شورای عالی صلح ونمایندگان طالبان برسری کلمه "اشغال" را داشت.وی خواهد گفت که ماجرای همسوی نمایندگان شورای عالی صلح وطالبان چه گونه ودرچه مورد،بود.

 

آقای حبیبی شاید نتواند وجرات اینکه ازآقایان معصوم استانکزی، حاجی صاحب دین محمد،بی پرسد که چرا وچگونه بین شما وطالبان هماهنگی وموضع گیری واحدی درمورد حضورنیروهای بین المللی،وجود داشت وشما حضورآنها را درافغانستان "اشغال" وخود آنها را اشغال گرگفته اید.درحالیکه اپوزیسیون سیاسی هرگزودرهیچ جاهی نگفته است که نیروهای بین المللی، اشغالگرهستند اما جناب حبیبی این هماهنگی بین نمایندگان طالبان وشورای عالی صلح که شما زیرلوای آن قلم فرسایی کرده اید درکنفرانس پاریس،وجود داشت. پس لطفا آنچه راکه کرده اید به گردن دیگران نیاندازید.البته درموارد دیگر،مثل قانون اساسی،نظام جمهوری،دست آوردهای ده ساله،اپوزیسیون سیاسی،جامعه مدنی ونمایندگان شورای عالی صلح دریک جهت ونمایندگان طالبان وتاحدی حزب اسلامی درجهت مخالف،حرف می زدند.طالبان قانون اساسی را قبول نداشت وبجای آن، تاکید به قانون شریعت شان داشت ونظام "امارت" را بجای نظام "جمهوریت"مطرح می کردند.تنها درمورد دست آوردها،حرفهای گنگی ازطالبان شنیده می شد که گویا برخی ازدست آوردها را قبول دارد اما کدام یک ازآنها را، دیگرآن را توضیح نمی دادند.هماهنگی اپوزیسیون سیاسی با طالبان بخاطرقدرت ازتوهمات واختراعات آقای حبیبی است وجالب است که روزنامه هشت صبح این بخش ازصحبتهای آقای حبیبی را،های لایت کرده وبا استفاده ازخطی که درنشرات روزنامه، دنبال می کند،این گونه مسایل وهمی وخیالی افراد را عمده می کند.درنشست پاریس درهیچ موردی هماهنگی وهمسوی بین اپوزیسیون سیاسی،جامعه مدنی ونمایندگان زنان وگروه طالبان وجود نداشته است.همسوی به جزدرمورد اشغالگری،دردیگرموارد بین نمایندگان شورای عالی واحزاب سیاسی جامعه مدنی درحدی بسیارزیادی،دیده شد. این مسایل واقعی کنفرانس" شانتی یی"بود .یکی ازهمکارانم سخنرانی استاد محقق را گوش داده واین گونه برداشت کرده بود که درنشست پاریس گویا رهبران اپوزیسیون، جامعه مدنی با نمایندگان شورای عالی صلح دریک موضع دفاع ازنظام وقانون اساسی ودست آوردهای ده ساله، قرار داشته اند.

 

دیروزنیزیک مقاله ای ازسرورآزادی درروزنامه هشت صبح را، خواندم وبا خود فکرکردم که این روزنامه را چه شده که این همه برضد اپوزیسیون شرکت کننده درنشست پاریس حرف می زند؟ اپوزیسیون چه هیزم تری برای این روزنامه فروخته است.نوشته آقای سرورآزادی ،همان دعوت صریح به دکتاتوری بود.وی به شدت به این مساله پرداخته وگفته است که این گونه رهبران که درمذاکرات ازنوع پاریس شرکت کرده باید درچهارچوب قوانین کشور،مجازات شوند. مضمون سخنان آقای آزادی دردوبخش که من نسبت به آن توجه کرده ام این است. وی به این مضمون سخن می گوید که می شود درچهارچوب ملی ودرحوزه داخلی، احزاب سیاسی،جامعه مدنی و..درمورد ساختارنظام، قانون اساسی،مصالحه ودیگرموضوعات نظرات خودرا مطرح نمایند اما درمساله صلح با طالبان هیچ کسی جزحکومت کسی دیگری نمی تواند،وارد گفتگوشود وی ادامه می دهد که این گونه جریانات سیاسی، باید درچهارچوب قوانین بعنوان خاین،مجازات شود. آقای آزادی تنها دریک مورد اجازه می دهد که احزاب سیاسی باید حرف بزند وآن مسایلی چون ساختارنظام، انتخابات،قانون اساسی ودیگرموضوعات.آقای آزادی سطح احزاب سیاسی کشورش را درسطح افراد عادی ،تقلیل داده.

 

آقای سرورآزادی این که گفتن ندارد که هرشهروند عادی کشورمی تواند درهرموردی اظهارنظرنماید این کاررا آقای سرورآزادی وهرکسی دیگری می تواند داشته باشد، این کشف تازه ای نیست.ولی آقای آزادی هرگزاجازه نمی دهد که احزاب سیاسی کشورش با طالبان وارد گفتگوشود واگراین کاررا نمایند،خاین است.درحالیکه احزاب سیاسی وظایف ومکلفیتهای دارد که باید با لاترازسطح یک شهروند عادی،نظرات ومطالبات شان را با همه درمیان بگذارد. شما درآلمان بروید وبه انگلیستان مراجعه نمایید احزاب مخالف واپوزیسیون به راحتی نظرات شان را درمورد مسایل ملی وبین المللی با شما درمیان می گذارد وراه حلهای متفاوت ازحکومت را درهرجای منتشرمی کنند.کی گفته که احزاب سیاسی نمی توانند دیدگاه های شان را درکنفرانس ازنوع پاریس ،درمیان بگذارند. آقای آزادی شاید منظورش ازطرح مجازات براساس قوانین، این باشد که این احزاب درچوکات حکومت، نظرات شان را مطرح نمایند.امریکه همه احزاب سیاسی وگروهای مدنی چهارسال است که ازحکومت می خواهد که به نظرات شان گوش دهد ودرامرصلح به یک گفتمان ووفاق ملی روی آورد زنان بارها گفته اند که صلح مجهول برای ما خطرناک است وما بعنوان قشرآسیب پذیرجامعه باید بدانیم که برما درمذاکرات با طالبان چه می گذرد.ولی حکومت فکرمی کنید به این حرف ها گوش داد هیچ ازیک احزاب سیاسی وجامعه مدنی ،روند مذاکرات به این صورت که شورای عالی صلح پیش برده است را قبول ندارد.آنها برای خود حق می دهند که درهرجای که فرصت مساعد شود،باید نظرات شان را مطرح نماید.

 

شانتهی پاریس فرصتی بود که همه زیریک سقف نظرات شان را مطرح کردند واین یکی ازبهترین کارهای بود که درامرگفتگوهای صلح صورت گرفته است.سزای این کاراین نیست که آقای آزادی برای آن مجازات درنظربگیرد وازحکومت بخواهد که این گروها را مجازات نماید این همان "دعوت به دکتاتوری" است.چیزی را که من ازنوشته آقای آزادی درروزنامه هشت صبح همین دیروزخواندم وبرداشت کردم،همان دعوت به دکتاتوری بود.صورت قضیه هرگزماهیت مساله را تغییرنمی دهد دعوت به استبداد وتشویق نظام درامراستفاده ازقدرت برای سرکوب جریانهای سیاسی که خوش مان نیاید،با کاریکه طالبان نسبت به گروهایکه خوش شان نمی یاید، یکی هست.نوشته آقای آزادی نشان می دهد که اگرخودشان صلاحیت وقدرت می داشت، نسبت به کاریکه احزاب سیاسی کشورش وگروهای مدنی،درپاریس داشت را، به شدت مجازات می کرد.منتها خود، این امکانات را ندارد حال ازحکومت می خواهد دربرابراین نوع کارها بی تفاوت نباشد.آقای سرورآزادی نوشته شما با بیانیه های ملا عمروگروه های افراطی دیگرچه فرق دارد؟ همه به یک نحوی دعوت به دکتاتوری است.طالبان می توانند استبداد بیرحمانه شان را درمورد احزاب وافرادبه دلیل اینکه برخلاف قوانین شریعت شان عمل شده،مجازات نمایند وشما ازحکومت می خواهید که این اقدامات را داشته باشد.شاید خیلی برای شما لذت بخش باشد که روزی کسانیکه درنشست پاریس شرکت کرده،مجازات شوند.تمام این مسایل برمی گردد به همان تعلقات ایدلوژیک وفرمانهای ذهن.فرق نمی کند که وابسته به چه ایدلوژی باشی شریعمتداری ازنوع طالبان،ریوزینیست ازنوع مائو ستونگ،پرولتاریایی ازنوع استالین ودیگرمرده شورهای دیگردرعالم که هنوززنگارهای آن درمغزودل مان،زنده است.دعوت به دکتاتوری تنها بریک قاعده استواراست ویک اصل را می شناسد وآن "ایده لوژیهای چپ وراست"است.  

انرژی واراده

انرژی واراده

 

محفلی ازسوی گروه ورزشکاران درکابل برگزارشده بود.درجمع ورزشکاران، بنا شد که صحبتی داشته باشم .استاد محقق رهبرحزب وحدت اسلامی مردم افغانستان، قراربود دراین گردهمایی که بنام مدال آور،نام دارافغانستان روح الله نیک پای برگزارشده بود،سخنرانی داشته باشد.استاد دراین مجلس نرسید.اولین سخنران درگردهمایی ورزشکاران من بودم وپس ازمن آقای نیک پای سخنرانی کرد.می دانید وی سفیرصلح افغانستان ازسوی سازمان ملل متحد نیزبرگزیده شده است ومقامات دیگری نیزدراین گردهمایی،صحبت کردند.درنشست جام نیک پای درمرکزاکادمیک ورزشی شهید مزاری،سخنرانی من با عنوان "انرژی واراده" ایراد شد.

 

دوداستان جالبی مرتبط به ورزش را با جوانان این محفل درمیان گذاشتم حال همان دوروایت مرتبط به ورزش را برای شما دراین نوشته،درمیان می گذارم.حکایت اول مربوط می شود به دوقهرمان شنا یکی ازفرانسه ودیگری ازآمریکا. نام قهرمان فرانسوی رانمی دانم اما نام قهرمان شنای آمریکایی را می دانم وی را دوستانش بنام فلیب می خوانند.فلیب درالمپیک پکن2008 هشت مدال طلا گرفت این مساله درتاریخ ورزش، تکرارنشده ودرآینده گفته می شود که چنین روی دادی تکرارنمی شود. ماجرای شگفت انگیزفلیب، قهرمان آمریکایی به کنجکاویهای علمی وروان شناسی کشیده شد.دانشمندان درمورد شخصیت وی،مطالعات زیادی کردند وازجمله با خود فلیب نیز،مصاحبه های را ترتیب دادند.فلیب به محققان گفته بود که من اززمانیکه وارد،میدان ورزش وآن هم شنا که سلطان ورزشها،گفته می شود،شدم این مدالها را همان موقع گرفته بودم یعنی درهمان لحظه ها وزمانهای آغازین من این مدالها را درمقابل چشم خود می دیدم.نکته دومیکه ازحریف وی قهرمان فرانسوی پرسیده شد که شما درثانیه های آخر،جلوترازفلیب حرکت می کردید چطورشد که یک مرتبه به انحراف کشیده شدید ومیدان را به فلیب رهاکردید.قهرمان فرانسوی می گوید: درهمان لحظه های آخراحساس کردم که انرژی مرا به عقب وانحرا ف ازهدف می کشاند من تنها همین احساس را داشتم ودیگرچیزی حالی، من نیست.

 

ازفلیب می پرسد که درثانیه های آخرچه احساسی داشتی با اینکه کمی ازحریفت عقب تر،دیده می شدی فلیب می گوید: من درهمان لحظه تمامی انرژی خودرا برای گرفتن مدال،سازماندهی کرده بودم.وی اضافه می کند دوعامل برای پیروزی من همیشه دخالت داشته اول انرژی،برنامه ورعایت اصول کارم ودیگری حاکمیت اراده من، برانرژی است.فلیب می گوید: من هردو را دارم وشاید هرکسی هردورا داشته باشد اما من انرژی خودم را مدیریت می کنم.وی براحتی می گوید: هیچ کسی توانایی مقابله با من را برای گرفتن مدال ندارد زیرامن ازدوعامل انرژی واراده خود،بخوبی ودرستی استفاده می کنم ا ستفاده ایکه هیچ کسی بالاترازمن چنین کاری را نمی تواند.این نکته بسیارمهم است درعالم ورزش که مبارزه بی امان برای گرفتن مدال وشکست رقیبان باشد،استفاده ازدوعامل انرژی واراده،مهم وتعیین کننده است.فلیب درگفته هایش به خوبی می گوید: من انرژی بی پایان خود را نمی گذارم هدررود وپخش پلا شود انرژی را، زیرسلطه اراده خود درمی آورم واین مساله سبب می گردد که احدی مرا شکست داد نمی تواند.اراده مثبت وحاکم برانرژی،انسان را درهرعرصه ای به موفقیت می رساند این مساله تجربه شده است.انسان انرژی بی پایان دارد اما داشتن تنها انرژی،عامل پیروزی نمی تواند باشد واراده بدون انرژی بازهم نمی تواند،کسی را به پیروزی برساند.دراین صورت باید گفت معجزه شده.نه، معجزه ای درمیدانهای ورزش برای گرفتن مدال درکارنیست ..معجزه ،همان استفاده بهینه ازانرژی واراده است.

 

اراده مثبت ومنفی را مطرح کردم.اراده منفی چیست وچه گونه خودرا نشان می دهد حال داستانی دیگری برای روشن شدن منظورم را مطرح می کنم وخواهید دید که اراده منفی چیست؟ وچه گونه می تواند تاثیراتش را به انسان بگذارد.این داستان را درجمع ورزشکاران بصورت کلی طرح کردم ولی می خواهم دراین جا به دوستان توضیحات بشتری دهم.گفته شده که قایقی دروسط دریا،شکسته شد دونفرازقایق بیرون افتاد ودرامواج دریا گیرافتادند البته هردوقایق ران،درامرشنا واستفاده ازدریا،مهارت داشتند.تفاوت دوافتاده اقیانوس دراین بود که یکی بلافاصله به ساحل نجات فکرکرد واین گونه اراده اش راهدایت کرد که با استفاده ازانرژی ومهارت درشنا،خودرا به ساحل نجات می رساند وی می گوید: به محض اینکه به دریا افتادم بلا درنک اراده من طرف ساحل کشیده شد وگفتم لحظه ها ودقایقی خودرا به ساحل می رسانم وهمین کارشد وبه ساحل نجات رسیدم اما برای چند ساعت وزمان که من نمی دانم زمان برای من وفاصله به ساحل مهم نبود واصلا نگرانی فاصله خود رابا ساحل نداشتم واین فکرها را دورانداخته بودم دراین لحظه من بودم واراده رسیدن به ساحل وبا بکارگرفتن انرژی خود.درحالیکه واقعیت امراین بود که ساعتها،زمان را دربرگرفت که تا خودرابه ساحل رساندم.اگروی درآن لحظه به فکر فاصله وبعد مسافت می شد،بصورت قطع مایوس می گردید وممکن بود خودرا بکام مرگ بسپارد.اراده مثبت وی همه چیزرا محوکرد واوتوانیست به راحتی خودرا به ساحل برساند.

 

وقتیکه هلیکوپترنجات می رسد وی می گوید: ما دونفربودیم شما بدنبال رفیقم به دریا بروید.هلیکوپترنجات درسطح اقیانوس بدنبال فرد دومی که درواقع استاد فن وشنا بود وسالها،همانند کریستفن کلمب،اقیانوسها را درنوردیده بود.هلیکوپتردرعمق دریا وی را شناسایی ونجات می دهد اما یک پای وی را نهنگ ویا کوسه کنده بود.حال دانشمندان حالات روحی واراده هریک را پس از شکسته شدن قایق وافتادن دردریامی پرسند.اولی که با همان صورتیکه شرح دادم وضعیت خودرا بیان می کند ومی گوید: با شکسته شدن قایق اراده من به این متمرکزشد که شنا را می دانم وانرژی لازم را دارم وساحل نجات هم نزدیک است.اراده خودرا،حاکم برانرژی برای رسیدن به ساحل،قراردادم وبه همین ترتیب به ساحل رسیدم.اما ازلینگ بریده دومی که استاد درقایق رانی وشنا بود می پرسد که حالات روحی واراده خودرا شرح دهد وی می گوید: متاسفانه با افتادن ازقایق،بلافاصله ذهنم متوجه کوسه شد من قبلا کوسه های زیادی را دردریا دیده بودم وبا خود گفتم حالاکه ازقایق افتاده ام،ممکن است هرآن گرفتارکوسه شوم اراده من به سمت کوسه ها کشیده شد وهرلحظه منتظراین بودم که کوسه ای فرامی رسد ومرامی خورد وی بخوبی شرح می دهد همینکه شنامی کردم هردقیقه هردوپایم را تکان می دادم که آیا سری جای خود هست ویا اینکه کوسه ها برده است.وی می گوید: من انرژی کافی داشتم وشنارا به بهترین صورت ممکن یاد داشتم وفکرمی کردم که رفیقم را کوسه وقت خورده است وحالا بسراغ من خواهد آمد. وی اضافه می کند که درمیان سه امر، شناوربودم،کوسه،شنا وانرژی.اراده من بجای اینکه به طرف مثبت کشیده شود به سمت کوسه بود واین شد که آن کوسه لعنتی ناگهان،پیداشد وبا یک حمله پایم را کند ورفت.اگرشما نمی آمدید درحملات بعدی کوسه، جانم را ازدست داده بودم.

 

اراده منفی همین است انرژی را به طرف نادرست می کشاند وحتی اراده منفی به همان سمتی که رفته بود،کوسه را بطرف خود دعوت کرده بود.کوسه دراینجا به دعوت اراده فرد به طرف وی کشیده شد اصولا وی، با اراده منفی خود،کوسه را طرف خود هدایت کرد.دانشمندان روان شناس گفته اند که انسان نباید بد، فکرکند واراده خودرا بجای بدی، بطرف خوبیها،سوق دهد.کشش دوجانبه بین اراده انسان وهدف ایجاد می شود واین کشش دو، نتیجه مثبت ومنفی را نشان می دهد.این دوحکایت را که ازاستاد آزمایش شنیده بودم را برای دوستان،درجمع ورزشکاران درمیان گذاشتم فکرمی کنم مورد استقبال ودرک همه قرارگرفت.پس ازمن روح الله نیک پای صحبت کرد وی به نکاتی اشاره کرد که درواقع گفته های که شرح دادم تایید می کرد روح الله نیکپای گفت: دوستان من هرگزناامید نشوید وبه خود باورداشته باشید.نکته دومیکه آقای نیک پای مطرح کرد این بود که ازشکستهای که می خورید،مایوس نشوید وی اضافه کرد که : من شکست زیاد خورده ام اما هرگزمایوس نشده ام وی گفت: من همیشه هدفم این است که مدال بگیرم وبه این هدف خود رسیده ام ودرآینده هم هرگزازگرفتن مدالهای بشتری،نا امید نستم.روح الله ازتجربیات خود حرف می زد ودلیل موفقیتهای خود را همانند دوقهرمان شنا شرح می داد.

 

لب کلام وحرف یکی است. رسید به هدف آروزو،ومرام را تشکیل می دهد وبرای رسیدن به آن ازهمه امکانات باید استفاده کرد وحرف نهایی وعامل تعیین کننده درنهایت مطاف دوامربشترنیست یکی داشتن انرژی ودیگری حاکمیت اراده برانرژی.شما انرژی خود را کنترل ومدیریت کنید که ازدست شما پخش پلا نشود انرژی باید زیرسلطه اراده باشد ازگفته های قایق سواران این مساله نیزبدست آمد که اراده باید مثبت باشد وبه طرف امورمثبت،کشانده شود.اراده مثبت می تواند نتایج مثبت را به دنبال داشته باشد.اراده منفی به سمت غلط،پیامدهای زیان باری داردکه ممکن است پای را ازدست بدهی گاهی هم ممکن است سر را،نیزازدست داده باشی.کرستفن کلمب داستانی را درفتح وکشف آمریکا،شرح می دهد که بازهم برمی گردد به همان انگیزه گرچه این مساله را درجمع ورزشکاران نقل نکردم ولی دراین نوشته به آن می پردازم.کریستفن می گوید: درکشف آمریکا درجزیره ای وارد شدیم که باید برای مدتی درآنجا می ماندیم ولی دچاردشواریهای بلحاظ غذا وخوراک بودیم وی می گوید: به نیروهای همراه، دستوردادم که درجزیره راه بافتند تاشاید چیزی برای خوردن وغذای برای سفرهای بعدی خود داشته باشیم.گوشت برای ما خیلی مهم بود.نیروها پس ازگشت گذارجزیره، برگشتند وگفتند درجزیره یک نوع حیواناتی پیدا می شود که شبیه بزغاله است امان بزغاله نیست.آیا آنها را شکارنماییم ویانه کریستفن می گوید:  گفتم که شکارکنید.

 

چندتای ازآنها را شکارکردیم وگوشت بسیارعالی وخوش مزه ای داشت. کریستفن کلمب می گوید: پس ازتحقیقات برای ما معلوم شد که آنها درواقع پرنده های مهاجربودند که دراین جزیره جا خوش کرده بود شرایط جزیره بگونه ای بود که همه احتیاجات آنها درفصول سال تامین می شد.این شرایط انگیزه مهاجرت را ازآنها می گیرد.مهاجرت دلیل عمده آن نیازمندی است.پرنده گان مهاجر،نیازمندیهای شان درجزیره تامین می شد انگیزه مهاجرت ازآنها گرفته شده بودند به همین دلیل آنها درواقع مسخ گردیدند.وظیفه یک پرنده پروازاست وقتیکه آنها دست ازاین کارکشیدن ودیگرپروازنکردن یکی دونسل بکلی بالهای شان را ازدست داده وتمبل شدند وهرگزنمی توانستند پروازنمایند.پرنده گان مهاجرانگیزه برای مهاجرت داشتند حال وقتیکه انگیزه ازآنها گرفته شد.اولین عارضه آن شد، که آنها بالها را ازدست دادند یعنی اینکه بالهای شان تمبل شد وازکارافتاد.دوم مصیبت پرنده ها، این شد که مسخ گردید دیگرآنها هرچه گفته می شد اما دیگرپرنده مهاجرگفته نمی شد.سوم گرفتاری آنها این گردید که همه توسط سربازان کریستفن کلمب،شکارگردید وخوراک آنها شد وچهارمین بدبختی پرنده های مهاجر بی انگیزه ومسخ شده این شد که نسل آنها برای همیشه ازروی زمین قطع شد.داستان کریستفن کلمب درمورد پرنده های مهاجر، جالب است.دلایلی نابودی را برای ماروشن می سازد.پرنده های که انگیزه شان مرده باشند دیگرقادرنستند که به کارشان ادامه دهند.

 

انگیزه دراین پرنده ها، حکم همان اراده را درانسان دارد.انسان فاقد اراده هرچه داشته باشد ولی هرگزبه مقصد نمی رسد من، درگردهمایی به جوانان این مساله را یاد آورشدم که اگراراده ای برای کارنداشته باشید،نمی توانید بجای برسید.انرژی واراده با هم می تواند انسان را به مقصد برساند.این مساله درمورد ورزش ،مورد بحث قرارگرفت چون بحث ما ورزش بود وبا جمعی ازدوستان ورزشکارحرف می زدیم.دراین جمع آقای روح الله نیکپای حضورداشت وجام ورزش بنام ایشان گذاشته شده بود.این مساله درعرصه های دیگرنیزصادق است.داوودخان رییس جمهورفقید افغانستان اگرگفته بود: تصمیم شرط اول موفقیت است.حرفی درستی گفته بود تصمیم همان اراده است.همه شروط موفقیت یک شرط فوقانی دارد وآن اراده است که باید همه امورمرتبط به کاررا مدیریت نماید حاکمیت اراده انسان را به مقصدش می رساند."اراده وانرژی" دواصل انکارناپذیر درپیروزی است.این مطلبی بود که با دوستان ورزشکار،مطرح شد ومورداستقبال شان قرارگرفت.



مثال سیاسی قصه "انرژی واراده" این است که درجنگ با تروریزم حکومت افغانستان کم آورد دلیل آن این است که دولت افغانستان، اراده مبارزه با طالبان را ازدست داد.درمبارزه با تروریزم انرژی داخلی وبین المللی وجود داشت این همه نیرودرافغانستان پس ازسال 2001 درافغانستان جمع شدند. ظرفیتهای داخلی وملی کشورنیزدرمقابله با تروریزم عالی بود.انرژی کافی برای نابود کردن تروریستهای طالب وجود داشت.همان گونه که شرح داده شد، انرژی تنها برای رسیدن به هدف کافی نیست.انرژی باید توسط اراده کنترل ومدیریت شود حکومت افغانستان همه چیزرا برای نبرد با دهشت افکن داشت ولی اراده مبارزه با تروریستها را نداشت به همین دلیل است که درجنگ با تبهکاران ناکام ماند.منتقدان اوج بی اراده گی را این دانسته اند که رییس جمهورتروریستهای طالب را" برادر"خواند مفهوم این کلام این است که نیت جنگ با طالبان را ندارد آنها به یک نحوی برادرماست.حال راضی ویا ناراضی آن سری جای خودش.

 

حکومت افغانستان ازانرژی ملی که داشت وانرژی بین المللی که دراختیارش گذاشته شده بود، به دلیل نداشتن اراده،درجنگ با تروریزم کم آورد.وضعیت جاری دلیل غیرازاین نمی تواند داشته باشد.انرژی انبوه اما پراکنده وبدون هماهنگی به هرطرف ضایع شد این مدیریت کنترل وهماهنگی برانرژی مقابله را باید حکومت افغانستان،ایجاد می کرد.درنبرد با تبهکاران تروریست هرگز،هماهنگی وجود نداشت وازظرفیتها وتواناییها بصورت،بهینه استفاده نشد.همه چیزناهماهنگ پیش می رفت واراده که این همه قوتها وانرژی جنگ را مدیریت نماید،وجود نداشت.شکست ما دلیل غیرازاین نمی توانیست داشته باشد.اینها دلایلی آشکاری است که داشتن انرژی تنها،برای پیروزی کافی نیست.انرژی واراده درکنارهم می تواند انسان را به هدف برساند.انرژی مقابله را حکومت افغانستان باید،مدیریت می کرد.دونقص آشکاردرکارحکومت وجود داشت یکی اینکه اصولا اراده ای برای جنگ با تروریزم وجود نداشت وبصورت طبیعی مدیریتی برای کنترل وبکارگیری انرژی تقابل با تروریزم،را نداشتیم.حکومت نمی توانیست با یک بال انرژی،پروازنماید.پروازآزادی وپیروزی با دوبال انرژی واراده،ممکن است.عقاب هم اگرباشی وقتیکه واجد شرایط پروازنباشی، نمی توانی به قله پیروزی دست یابی.پس بیاد داشته باشیم که درهرامری برای رسیدن به هدف، دواصل انرژی واراده را فراموش نکنیم.



ریسک

ریسک

 

جان آلن فرمانده آمریکایی ناتودرافغانستان،سه گزینه درمورد حضورسربازان آمریکایی را درافغانستان به وزیردفاع آمریکا آقای لیین پانتا،اعلام داشته است.گزینه اول شش هزارسربازآمریکایی درجاهای معین وتوافق شده درافغانستان پس ازسال2014است. دراین صورت جان آلن گفته است که ریسک ازدست دادن،دست آوردهای یک دهه گذشته را باید قبول نماییم.واقعا این یک ریسک است.گزینه ای دوم که ایشان پیشنهاد کرده، حضور ده هزارسربازآمریکایی پس ازسال2014 درافغانستان است.جان آلن درمورد گزینه دوم نیزاستدلال کرده است که دراین صورت خطرریسک را درحد متوسط باید قبول داشته باشیم. حدمتوسط ازریسک همان پنجاه درصد ویاهمان فیفتی،فیفتی خود شان هست.گزینه سوم حضوربیست هزارسربازآمریکایی درافغانستان پس ازسال2014 است.

 

 دراین فرض جان آلن باوردارد که هیچ ریسکی درکارنیست با این رقم ازحضورسربازان آمریکایی درافغانستان،دست آوردهای دهه گذشته،گرانتی شده است.البته هنوزگزینه های جان آلن درحدی پیشنهادات به وزیردفاع آقای لیین پانتا می باشد وهیچ تصمیمی تاکنون دراین مورد ازسوی وزیردفاع ومقامات کاخ سفید گرفته نشده.جان آلن به زودی جایش را به جنرال دان فورد می دهد وی باید بازنشسته شود. گرچه داستان بیست پنج هزارنامه وی با خانم کیلی، افت زیادی برای شخصیت وی داشت ونزدیک بود سرنوشت همانند رییس سازمان سیا آقا پیترایوس را داشته باشد.منتهی هنوزدلایلی که منجربه برکناری ویا استعفاء وی گردد،پیدا نشده است.بهرصورت سه پیشنهاد آلن درمورد حضورنیروهای آمریکایی درافغانستان براساس گزارش نیویورک تایمز،مطرح شده است.آقای پانتا هم قراراست ازمقامش استعفاء دهد.درکابیه آقای اوباما تغییرات مهمی،ایجاد می شود.خانم کلینتون پرشورترین سیاست مدارآمریکا، نیزجایش را به جان کری سناتورپورقدرت آمریکا،می سپارد.خانم کلینتون خود،آمادگی اش را ازمقام وزارت خارجه آمریکا اعلام داشت.وی اهداف خود را ازکناره گیری واستعفاء،نوشتن کتاب خاطراتش دانست اما ایشان دراثرضعف ناشی ازکارزیاد به زمین می غلطد درحال حاضردربیمارستان بستری است ولکه ها ی خود درنواحی ازمغزش دیده شده است.وی سال نومیلادی را همراه شوهرش آقای بیل کلینتون درشفاخانه آمریکا،گذراند.

 

مقامات عمده نظامی وسیاسی ازکابینه رییس جمهورآمریکا کنارمی روند وجای شان را به چهره های تازه می سپارد.برخی گفته اند: سناتورکری شاید بتواند جای خانم کلینتون را،پرنماید.وی مقام بسیاربرجسته ای درحزب دموکرات است وزمانی کندید مقام ریاست جمهوری آمریکا گردید.وی مشکل انتخابات سال1388 افغانستان را نیز،حل کرد.خانم کلینتون بیش ازیک ملیون کیلومتر،راه رفت وازصد کشورجهان بازدید کرد.آمریکا،یگانه کشوری دردنیا است که به سیاست خارجی خوداهمیت زیادی قایل است.البته این روش ورویه سیاست مداران این کشورمی باشند مردم آمریکا چندان اهمیتی به مسایل خارجی قایل نیست امریکه آقای اوباما به خوبی به آن واقف است وبشترین حرفهایش را متمرکزبه خواسته ها وتمایلات مردم آمریکا درداخل کرده است.آقای اوباما سیاست انگلیس را تعقیب می کند.دخالتهای نیابتی درامورکشورهای دیگر،ازروشهای شناخته شده دموکراتها وآقای اوباما است.درجنگ لیبیا دیدیم که آمریکا مسایل جنگ را به اروپا ارجاع داد وخود کم ترین نقش را درجنگ لیبیا به عهده گرفت.درجنگ افغانستان،تحولات عمده ای رونما می شود این جنگ به پایان خود نرسیده .نگرانیها،کماکان سری جای خود باقی است.ولی جنرالهای آمریکایی تصمیم گرفته اند که فازتازه ای را درجنگ آمریکا،بازنمایند.رییس جمهورآمریکا علیرغم تفاوت نظرهای مقامات سیاسی ونظامی درمورد حضورآمریکاییها،درافغانستان،تاحدی زیادی به حرف جنرالهایش گوش می دهد زیرا مساله افغانستان به گونه ای با شبکه القاعده گره خورده وسازمان القاعده،دشمن تعریف شده، آشتی ناپذیرآمریکا دانسته شده است. هنوزهم علیرغم ضربه های مهلکی که به القاعده وارد شده ولی بازهم نسبت ورابطه طالبان بخصوص شبکه حقانی با سازمان القاعده،حل ناشده است آمریکا باوردارد که شبکه حقانی مناسبات وروابط خود را با القاعده کماکان حفظ کرده است.

 

پیشنهاد ده هزارنیرو،درافغانستان به احتمال زیاد، مورد تایید مقامات کاخ سفید قرارمی گیرد گزینه دوم که همان ده هزارنیرو باشد را رییس جمهورآمریکا درمورد افغانستان،تایید می کند.رییس جمهورکرزی درسفرپیش رو که درهفته آینده،صورت می گیرد،صحبتهای زیادی با مقامات آمریکا درمورد سه گزینه حضور ودیگرمسایل مربوط به افغانستان،خواهد داشت.رییس جمهورآمریکا بصورت طبیعی این سه گزینه را با رییس جمهورکرزی درمیان می گذارد.حال رییس جمهورتاکید به کدام یک ازاین گزینه خواهد داشت،این مساله خیلی روشن نیست.مساله دوم قابل بحث،پایگاه های است که آمریکا با ید نیروهای شان را درآن، جابجا نماید،این مساله نیزازموضوعات گفتگوی دومقام را،تشکیل می دهد.مساله سومیکه دو،رهبر،روی آن باید به توافق برسند موضوع امضای پیمان امنیتی است.این مساله هم باید نهایی شود.مساله انتخابات پیش روی افغانستان نیزازدیگرموضوعات قابل بحث می تواند باشد.برخی می گویند: درمورد انتخابات طرفین ممکن است،بحثهای،جدی داشته باشند.موضوعات دیگری که درمذاکرات دورهبرمی تواند،مورد بحث قراربگیرد یکی مساله مصونیت قضایی ودیگری ،پایگاه دایمی آمریکا درافغانستان است. البته هردوموضوع به یک نحوی خاتمه یافته باید باشد. زیرا مساله مصونیت قضایی ازسوی افغانستان،ظاهرا جدی گرفته نمی شود این همان نقاط حساسی است که یک وقت، رییس جمهوربه آن اشاره داشت. ایشان دریک مورد، دوماه پیش ازاین گفته بود: برخی نقاط حساسی است که نباید به آن وارد شد وبرخی مسایلی است که باید روی آن تاکید نمود.

 

مضمون گفته های رییس جمهورازسوی آگاهان به این صورت درآن زمان تفسیرشد که ایشان درمورد مصونیت قضایی که امری بی نهایت حساس ازسوی آمریکاییها،می باشد، همان رویه عام را درمورد حضوسربازان آمریکا درافغانستان،قبول می کند.آمریکا گفته می شود بیش ازهزارپایگاه نظامی درجهان دارد وبا یک رویه حقوقی،حضورشان دراین کشورها،توجیه شده است. درافغانستان،همان رویه حقوقی درمورد حضورسربازان آمریکایی،عملی می گردد.درمورد پایگاه دایمی آمریکا درافغانستان این موضوع ازسوی خود آمریکاییها،پیش ازپیش اعلام شده .آنها گفته اند که آمریکا درافغانستان بدنبال ایجاد وتاسیس پایگاه دایمی نمی باشد بنابراین، مساله دیگرنمی تواند قابل بحث باشد ولی این حرف آمریکاییها ازسوی کشورهای منطقه ازجمله روسیه،ایران وچین ودیگرکشورهای که نسبت به رفتارآمریکاییها،به دیده شک می نگیرند،مورد قبول نیست. آنها هم چنان نسبت به حضورآمریکاییها با هرگزینه ای که باشد،با دید مبهم ومشکوک نگاه می کنند.طرح جان آلن فرمانده عمومی آمریکایی ناتودرافغانستان،به وزارت دفاع،ارایه شده است.همانگونه که اشاره شد،ایشان سه گزینه را به همان صورت که بیان کردیم،به وزیردفاع آقای لوین پانتا،برای بحث وتصمیم،پیشنهادکرده است.گزنیه اول شش هزارنفری را توام با ریسک ازدست دادن دست آوردهای امنیتی درافغانستان دانسته است.وگزینه دوم را که ده هزارسربازآمریکایی درافغانستان باقی بماند را با ریسک پنجاه درصد مطرح کرده است.اما گزینه سوم آقای آلن که بیست هزارنیروی آمریکایی درافغانستان،باقی بماند را بدون ریسک وازدست دادن دست آوردها،اعلام داشته است.

 

مساله دیگریکه درمورد حضونیروهای آمریکایی درافغانستان قابل بحث است، مساله زمان ومدت حضورآنها درافغانستان می باشند .دراین مورد ترجیحات پنتاگون این است که نیروها تا سال 2024 درافغانستان باید بمانند.اما سیاست مداران، تاکیداتش این است که نیروها، می توانند برای مدت پنج سال درافغانستان حضورداشته باشند ونه بشترازآن. مساله پنج سال وموضوع 2024 را یکی ازمطمئن ترین منبع نزدیک به آمریکا بامن صحبت کرد وی گفت:تفاوت نظردرمورد زمان حضورسربازان بین مقامات پنتاگون وکاخ سفید وجود دارند.سیاست مداران روی پنج سال تاکید دارند ونظامیان روی بیست چهار.ریسک، مساله مهمی است ظاهرادراین مورد هم باید همان رقم ده هزارسرباز درافغانستان که گزینه دوم آقای جان آلن است ،مورد تایید قرارخواهد گرفت.مقامات سیاسی ونظامی آمریکا  درمورد ریسک به این مساله تاکید خواهند داشت که رقم نیروهای افغانستان به 352 هزارنفرمی رسند واین رقم می تواند،حافظ دست آوردها، با حضورنیروهای آمریکایی درافغانستان باشد.رییس جمهوردراین سفرنیزتاکیدات زیادی به تقویت،تجهیز وآموزش نیروهای افغانستان خواهد داشت.ایشان درمورد هزینه های تصویب شده درنشست شیکاگوبرای صندوق امنیتی افغانستان نیزپافشاری می کند که آن مبلغ باید برای تقویت نیروهای افغانستان،هزینه شود.ریسک با حضورده هزارنفری سربازان آمریکا وبا تقویت نیروهای افغانستان،تاحدی زیادی،برطرف می شود وبه همین ترتیب سالهای پس ازسال 2014 را درعرصه های نظامی وامنیتی،پشت سرمی گذرانیم.کارشناسان افغانستان گفته اند که :عمده ترین ریسک وتهدید،مسایل سیاسی است ونه موضوعات امنیتی. آقای ریگستانی کارشناس مسایل امنیتی وسیاسی به این مضمون نظراتش را بیان کرد وگفت: اگرمادرکابل دچارچالش وفرپاشی نشویم، نظام سیاسی افغانستان درهرات وقندهارفرو،پاشی دیده نمی شود.ریسک مسایل سیاسی وانتخابات سال2014 است که چه گونه برگزارمی شود. آمر

خداشکرکه زبان خارجی یاد داشتم

خداشکرکه زبان خارجی یاد داشتم

 

این حکایت نوعی بی اصالتی وازخود بی گانه گی را نشان می دهد.کسیکه نمی تواند با آنچه که  دارد،به زندگی خود ادامه دهد اوناگزیراست با اداء درآوردن وتقلید ازغیر،خودرا ازمرگ وگرسنگی نجات دهد.این گونه مردم نمی تواند تقدیرش را بدست خویش رقم بزند.زندگی وحیات آن بستگی به اداء واطواروتقلید ازدیگران دارد.سال 2001درافغانستان فصلی را ایجاد کرد که یک عده با تقلید واداء خارجی خودرا به الاف والوف رساندند اما این ثروت ازراه تقلید،تنها شکم آنها راسیرکرده است.عامه مردم  درفقر، تنگ دستی،ماند.مردمی می توانند به زندگی طبیعی خود ادامه دهند وتقدیرش را بد ست خویش بنویسند که به اصالتهای تاریخی ظرفیتهای باطنی خود واقف باشند وبه آنها تکیه نماید.ارتش وپولیس افغانستان درصورتی می تواند،پایه داربمانند که تکیه به منابع وامکانات مردم خود داشته باشند وازعوامل وشرایط مرتبط به هم بعنوان شرط زندگی استفاده نماییم وبه عوامل بیرونی نباید اصالت قایل شویم.

 

تهدید بزرگ این است که ما تماما درامورمربوط به خویشتن ، وابسته و شکرگذارخارجی باشیم .درحال حاضرهمانگونه است امارها نشان می دهد که میزان وابستگی ما به خارج بالاترازهشتاد درصد است.برخی آماربمامی گوید که مردم چیزی درحدی نود درصد به خارج ،وابسته شده است.این وابستگی دردناک به خارج سبب شده که همیشه ما باید،خودرا فراموش کنیم وبه سبک خارجی زندگی وبا تکیه به خارج،به زندگی خود ادامه دهیم این مساله برای عام مردم تاثیرندارد تنهای گروه خاصی می تواند،شکرگذارخارجی باشد که زبان وکمال آنها را کسب کرده وپول آنهارا بدست آورده واین جماعت اندک ومقلد ،تنها خود را ازگرسنگی نجات داده این دسته با تغییرماهیت وتقلید بصورت موقت ،موفق شده که خودراازمهلکه زندگی برهاند وشاهد هستیم که این مساله هیچ تاثیردرزندگی عام مرد ما ندارد وکارآنها درامرتبعیت وتقلید به خود آنها مربوط، می شوند تاکید می کنم که این جماعت مقلد هیچ اصالت وپایگاهی نداشته وزندگی آنها ربطی به مردم ما ندارد.مثال این گروه اندک، همان مثال گربه شکاری در داستان ما ست.گربه ،تغییرماهیت می دهد و شکمش را به این صورت، سیرکرده وازگرسنگی نجات پیدامی کند. می دانیم که دراین قصه ما، این تنها خود گربه است که با تقلید،بگونه موقت ازمرگ نجات یافته است وتنها شکم خودش برای مدتی پرشده است. این نوع تغذیه هیچ سودی بحال وی ندارد زیراکه این تقلید همیشه نمی تواند تکرارشود.دیگراینکه شکاروی سودی برای سایرگربه ها وحتی چوچه هایش نداشته است.وی توانسته با تغییرماهیت وتقلید تنها برای خودش آنهم برای مدت کوتاهی،کاری انجام دهد.

 

گربه درداستان ما، هرگزنمی تواند با این روش به زندگی خود ادامه دهد وهیچ سودی برای هم نوعانش ندارد.داستان ازآنجا شروع می شود که گربه ای ازگرسنه گی به دنبال شکاربیرون می شود.این البته وظیفه گربه است که یک بخش اززندگی خود را با شکار،بدست آورد این بخش ازکاردرست است.گربه ازجمله جانورانی هست که ازطریق شکار موش، یک بخش ازمشکلات خودرا برطرف می نماید اما دراین داستان وی با تقلید وتغییرماهیت واداء درآوردن صدایی سگ،شکارخودرا بدست می آورد که این نوع رفتارگربه تقلید وشاید تکرارنشد نی باشد زیرا گربه با این روش که امروزبرگزیده  است هرگزنمی تواند به آمال خود دست یابد ودیگراینکه وظیفه وی برای زندگی این نیست که با این صورت به زندگی خود ادامه دهد اوجانوری است که ظرفیتهای زیادی دارد که بصورت طبیعی می تواند خیلی راحت به زندگی خود ادامه دهد.گربه خیلی گرسنه است وبه دنبال شکاراست وی موشی را شناسایی می کند وتلاش برای گرفتنش می کند اما موش دراین قمارزندگی،خودرا نجات می دهد.موش نیزبرای دوزدی ازانباری،بیرون شده بود وگربه هم به قصد شکار،راه می رفت.موش ازچنگ گربه می گریزد وداخل لانه اش می شود.گربه گرسنه درمخفیگاهی به انتظاربیرون شدن موش،کمین می گیرد.گربه هم درداخل خانه اش به دقت مراقب حیات خود است این همان قاعده "تنازع بقاء" است که درزندگی حیوانی وجود دارد.

 

گربه منتظردرمخفیگاه وموش وحشت زده درلانه،روند طبیعی قانون حاکم برطبیعت را،می گذراند.موش باید همه حواس پنجگانه اش را که رابطه وی با جهان بیرون ازخودش را تنظیم می کند را،بکار اندازد. قوه باصره وی گربه را می بیند وباقوه ای سامعه خود،صدای نفس نفس زدن گربه گرسنه را می شنود.وقوای خمسه اش تماما،فعال شده است.گربه هم تمامی حواس پنجگانه اش را برای گرفتن موش بکارگرفته است.دراین تنازع تاحالا موش ،موفق عمل کرده وگربه را درحدی استیصال مرگ وگرسنگی، منتظرنگاه می دارد.واگرروند به این صورت ادامه یابد،گربه هرگزموفق به شکارموش نمی شود.اما با خدعه وچال گربه، زمان بگونه ای دیگر،تغییرمی خورد وازاین لحظه است که فصل نو با خدعه ونیرنگ تازه برای طرفین آغازمی شود.گربه با خود می اندیشد که با ید اقدام فریبکارانه را درپیش گرفت وتغییرماهیت داد.او فکرمی کند که اداء سگ را باید درآورد.زیرا گربه می دانیست که با نیرنگ وتغییرماهیت وخودرا به قالب سگ درآوردن،موش را فریب داده ازلانه اش بیرون می کشد.گربه دراین جا سگ می شود وصدای سگ را درمی آورد.موش دریک لحظه که صدای سگ می شنود،آنگاه است که شکست می خورد زیرا که قانون بازی درزندگی،تغییرکرد وموش به این قاعده آشنایی نداشت ونمی دانیست که خدعه بزرگی برای گرفتنش،طراحی شده است.البته موش دراینجا پرداخت یک نوع خلاف کاریها ودوزدیهایش را پس می دهد.با بلعیدن وی،انبارغله ازدوزدی وی،مصون می ماند.

 

موش وقتیکه قوه سامعه اش صدای سگ را می شنود،مطمئن می شود که گربه گریخته است زیرا با پیداشدن سگ،گربه می گریزد.موش باخیال راحت وغافل ازنیرنگ گربه ازلانه اش بیرون می شود وبایک چشم بهم زدن توسط دندانهای تیزگربه پاره پاره وبلعیده می شود.گربه دراین جا که خودرا سگ ساخته واداء سگ را درآورده وازاینکه موفق شده با خدعه ونیرنگ موش را قورت داده،خرسندی وشادی زیادی درذهنش ،هجوم می آورد وروی را طرف آسمان می کند ومی گوید: خدارا شکرکه زبان خارجی یاد داشتم والا ازگرسنگی مرده بودم.گربه دراین لحظه با تقلید سگ گری،شکمش را سیرکرده اما می دانیم که وی با این خدعه ونیرنگ وتغییر ماهیت،هرگزنمی تواند به زندگی خود ادامه دهد.این یک اتفاق نادری بود ودیگراینکه گربه خود را درحد سگ که حیوان دیگری است،تقلیل داد وبا تغییرماهیت،شکارمورد نظر خود را بدست آورد.گربه با این صورت نمی تواند زندگی نماید.شانس آن هم با آن افتضاح تنها می تواند یک باردرزندگی  اش تکرارشود.گربه درصورتی می تواند زندگی شرافتمندانه خودرا به پیش ببرد که هم چنان گربه باقی بماند.گربه که سگ شود وبخواهد با تقلید سگ گرانه وبا خدعه به حیات خود،ادامه دهد.این کارشدنی نیست.حال می گویم که این گربه درمورد دیگر،قربانی تقلید سگ گرانه خود شد.

 

او بازهم بدنبا شکاربرامد که این بارتعقیب وگریزرا درابتداء شب که شغالها نیز،فعال شده بود را ،بکارمی برد.وی درپشت لانه موش درمیان انبوهی ازنیزارها ومحل گشت گذارشغالها،کمین می کند گربه با چشم خود شاهد رفت وآمد، چند دانه موش درلانه اش بود که به شدت برای جمع آوری اذوقه تلاش می کردند.گربه یکی دوساعت که شب بسیارتاریک می شود به انتظارشکارموش،انتظارمی کشد بازهم می بیند که ازموشها خبری نشد گربه درمیان صداهای زیادی درمیان بوته زارها که اغلبا، صدای شغالها بود، ازخود صدای سگ را می کشد نقشه همان نقشه است که موشها را فریب دهد ولی همان گونه که اشاره شد گربه درصورت می تواند به زندگی خود ادامه که گربه باشد.وی اگرتغییرماهیت دهد دراین صورت،باید هزینه آن روند غیرطبیعی وتصرفات درخلقت خود را به پردازد که همان طورهم شد.گربه صدای سگ  که دشمن شغال است را می کشد شغالان زخم خورده ازسگ فرصت را غنیمت می شمارد وصدای سگ را تعقیب می کند تا به گربه منتهی می شود دراین لحظه که گربه با زبان خارجی با موش صحبت می کرد وصدای سگ را بخوبی تقلیدکرده بود،ناگهان مورد حمله سه شغال گرسنه وزخم دیده ازسگها، قرارمی گیرد وبا گذشت دقایقی توسط دندانهای تیز شغالان تکه تکه می شود. پایان زندگی گربه مقلد  به این صورت رقم می خورد.

 

میمونهای مقلد هم به سرنوشت مشابه، روبرو می شوند همه این قصه ها نشان می دهد که تقلید اصالت ندارد وبا تقلید کورکورانه نمی شود به زندگی طبیعی ادامه داد. هرموجودی باید خودش باشد ونه غیرخودش.البته ذکرداستان های ازاین گونه،حقایقی را روشن می کند وما دنبال همان نکته ها هستیم.میمونها درتقلید،سرامد جانوران هستند.شکارچیان درجنگلهای آفریقا،به دنبال شکارمیمونها رفتند.سفارش باغ وحش آلمان،گونه های نایاب میمونها درآفریقا بود.شکارچیان برای گرفتن آنها می توانستند،مبلغی خوبی را از مدیران باغ وحش المان بدست آورند.آنها درعمق جنگلهای آفریقایی مرکزی رفته بودند.روزهای سختی را برای پیدا کردن میمونها، سپری کردند وسرانجام به نقطه محل سکونت میمونها رسیدند.آنها با میمونهای روبروشد که گرفتن آنها سخت دشوارمی نمود.شکارچیان چند روزروی رفتارمیمونها مطالعه کردند وبه این نتیجه رسید که این دسته ازمیمونها درتقلید بی نظیروسریع است.شکارچیان نقطه ضعف میمونها را که همان تقلید واداء درآوردن باشد را بخوبی بدست آوردند.شکارچیان با شورومشوره به این نتیجه رسید که ازهمین نقطه برای گرفتن میمونها،اقدام نمایند.آنها روزی کاسه های آب را درجلوخود گذاشتند میمونها هم با کاسه های که درجلوشان گذاشته شده بود،شروع بکارشد.شکارچیان دستها را درکاسه فربرده وبعد بصورت شان کشیدند.میمونها هم با همان دقت دستهای شان را داخل ظرفها برده وبعد مثل شکارچیان بصورت می کشید این مساله برای شکارچیان، محرزشد که میمونها،هرکاریکه انجام دهند،همان را انجام می هند.فردای آن روزشکارچیان، ظرفهارا با چسپهای بسیارلذیج وحساس دربرابرخورشید که با سرعت خشک می شدرا درجلومیمونها می گذارند.

 

شکارچیان دست هارا داخل ظرف می کنند با گرفتن آب ازآن به صورت وچشمان خود می کشند میمونها نیزدستها را داخل ظرفهای چسپناک می برند ومثل شکارچیان به چشمان خود می کشند میمونها با تقلید ازشکارچیان دستهای آلوده شا را به چشمان خود می کشند وبعد صورت را طرف افتاب وبه این صورت درهمان دقایق اولیه، چشمان میمونها،بسته می شوند وهمه آنها توسط چسپها،کورمی شوند با این وضع همه میمونها درطی چند روز،شکارمی گردد.شکارچیان با دست پورازمیان جنگلهای آفریقا،خارج می شوند.میمونها تماما به  اسارت انسان درمی آیند چرا زیرا آنها قربانی تقلید شان گردید وروند زندگی خودرا،با تقلید احمقانه،تغییرداد وحالا اسیرانسان درباغ وحش آلمان شده اند.میمونها،دیگر،آن سرزمین های وسیع وقلم روهای طبیعی را ازدست داده اند.آنها دیگرمیمونهای آزاد نستند واسیرانسان شده وبا ید طبق فرمان انسان زندگی نمایند.آزادی شان را ازدست داده اند.میمونهای دستگیرشده به دلیل تقلید،دیگرآن میمونهای آزاد جنگلهای طبیعی آفریقایی مرکزی نستند.زندگی شان کاملا بسته گی به آدمها دارند اگرآدمها برای شان آب نان دهند،زنده هستند اما اگرآب ونان به آنها نرسند آنها باید بمیرند.حیوانات زیادی درجنگهای داخلی افغانستان درباغ وحشهای این کشورازگرسنگی مردند.باغ وحش کابل تبدیل به قبرستان حیوانات گردید.این سرنوشت حتمی آنها بود زیرا این جانوران ، دیگر،آن حیوانات آزاد درجنگلهای طبیعی نبودند آنها کاملا دراسارت انسان درآمدند وبه همین دلیل بود که درجنگهای داخلی وگرفتاریهای که جنگ جویان برای خود،ساخته بودند،همان شرایط مرگ وگرسنگی به آنها،نیزتحمیل شدند.

 

گربه داستان ما با اداء وتقلید سگ، موش را برای یک بارگرفت ولی درزمانی دیگرباهمان تقلید سگانه،توسط شغالهای بیشه،تکه تکه گردید.میمونهای آزاد درجنگلهای که قلم رووسیعی را دراختیارداشتند،با تقلید ابلهانه،همه را ازدست دادند واسیرانسانها درباغ وحش آلمانها گردید.حیوانات اسیردرباغ وحش کابل نیزقربانی همان اسارت ووابستگی شان به انسان شد باغ وحش ،تبدیل به گورستان شا ن گردید تنها یاد گار ازباغ وحش کابل، شیری بنام مرجان بود که وی نیز به شدت زخمی شده بود ولی ازگرسنگی وزخم نمرد اما دردهه دموکراسی وی با گذشت سن زیاد برا ی همیشه با باغ وحش کابل، بدرود گفت.قاعده وابستگی وتقلید یک امرعام است مولانا درمورد تقلید آدمی گفته است که :ای دوصد لعنت براین تقلید باد.تقلید همان وابستگی است واین وابستگی بسیارخطرناک است.انسانهای مقلد درزندگی شان همیشه اسیرهستند.تردید نداشته باشیم که ما باید خود مان باشیم وبا امکانات وشرایط خود زندگی نماییم.تسهیلات خارج ازخود ما می تواند برای زمان اندکی، شرط زندگی باشد،اماهرگزاصالت ندارد.بصورت مقطعی می تواند،چاره سازباشد اما وابستگی به آن،همان ذلت است.هرچیزباید با شرایط باطنی وذاتی خود،راه افتاده باشد.با اداء واطوارخارجی وبیرونی وبا تقلید،هرگزنمی تواند زندگی را،اداره کرد.ماباید متکی به خود وخویش تن خود باشیم وقلمروزندگی خودرا داشته باشیم وخودرا تابع اراده دیگران نسازیم که دراین صورت دیگرهرچه باشیم اما افغانی نستیم.

 

مشکل بزرگی ما درتاریخ معاصر،همین تقلید بوده است.امروزاگرطالبان ،اسرای شان را سرمی برند این پدیده افغانی نیست ما درتاریخ خود چنین رفتاری درجنگ نداشتیم گردن زدن،وذبح کردن انسان، تقلید است حال نامش را هرچه می خواهیم بگذاریم صورت قضیه ماهیت تقلید را تغییرنمی دهد.نظام های دهه اشغال با تقلید ازمسکو،راه افتاد واداره می شد هیچ اصالت درآن نبود کاریکاتوری بیریخت ازیک اصل مرتبط به دیگران ویا همان میمون شکارشده، شکارچیان بودند.درحال حاضرهم، تقلیدهای ازنوع دیگر،چاره سازنیست.ما خدا را بخاطراداء وتقلید ازدیگران، سپاس گذارنباشیم ما باید خدارا بخاطر،داشته های خود،شاکرباشیم.البته که انسان افغانی،ظرفیتهای خوبی برای نشان دادن اصالت خود دارد.وخدارا تنها به خاطرداشتن آن اصالتهای انسانی، تاریخی وطبیعی خود سپاس گذار باشیم هرچه داریم با آن بسازیم وبه آن قناعت داشته باشیم ونگوییم : خدارا شکرکه زبان خارجی یاد داشتم والا ازگرسنگی مرده بودم.