نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی
نرگس

نرگس

یاداشت ها و نوشته های محمد ناطقی

بررسی دوفاز،درسیاست افغانستان

 

 

بررسی دوفاز،درسیاست افغانستان

 

رییس جمهورکرزی درنشست عمومی سفراء وجنرال قنسلگریهای افغانستان،درسخنرانی خود،دوفازسیاست خارجی کشورش را،بازکرد.ایشان فازاول  ازسیاست خارجی افغانستان را که ازسال 2001 آغاز ودرسال 2014 به پایان می رسد را به این صورت،تبیین کرد.رییس جمهورگفت: درسال درسال 2014 تمامی نیروهای بین المللی ازافغانستان،خارج می شوند ودرنیمه سال 2013 همه مسئولیتهای امنیتی به نیروهای افغانستان،سپرده می شود.ایشان اضافه کرد که نیروهای بین المللی دیگرحق ندارند پس ازسال 2014 ،وارد درگیری وجنگ افغانستان شوند.رییس جمهوراشاراتی به مسایل پس ازسال 2014 نیزداشت وگفت: نیروهای بین المللی پس ازسال 2014 درچهارچوب قوانین ومقررات،باید عمل نمایند.

 

رییس جمهوردرنشست سفراء،مناسبات دپلماتیک کشورش را با دنیای خارج،مهم ارزیابی کرد وگفت: ما ازیک دوره تاریک به اینجا رسیده ایم کشورازچنگال شورشها،خارج شد وامروزافغانستان،روابط گسترده ای با جهان خارج برقرارکرده است.ایشان دریک مورد به تاریخ چند هزارساله افغانستان،اشاره داشت وماموریت سفراء را دربیان درست افغانستان با قدمت تاریخی اش،یادآورشد .این موضوعات درواقع مضمون سخنان رییس جمهوردرجمع سفراء افغانستان درگردهمایی قصراستوروزارت خارجه افغانستان بود.مفاهیم، گفته های رییس جمهوردردوفاز،قابل بررسی است.فازاول که ازسال2001 با فیصله های بن آغازگردید وپایان حضورنظامی غرب، سال 2014 ،تعیین شده است.درفازاول،حضور غرب وجامعه جهانی، درعرصه های نظامی، امنیتی،سیاسی واقتصادی،همراه بود.غرب دراین مرحله،حضورنظامی بسیارسنگینی درافغانستان داشت. مجموع نیروهای بین المللی درافغانستان،بالغ بر130 هزارسربازمی شود که درحال حاضر،تنها آمریکاییها 68 هزاردرافغانستان دارند.هدف ازحضورنیروهای48کشورعضوناتو وایساف درافغانستان،تنها به یک موضوع تمرکزیافته بود وآن مبارزه با تروریزم بود.حال سئوال این است که آیا غرب دراین هدف خود موفق شده است ویانه؟  این بخش ازحضورجامعه جهانی را اگرازخود غربیها وفرماندهان ناتو،سئوال نماییم آنها به ساختاراردو وپولیس افغانستان،اشاره می کنند ومی گویند: که درافغانستان موفق بوده اردو وپولیس افغانستان درحال،توسعه وگسترش است .افغانستان تاسال 2014 اردو وپولیس سیصد پنجاه دوهزارنفری خواهد داشت.

 

اما این بخش ازمسایل را غرب نمی تواند بدرستی پاسخ دهد که هدف ازآمدن درافغانستان چی بود؟ آیا آنها درافغانستان آمده بود که برای ما،سیصد پنجاه دوهزارارتش وپولیس،را سازماندهی نمایند وبروند این هدف اصلا نمی تواند دلیل،حضورنیروهای بین المللی درافغانستان باشد.زیرا می شد با کم ترین هزینه وکمک،بهترین اردووپولیس رابرا ی افغانستان،ساخت.ناتو تابحال بیش ازپانصد میلیاردالر،خرج جنگ افغانستان کرده ودرکنارآن تلفات زیادی را متحمل شده اند.هدف اصلی ازاین همه تلفات ومصارف ،نفی ونابودکردن تروریزم درافغانستان بود که این هدف تاحدی زیادی،بدست نیامده است.تروریزم بسیارفعال می باشد هرروز آنها ازمردم افغانستان قربانی می گیرند که آخرین حمله دردناک آن ،به رییس امنیت ملی افغانستان آقای اسدالله خالد بود.حملات تروریستها به مراکزخارجیها،کاهش نیافته است بلکه ابعاد آن دربرخی موارد،گسترده ترهم شده است.حمله های سبزبرآبی،برجسته ترین این نوع حملات می باشد.هدف که محوونابود کردن تروریستها باشد،بدرستی تحقق نیافته است.دلیل ناکامی درجنگ با تروریزم ،هم ناتو وهم حکومت رییس جمهورکرزی،دانسته شده .اگراین مساله ازمقامات ناتو،پرسیده شود که چرا با گذشت یازده سال تروریستها،هم چنان فعال می باشد وازهرطرف قربانی می گیرند،آنها خواهند گفت که مانع اصلی درعملیات علیه تروریستها،حکومت افغانستان بود.رییس جمهوربا عملیات ناتوبا هر صورتش،مخالف شد.رییس جمهوربرضد عملیات شبانه وحتی روزانه ناتو،موضع گیری کرد.مردم افغانستان هم نسبت به موضع گیریهای رییس جمهورکرزی درمورد تروریستهای طالب،ناراحت است این مساله درحال حاضر،ورد زبان رسانه های کشورشده که هروقت نامی ازطالبان گرفته می شود،بدنبال آن برخی تحلیل گران بی چشم روی می گویند: طالبان برادران رییس جمهورکرزی هستند.البته ایشا اسناد ودلایلی زیادی برای این طعنه وکنایه بجا گذاشته است.بنابراین،حضورنیروهای بین المللی با هردلیلی در ریشه کن کردن تروریستها،درافغانستان،قرین با موفقیت نبوده است دلیل آن هرچه با شد،بدون تردید سیاست حکومت افغانستان دراین ناکامی،دخالت دارد.

 

 

حضورجامعه جهانی دربعد سیاسی وتوسعه مناسبات دپلماتیک،نیزقابل تامل است.رییس جمهوردرنشست سفراء با افتخار ازتوسعه روابط افغانستان،با کشورهای خارجی صحبت کرد وگفت: که افغانستان ازچنگال شورشیها،خارج وامروزبا همه کشورهای جهان،روابط سیاسی دارد.این درست که افغانستان با همه کشورهای دنیا،روابط دپلماتیک دارد اما این روابط،گسترده وحسنه،چه تاثیرات درزندگی مردم داشته است.تفاوت حکومت رییس جمهورکرزی درفازاول اززمامداری اش با دیگر،حکومت های پیشین دراین است که حکومت برخواسته ازفیصله های بن درسال 2001 ،هیچ دشمن خارجی نداشت همه دنیا با حکومت برآمده ازاجلاس بن به ریاست حامد کرزی،دوست افغانستان بودند.درحالیکه پیش ازآن امارت طالبان،دشمنان خارجی بی شماری داشت وحکومت مجاهدین که اصلا دوستی دردنیا نداشت وپیش ترازآن هم،حکومتهای خلق وپرچم درجهان،دشمنان زیادی داشت.این تنها حکومت رییس جمهورکرزی است که هیچ دشمنی دردنیا نداشت بلکه همه دنیا به کمک وی شتافتند.برخی به شدت به این بخش ازسخنان رییس جمهورکرزی،انتقاد کرده ومی گویند: جامعه جهانی اگربا حضورشان درافغانستان،حاکمیت ملی را نقض کرده همین خارجیها،درنشست بن،ریاست حامد کرزی را تایید کرد اگرجامعه جهانی درنشست بن 2001 رییس جمهورکرزی را،تایید نمی کرد.بدون شک کسی دیگری،رییس اداره دوره های موقت،انتقالی ومنتخب شده بود.

 

ناظران منتقد می گویند: ریاست حامد کرزی با حضورجامعه جهانی درافغانستان،معنی پیدا می کند.امروزیک تحلیل گر که به شدت ازسخنان رییس جمهورکرزی،ناراحت بود می گفت:ببرک کارمل با حضورنیروهای اتحاد جماهیرشوروی،رییس جمهورافغانستان شد.رییس جمهورکرزی نیزهمزمان با نیروها بین المللی،رییس جمهورافغانستان شده است.این تحلیل گروابسته به طالبان که نمی خواهد نامش گرفته شود می گفت: طالبان به همین دلیل است که حکومت افغانستان را قبول ندارند. وی می گفت: ازنظرطالبان هیچ تفاوتی درکارنیست زیرا هردوسیاست مدارهمزمان،بانیروهای بین المللی،قدرت وریاست افغانستان را،بدست گرفته اند.البته این منطق درست نیست،حضورنیروهای بین المللی برای اشغال افغانستان درنشست بن نبود.هدف این بود که تروریستهای بین المللی افغانستان وجامعه جهانی را تهدید می کنند بنابراین برای محو ونابودی تروریستها،حضورنیروهای  بین المللی نه برای اشغال افغانستان،بلکه برای نابودی تروریستها،دربن اول 2001 تصویب شد.حکومت رییس جمهورکرزی باهمه دنیا دوست بود.حکومتی با این دوستی گسترده درجهان،دست آورد مهمی  ازدوستی اش بدست نیاورده است.هنوزمردم افغانستان دراوج مظلومیت وفقرناداری زندگی می کنند.اینکه رییس جمهور می گوید:ما درطی یازده سال گذشته،دست آوردهای زیادی داشته ا یم،این دست آوردها،درفقرزدایی وبهبود زندگی مردم،آنچنان چشم گیرنیست بخصوص اینکه افغانستان درعرصه زندگی ومدیریت یکی ازعقب مانده ترین کشورها،شناخته شده است.درفازاول ازحضورجامعه جهانی درافغانستان،نمی شود منکرازهمه دست آورد هاَ،شد ولی بدون شک،موفقیتها،چشم گیرنیست.این مساله دربعد امنیتی خیلی،واضح است مردم به دلایلی امنیتی کاروکسب شان را،تقربیا ترک کرده است.مدیریت سیاسی واقتصادی هم ،نمرات خوبی نداشته است.امروزسازمان شفافیت بین المللی افغانستان را، به عنوان فاسد ترین کشوردنیا،معرفی کرده است .

 

امافازدوم ازسیاست وحکومت که پس ازسال 2014 آغازمی شود،نیزبا نگرانیهای زیادی،همراه شده است.اولین مساله انتخابات درافغانستان است.حکومت درجهت شدت بحران ودامن زدن به بحران گام برمی دارد.مطالبات وخواسته های احزاب وگروهای مدنی اصولا درقانون انتخابات،درنظرگرفته نشده است.حکومت ،قانونی را درپارلمان فرستاده که احزاب وجامعه مدنی خودرا قربانی سیستم اس.ان.تی.وی می داند وحکومت افغانستان،نقشی برای احزاب وجامعه مدنی،قایل نیست.ناظران می گویند:قانون تشکیل وصلاحیت کمیسیونها،نیزبا چالش ونقض مواد آن ازسوی،مجلس سنا با تحریک ودخالت حکومت،مثله شده است.نظارت بین المللی را حکومت افغانستان با نام نقض حاکمیت ملی ازبین برده است کمیسیون سمع شکایات را حکومت افغانستان،ازاساس ازسیستم انتخابات برداشته است.حکومت افغانستان،کمیشنرهای کمیسیون را خود،منصوب کرده است.منتقدان حکومت می گویند: رییس واعضای کمیسیون مستقل انتخابات،چیزی جزابزارودست نشاندگان حکومت نیستند آنها درمورد معنوی،بسیارنظری بدبینانه ای دارند ومی گویند: مسئول اصلی برداشتن ،کمیسیون سمع شکایات،فضل احمد معنوی است آنها دلایلی زیادی برای اثبات مدعای شان دارند که درکابینه فضل احمد معنوی،طرح حذف کمیسیون سمع شکایات را ارایه کرده است.

 

درفازدوم ،موفقیتهای چندانی درباب برگزاری انتخابات با روند جاری،به چشم نمی خورد.درکناراین مسایل اگرحکومت داری بد وفاسد را اضافه نماییم درآن صورت امکان دارد کمکهای جامعه جهانی به افغانستان با شرایطی سختی،همراه شود.افغانستان فاسد ترین کشوردنیارا،سازمانهای کشورهای غربی،اعلام کرده است واین موضوع نیز،تاثیرات زیادی را درفازدوم،دهه تحول بجای خواهد گذاشت.بااین وضع مخالفان رییس جمهورکرزی سخنان ایشان را درهردوفازاول ودوم درجمع سفراء افغانستان،راهگشاه نمی دانند.منتقدان انتظارداشتند که باید نیروهای بین المللی،تروریزم را ،ریشه کرده ازافغانستان،می رفتند که این کارنشده وبشترین ملامتی را، آنها بدوش رییس جمهورکرزی وسیاستهای ایشان درمورد جنگ با طالبان،گذاشته اند.این مساله گاها، ازسوی مقامات ناتونیز،بیان شده است .درعرصه های اقتصاد ومدیریت،نیزفازاول با کامیابیهای مهمی همراه نبوده است البته نباید بی انصافی کرد.طرف داران حکومت به موفقیهای مهمی  درفازاول اشارات مبسوطی داشته اند ازجمله خود رییس جمهورکرزی درسخنرانی خود با اطمینان ازدست آورد های حکومتش درفازاول ازحضورجامعه جهانی درافغانستان سخن گفت .اما درفازدوم که ازآن بعنوان دهه تحول نیزنام گرفته شده ،چالشها ودشواریهای زیادی،پیش رو است که مبداء آن با انتخابات سال 2014 شروع می شود.انتخابات می تواند جامعه سیاسی مارا با دوسمت بحران وثبات،ببرد.متاسفانه با اقدامات حکومت درموردقوانین انتخابات ونادیده گرفتن،مطالبات مدنی وسیاسی احزاب وگروهای مدنی،دیده می شود که بجای ثبات به طرف بحران سیاسی بشتر کشیده می شویم فازاول ودوم با این دشواریها،روبروشده است.

--*

ظرفیت

ظرفیت

 

ظرفیت داستانی است که همه ما با آن روبروهستیم.ظرفیت وتوانایی، کاری را ،داریم.تحمل داشتن ثروت ،دانش وقدرت را، داریم ویانه؟.درقدیم شنیده بودم که پدرمی گفت: فلانی چهارقران،پول بدست آورده وبه رقیب خود گفته است: بچیم؛ فکرته بگیر،خون تو درجیب من است.این حرف ازنداشتن ظرفیت،صادرشده است.ژاپن با دوبمب اتمی بنامهای،مرد چاق،وپسرکوچولو،درسال 1945 به دلیل نداشتن ظرفیت واخلاق دانش هسته ای،بمباران می شود.انیشتین به ایزین هاور رییس جمهوروقت آمریکا نامه نوشت و گفت که بمب اتم بسیار خطرناک است وکاری نکن که ازاین تکنولوژی،برضد بشریت استفاده شود.اما ایزین هاور،نامه انشتین را نا خوانده، مرد.

 

ترومن، جانشین آیزن هاور،متوفی، به محض دست یابی به دانش هسته ای،اولین اقداماتش،بکارگرفتن بمب اتم، برسر مردم ژاپن درماه اگوست 1945 بود.آمریکا با ان عمل خود،ثابت کرد که اخلاق، ظرفیت وحفاظت داشتن بمب اتم را نداشت. این عمل با همان منطق که پدرمی گفت یکی است: بچیم فکرته بگیر،خون تو درجیب من است.ژاپنیهای فکرشان را نکردند،ترومن ،بمب اتم را علیه مردم ژاپن استفاده کرد.داستان حضرت موسی علیه السلام را ، شنیده ایم مولوی این داستان را نقل کرده است این داستان،راجع به همین داشتن ظرفیت ونداشتن ظرفیت،مربوط می شود.مردی جوانی روزی به محضر،حضرت موسی علیه السلام می یاید ومی گوید: من چند تا بز،بزغاله وگاوسفند وچند دانه مرغ ویک دانه سگ درخانه ،دارم. آنها درحیات من هرروزجارجنجال به پا می کنند ومی خواهم زبان آنهارا بفهمم شما؛ ای رسول خدا زبان جانوران را به من یاد دهید تا من صحبتهای جانورانم را بفهمم .حضرت می فرماید: ای جوان برو هوس یادگیری،زبان جانوران را نداشته باش ازاین کارحذرکن.این هوس است ودیگراینکه یاد گرفتن زبان جانوران،کارهرکسی نیست.کسی باید زبان جانوران را یاد بگیرد که ظرفیت آن را داشته باشد وتوخیلی جوان هستی این خواست ،یک هوس است.حضرت موسی علیه السلام به جوان می گوید: دست ازاین هوس بردار،زبان جانوران،خود دانشی است که یادگرفتنش به ضررتوست. یعنی اینکه ظرفیت یاد گیری آن را نداری وازآن سوء استفاده خواهید کرد.

 

 

جوان خام ،هم چنان ،اصراردارد که حضرت موسی،زبان جانوران را، برایش یاد دهد واین دانش را داشته باشد زبان جانورانش را،بداند وتا بفهمد که درخانه وحیات خانه اش چه می گذرد وحیواناتش،هرروز صبح چه غوغا وشوری برسردارند چه می گویند. با اصرارزیاد جوان،مالک جانوران. حضرت موسی علیه السلام، زبان حیوانات را به او می آموزد.جوان به خانه برمی گردد.وی طبق معمول اضافی نانهای دسترخوانش را درگوشه حیات می ریزد،تاحیوانات ازغرفه های شان بیرون شده وباقی مانده نان، تهی دسترخوان را، بخورد.مرغ سحرخیز وموذ ن ازهمه زود تر،ازلانه اش بیرون می شود ونانها را می خورد سگ،تمبل که تاپاس ازروزرا خوابیده بود،گرسنه له له زنان برای خوردن،طعام وارد حیات می شود می بیند که مرغ سحرخیز،همه نانها را خورده است.سگ به مرغ اعتراض می کند که چرا همه نانها را خوردی باقی مانده سفره مالک وتکه نان ،مال من بود چرا آمدی نان را خوردی.سگ می گوید: تومرغ هستی می توانی با نوک هایت اززمین دانه هارا بچینی وبخوری من که نمی توانم دانه چینی نمایم.گفتگوهای مرغ وسگ را،مالک خانه بخوبی می فهمد زیرا وی دانش زبان جانوران را  ازحضرت موسی علیه السلام یاد گرفته است.مرغ به سگ می گوید: توی تنبل که تا پاسی ازچاشت می خوابی وشبها تا آخرشب،عوعو می کنی وکسی را به خواب نمی گذاری،خوب صبح زود می آمدی وتکه نان سفره مالک را برمی داشتی.مرغ می گوید: سگ گرسنه زیاد غل ماغل نکن توفردا گوشت زیادی،خواهید خورد من گوشت خورنستم وتواستخوانها روده شکمبه گاو،مالک را می خوری .گاو صاحب خانه ،فردا می میرد وتوگوشت زیادی را نصیب خواهید شد.کمی ظرفیت وتحمل داشته باش واین قدرغال ماغال،بخاطرشکمت،راه نیانداز.

 

مالک با شنیدن حرف مرغ که گا و فردا می میرد،تصمیم می گیرد که گاو را دربازار برده وآن را به فروش برساند.مرد جوان همین کاررامی کند وچیزی را که برای خود نمی پسندید،آن را به دیگری،روا داشت.روزدیگر بازهم گفتگوی سگ ومرغ برسرنان تهی دسترخوان مالک،درمی گیرد سگ می گوید: ای مرغ دروغ گو،گوشت که وعده داده بودی کجا شد.دیدی که مالک گاورا فروخت ودیگرا زگوشت خبری نشد.سگ به مرغ می گوید : تو یک دروغ گو هستی وبنا حق خودرا موذن می گویی.موذن که هستی،صبح زود، آسایش را با صدای جیغ جیغی ات ازهمه می گیری وآذان می دهی ولی موذن دروغ گویی هستی.مرغ می گوید: من هرگزدروغ نمی گویم،من می دانستم که گاو،مالک می میرد اما نمی دانم چرا مالک آن را ازسرش،چپ کرد وبه یک غافل دیگر،فروخت. گاو درهرجای که باشد امروزمرده است.مرغ می گوید: فردا گوسفند مالک بطورقطع می میرد امید وارم درهمین خانه بمیرد ونه درجای دیگر وتو سگ شکمو سیرگوشت شوی،مالک با شنیدن این حرف ،گوسفند را نیزبرای فروش به بازارمی برد وچیزیکه خود نمی خواست به دیگری،روا می دارد.روزسوم مالک ازهمه زود می خواهد،شاهد گفتگوی سگ ومرغ باشد.وی با دانستن سخن مرغ وسگ،گاووگوسفندش را فروخته است وضررمادی را ازخود،دورکرده است.جنگ سگ ومرغ درمی گیرد.سگ می گوید: دیگر امکان ندارد که بگذارم تو مرغ گرسنه، سحرگاهان ازلانه ات خارج ونان مالکم را بخوری ازاین پس ، معلوم می شود که توچه گونه، تکه های نان را که حق من است،می توانی بخوری؛ من شبها زود می خوابم وصبح برای خوردن،تکه های نان آماده هستم واگرنزدیک به نان،شوی کله ات ازدست داده ای.

 

مرغ اخطارهای سگ را گوش می کند وبا کمی افسرده گی ولحن حزین می گوید: ای سگ هردوی ما،سرازفردا بی صاحب وبی مالک می شویم.ما دیگرمالکی نخواهیم داشت.سگ می گوید: ای دروغ گو، خفه شو،دهانت را بی بند.ما ،فردا بی صاحب می شویم این چه زمزمه شومی است که راه انداخته ای.خدا نیاورد،آن روزی را که ما بدون مالک شویم آن وقت همه ما دربدروآواره خواهیم شد.مرغ می گوید: خبرمرگ مالک قطعی است فردا مالک من وتو می میرد، بزوبزغاله را می کشند برای وی خیرات می کنند.فردا من وتو،بدون صاحب می شویم اما توسگ شکموی گرسنه، به گوشت بزوبزغاله می رسی ویک شکم گوشت سیر،با مرگ مالک را نصیب می شوی،سگ دلیلی مرگ ناگهانی مالک جوانش را ازمرغ غیب گومی پرسد.مرغ موذن می گوید: مالک را اجل معلق پیش کرده بود وی می توانیست،جلومرگ معلق را با قربانی کردن گاو وگوسفند خود ،بگیرد اما مالک مان با فروختن گاووگوسفند،مانع ازمرگ معلق دیگران شد،اما مرگ خودش ازمعلق،تبدیل به مرگ قطعی شده است.مالک جوان وخام ما،فردامی میمرد وهمه ماتم زده هستیم.

 

مردجوان با شنیدن گفتگوی سگ ومرغ درمورد مرگ خودش،با سرعت گریان ونالان،درمحضرحضرت موسی علیه السلام می یاید وعرض حال می کند وازگفتگوی مرغ وسگ خود درمورد مرگش که فردا می رسد به حضرت موسی،عرض حال می کند وازنبی خدا،کمک می خواهد.اما حضرت موسی علیه السلام می گوید: من ازهمان اول گفتم که این هوس است وتو ازدانش زبان حیوانات،سوء استفاده می کنی وگفتم که دانستن،دانش ظرفیت می خواهد.حال اجل معلق ،تبدیل به اجل حتمی شده. ای جوان برو،آماده مرگ باش،اجل حتمی برگشت ناپذیراست.حضرت موسی به مرد جوان دوچیزرا گوشت زد کرد بود، یکی وی ،بخاطرهوسهایش می خواهد زبان جانوران را بداند ودیگراینکه حضرت به وی گفت: ازاین هوس برحذرباش وسوء استفاده نکن.نامه آلبرت به ایزین همین،مضمون را داشت که ازدانش هسته ای وبکارگیری،آن برحذرباش.جوان داستان ما،بزرگترین مشکلش، ازدانش زبان حیوانات،نداشتن ظرفیت بود.

 

اخلاق وظرفیت انسانی،برای بکارگرفتن،ثروت،قدرت،ضروری است انسان کم ظرفیت با داشتن قدرت،ثروت و..،هم گورخود را می کند وهم جامعه را با بزرگترین چالش ،روبروی می کند.داستان مرد جوان بما می آموزاند که برای داشتن،هرامری ،ابتداء ظرفیت انسانی آن لازم است والا، هوس بازیهای انسان را چند وچندین برابرمی کند وپایان امر،هلاکت ونابودی است.ما امروزدرجامعه خود،قربانی کم ظرفیتیهای خود هستیم وبه همین دلیل است که ازهمه چیز،سوء استفاده می شود وتبدیل به رسوا ترین،مردم دنیا شده ایم فاسد ترین کشور،درجهان ما هستیم زیراکه ظرفیت،استفاده ازتسهیلات ناگهانی درکشور، را نداشتیم.ما قربانی رفتارهای خود دراین سرزمین هستیم .مولانا درمورد این داستان به مرد جوان،اشاره دارد "جوان" دراین داستان ،همان خام وبی ظرفیت بودن است. گفت موسی را یکی ،مرد جوان+ تابیاموزد به او، زبان جانوران.

کلوخ انقره

کلوخ انقره

 

برخی می گویند: مذاکرات انقره ، بمثابه کلوخی است  که روی آب گذاشته شده وطرفین افغانستان وپاکستان ازروی آن با کمک عبد الله گل ،می گذرد ولی تارسیدن به یک راه حل اساسی،زمان زیادی درپیش رواست نشست انقره تنها،مرهم مسکن برزخمهای سیاسی دوکشور است .رویدادهای مهمی درحال شکل گیری است.عمده ترین اخباریکه که دربیرون درزکرده است،مساله طرح مشارکت طالبان درقدرت دردوفاز،متفاوت درفاصله زمانی یک سال نیم آینده است.گفته شده که بخشهای ازجنوب وشرق کشوردراختیار،طالبان گذاشته می شود وآنها امارت اسلامی مورد نظرشان را دراین بخشها ازکشور،تطبیق می نمایند.فازدوم طرح این است که درسال2015 طالبان وحزب اسلامی با گذاشتن اسلحه به زمین،وارد ساختارسیاسی قدرت درکابل شود.

 

طرح مشارکت طالبان درقدرت دردوفاز را برخی خبرگزاریهای بین المللی،منتشرساخته است.این طرح که گفته شده ازسوی شورای عالی صلح افغانستان،تهیه شده ،به مقامات کشورپاکستان ودرحال حاضربه مقامات کشورترکیه،قرارگرفته ویک نسخه ازآن دراختیارکشورعربستان سعودی گذاشته شده است.درگفتگوهای انقره، عمده ترین موضوعات مرتبط به افغانستان بود وگفتگوهای مهم روی حل بحران افغانستان،تمرکزیافته بود.مقامات ترکیه اعلام داشته اند که کشورش برای گامهای اساسی صلح افغانستان،آماده است وبه دلیل آماده می باشند که دفتری برای طالبان درترکیه بازنمایند.حاجی دین محمد عضو برجسته شورای عالی صلح ومشاور رییس جمهوردرمورد طرح پیشنهادی شورا عالی، ابرازنظرکرده وگفته است که این طرح اگرعملی شود،گام مهمی درجهت صلح افغانستان ،برداشته شده است .ایشان می گوید:اگراین طرح دومرحله ای به اجرای گذاشته شود، اوضاع افغانستان درسال 2014 بهبودی زیادی می یابد. ایشان جزئیات ازطرح را افشا نمی کند.برخی خبرگزاریها که مدعی شده نسخه های ازطرح را بدست آورده به این صورت ،مساله رابه تصویرکشیده که گویا خواسته های طالبان را می خواهد دردوفازمورد بررسی قراردهد.بخشهای ازجنوب وشرق کشوردراختیارطالبان،گذاشته شود وسپس به تدریج فاز،ورود حزب اسلامی وطالبان به حکومت افغانستان،با اعلام آتش بس،کنارگذاشتن اسلحه،گرفتن چندین وزارت خانه توسط طالبان وحزب اسلامی،مورد بررسی قراربگیرد.

 

حاجی دین محمد می گوید: اگرطرح عملی نشود،آن وقت افغانستان با شرایط سختی،دچارمی شود وجنگ درافغانستان خاموش نمی شود.اسماعیل قاسم یارعضو دیگرشورای عالی صلح ،موافقت پاکستان را درمورد صلح مهم دانسته وگفته است: نقش پاکستان مهتم ترازآمریکا درامرصلح درافغانستان می باشد وی گفته است که اگرپاکستان صلح را درافغانستان قبول داشته باشد وهمکاری نماید دراین صورت صلح درافغانستان عملی است اما اگرپاکستان همکاری نداشته باشد،هیچ تلاشی به نتیجه نمی رسد.وی همه مسایل صلح رابه ناف پاکستان گره زده است.البته حرف آقای قاسم یاردرست است پاکستان نقش بارز،تعیین کننده درگفتگوی صلح افغانستان دارد.زیراکه گروه طالبان وشبکه حقانی را دراختیارخود دارد.اخیرا حمله به اسدالله خالد بازهم به یک نحوی مرتبط دانسته شد به پاکستان رییس جمهوردراین خصوص گفته است که حمله درخاک پاکستان،انجنیری شده بود واین کارطالبان نبود،دستهای بالاتری درحمله به جان اسدالله خالد،دخالت داشته است.امرالله صالح رییس امنیت پیشین وعضوشورای رهبری جبهه ملی می گوید: فرد انتحاری اززندان افغانستان،آزاد می شود به کویته می رود حمله به جان اسدالله خالد رییس عمومی امنیت ملی درشورای کویته طراحی می شود وتوسط همین زندانی رها شده اززندان افغانستان،عملی می شود آقای صالح با این ارزیابی،حکومت افغانستان را ،مقصرمی داند.وزیرخارجه پاکستان، نسبت به اظهارات رییس جمهورکرزی واکنش ،نشان داد وگفت: رییس جمهورافغانستان باید بجای اتهامات،اسناد ومدارک دراختیارپاکستان بگذارد.

 

درنشست انقره ظاهرا طرفین به این توافق دست یافته اند که کمیسیون مشترکی برای بررسی قتل استاد برهان الدین ربانی وحمله به جان اسدالله خالد،تشکیل دهد.مذاکرات انقره این تاثیرراداشته است که خانم حنا ربانی کهرامروزاعلام نماید که رییس جمهورکرزی پاکستان را متهم نکرده است.سخنان رییس جمهوراشاراتی به مقاما ت پاکستانی نبود.این برداشت،درست است که ایشان هیچ مقام ونهاد پاکستانی وحتی استخبارات آن کشور را ،متهم نکرد رییس جمهورگفت که حمله درکویته پاکستان طراحی شده است .ایشان بدون اینکه نامی ازاستخبارات پاکستان ببرد گفت: دست های بالاتری درحمله به جان اسدالله خالد،دخالت داشته است.خانم کهرنیزامروزاعلام داشت که رییس جمهورافغانستان،پاکستان رادرمورد حمله به جان اسدالله خالد،متهم نکرده است.هردوطرف درنشست انقره،توافق کرده اند که کمیسیون مشترکی برای بررسی حمله به جان اسدالله خالد،تشکیل شود.حکومت ترکیه نیزاعلام آمادگی کرده که برای طالبان نمایندگی درترکیه،افتتاح شود.افغانستان بسیارعلاقمند است که که مذاکرات صلح درترکیه ویا عربستان سعودی بجای مذاکرات قطر،راه انداخته شود.ترجیحات افغانستان درقدم اول عربستان سعودی است ودرثانی ترکیه را برای مذاکرات،ترجیح می دهد.

 

مذاکرات قطر، ظاهرا به بن بست کامل رسیده دیگرکسی دنبال آن نیست این بن بست ازخود دلیل دارد.آمریکا درواقع گرداننده اصلی مذاکرات قطربود واین گفتگو قریب به ده ماه دوام داشت آمریکا نمی خواست مذاکرات قطرمتوقف شود اما این طالبا بود که درمارچ سالجاری،گفتگوهای قطررا کنارگذاشت.این کنارکشیدن طالبان با دخالت پاکستان باید صورت گرفته باشد.پاکستان با گفتگوهای قطر،علاقمندی خاصی نداشت زیرا فکرمی کرد با حضورماموران آمریکا وناظران ازاروپا وقطر،جای برای پاکستان نمی ماند.افغانستان هم به شدت با مذاکرات قطر،مخالف بود زیرا افغانستان بکلی ازمذاکرات قطر،کنارگذاشته شده بود.حال آمریکا ازمذاکرات با طالبان،بکلی صرف نظرکرده است.آگاهان امورافغانستان به این باورهستند که آمریکا ،پاکستان را،نایب ووکیل خود، برای مذاکرات صلح گرفته است.این مساله دوماه پیش با آمدن گروسمن درپاکستان،مورد مطالعه قرارگرفت هردوکشورپاکستان وآمریکا یک کمیسیون مشترکی را برای مذاکره با طالبان،تشکیل دادند.درحال حاضر،آمریکا هیچ مذاکره ای را با طالبان ،دنبال نمی  کند وپروسه مذاکرات را به دوش پاکستان گذاشته است.البته آمریکا نظارت برروند گفتگوها دارد اما دیگرماموری را برای مذاکرات با طالبان،تعیین نمی کند وبه همین دلیل است که مذاکرات قطر به حاشیه رانده شد.درحال حاضر،کسی درمورد مذاکرات قطر،فکرنمی کند وحتی دفترنمایندگی طالبان بجای قطر،درترکیه بازمی شود.

 

برخی می گویند: کنارگذاشته شدن،مذاکرات قطر،برمی گردد به اختلافات درونی طالبان. شورای کویته به یک نحوی دچارانشعاب شده،گروه اول درریزش تشکیلاتی طالبان،تیم ملاغنی برادر بود که می خواست جدایی ازاستخبارات پاکستان وشورای کویته، گفتگوهای را با مقامات افغانستان راه بیاندازد.که با گذشت شش ماه،ازسوی استخبارات پاکستان ملاغنی برادر وچند نفرازهمراهان شان ،دستگیرشد.انشعاب دوم درتشکیلات شورای کویته، گروه آغا معتصم است وی نیز ازشورا ی کویته فاصله گرفت اما درعین حال ،مناسبات وروابط خود را با استخبارات پاکستان حفظ کرده است.تحلیل گران وابسته به طالبان می گویند: آغا معتصم با مشوره برخی ازاعضای استخبارات پاکستان،می خواست کودتای درونی را علیه شورای کویته ،راه اندازی نماید که این کودتا، باشکست روبروشد وآغا معتصم زخمی وازپاکستا گریخت ودرحال حاضردرترکیه،مستقرشده است.افغانستان برای ایجاد نمایندگی درترکیه،علاقمند است که آغا معتصم،رهبری مذاکرات ونمایندگی طالبان را درترکیه،راه اندازی نماید پاکستان هم خیلی بدش نمی آید که آغا معتصم را با خود داشته باشد.

 

برخی هم گفته اند که کشاکش دوتیره ای غلجایی ودورانی ،نیزدراین دسته بندیها،دخالت دارد.ملامحمد عمرازتیره غلجایی است آغا معتصم وملاغنی برادر،ظاهرا باید وابسته به تیره دورانی باشند.شکی نیست که دردسته بندی سیاست،تیره های درونی قبایل،پشتون درطول تاریخ،دخالت داشته است.حکومت درافغانستان ،عمدتا توسط،تیره های دورانی،تسخیرشده وآنها،گروهای قومی دیگررا، گاهی با بیرحمی ازقدرت حذف کرده اند.ملاعمر ازتیره غلجایی است ورییس جمهورحامدکرزی دریک دسته بندی کلان،به تیره دورانی ،تعلق می گیرد.پوپلزییها یک شاخه مهمی ازتیره دورانی است.من البته اطلاعاتی دقیقی ازاین دسته های تباری ندارم.یک روزدریک شبکه خبری،خبرنگارآن بمن گفت:رازاینکه حکومت افغانستان بدنبال ملاغنی برادروآغا معتصم،راه افتاده این است که اینها،وابسته به تیره گروه حاکم درافغانستان می باشند.من ازشنیدن این خبر،تعجب کردم.وی می گفت : تیره های قومی درمناسبات قدرت درافغانستان،بسیارمهم است وی می گفت:من خود یک افغان هستم ووابسته به یک تیره قومی،بخوبی می دانم که گرایشان تباری درون جامعه پشتونها،چه اندازه تاثیرگزاردرقدرت وسیاست افغانستان می باشد.ایجاد نمایندگی طالبان درترکیه توسط آغا معتصم وپافشاری حکومت افغانستان برای آزادی ملاغنی برادر،هردلیلی که داشته باشد،یکی ازعمده ترین دغدغه های حکومت افغانستان می باشد.

 

حکومت هم چنان اصراردارد که ملاغنی برادرباید آزاد شود ومذاکرات با طالبان،شتاب وتوسعه بشتری داشته باشد.حکومت افغانستان،عاشق کور،مذاکرات با طالبان می باشد وبه همین دلیل است که تاکنون،بدترین صدمه را دیده است.اسدالله خالد رییس امنیت ملی،به شدت زخم برداشته است.آقای ربانی سال گذشته درمذاکرات صلح،ترورشد.درگفتگوهای ترکیه،توافق شده که جریان حمله به جان اسدالله خالد،تحقیق شود اما می دانیم،اتفاقی که بدبختانه روی داده،هرگزبجای نمی رسد واین ضایعه بود که با غفلت ونداشتن ظرفیت حکومت افغانستان،روی داد دیگرجبران این خسارت با تحقیق وبررسی امکان ندارد.رویداد های تلخی صورت گرفته است قراین نشان می دهد تا رسیدن به یک صلح جامع،زمانی درپیش رو است طرح دومرحله ای شورای عالی صلح برای مشارکت طالبان درقدرت،هنوز بدرستی بازوخوانده نشده است.مذاکرات ترکیه،کلوخی است که درآب گذاشته شده وهردوطرف ازرویدادهای ناگوار،توسط کلوخ انقره ، گذشته اند.اما تارسیدن به یک راه حل واقعی،زمان زیادی درپیش رو است.

خروخاتون،امیروگلک…

خروخاتون،امیروگلک

 

خروخاتون،قصه ای دیگری است که درمثنوی مولانا جلاالدین بلخی آمده است.سه داستان با یک مضمون را درکنارهم می چینیم وبیبینیم چه نتیجه ای را بدست می آوریم.اولین داستان،همان قصه، خروخاتون مولانا درمثنوی است. دومین داستان ،قصه گلکها وگلک یازده ساله در قصرامیرما وسومین داستان،قصه پرغصه ثریا، دخترنوجوان درحکومت سکس معمرقذافی درلیبیا را، باهم می خوانیم.قصه "خروخاتون" مولانا خیلی معروف است وهمه آن را شنیده اند.کنیزکی دربار،نرخری را درکنارخود داشت.وی با این خرنر،رابطه سکسی برقرارکرده بود. نرخر،به وی عادت واونیز،دلباخته خروستون لحمی آن،بود.کنیزک ،شاهزاده خانم برای التذاذ جنسی ازخرنر،تدابیری راسنجیده بود زیرا ستون لحمی اش ،خطرناکترازآن بود که بتواند ازآن بصورت معمولی، کارگرفت.

 

تدبیرکنیزک این شد که کدویی را سوراخ وهنگام مجامعت،آن را حایل خود والاغ،نماید.کدویی خاتون ، می توانیست اندازه لازم ازستون لحمی را مورد استفاده خود قراردهد ونه تمام آن  را.رویه خاتون با خرنر،به این صورت بخوبی ادامه می یابد دراینجا هردوطرف ،انسان وحیوان ،کمال رضایت را با ارضایی هم دیگردارند.این ماجرا تا اینجای داستان مولانا، تنها میان خروخاتون،بود. نفرسومی ازاین داستان ،خبری نداشت.پای شخص سوم ازلحظه ای وارد، داستان مولانا می شود که روزی شاهزاده خاتون،ازقضا به ماجرای،اتصال خروخاتون واتصال المخرجین آنها،پی می برد.وی به دقت آن لحظه های هیجانی را دیده بود واوج التذاذ جنسی خروخاتون ، درذهن ودروجود شاهزاده خانم ،تاثیرمی گذارد.خاتون به این فکرمی افتد که ازستون لحمی خر،همانند کنیزک باید استفاده کرد.شاهزاده خانم درفکرفرصت است روزی کنیزک ازقصربیرون می رود.شاهزاده خانم  درخانه می ماند فرصت برای تامین خواسته های نفسانی اش ،فراهم شده است.خانم  ازسوراخی،بارها صحنه مجامعت خروکنیزک را، دیده بود اما ازتدابیربکارگرفته شده، خاتون، اطلاعی نداشت.شاهزاده خانم درکنارخر،می آید وهمان اداء واطوار،کنیزک را درمقابل خرمعتاد درمی آورد.شرایط را تماما، برای لحظه های انفجاری آمده می کند.خر،ستون لحمی خود را برسپرشحمی خاتون با قوت تمام می کوبد،ستون لحمی تا گلویی شاهزاده خانم ،جلومی رود به این ترتیب،نفس خاتون درجا کنده می شود.کنیزک برمی گردد،صحنه ای هول انگیز،مجامعت خروخاتون را می بیند. کنیزک با خود می گوید: ای خاتون..را،دیدی وکدورا، نه. برخی هم بجای شاهزاده خاتون،کنیزک را قربانی ستون لحمی خر،دانسته است. فرصتی که به اصل قصه به متن مولانا،مراجعه شودرا،نداشتم.شعری درماجرای خروخاتون ازمولانا نقل شده وگفته است: مرگ بد با صد فضیحت ای پسر+ تو شهیدی دیده ای از..خر.

 

هدف مولانا ازبیان این داستان،هوسهای آدمی است که انسان رابه این روزمی کشاند.اگرتدبیری سنجیده نشود،خود قربانی هوسش می شود.تفاوت خاتون وکنیزک دراشباع غریزه،تدبیر،بود.کدویی کنیزک ، تدبیر،وی درداستان است.خردراین قصه اصلا وابدا، متجاوزنیست وی حیوانی است که کنیزک خاتون، وی را زنا کاروبخود،معتاد کرده بود. عمل فی مابین شان، بصور رضایت مندانه انجام شده. مرگ شاهزاده خاتون، دلیلی دیگری داشت وآن قرارندادن کدو درستون لحمی بود. اما گلک درقصرامارت ،قربانی هوس رانی های امیرمی شود.گلکها،اصطلاحی بود که امیرهوس ران درمورد صدها دخترزیبا درحرم سرایش،گذاشته بود.هرروزوهروقت به گلکهای امیر، اضافه می شد.خوانین وزمین داران ازهرگوشه وکناری،برای تقرب به دستگاه امیرهوس ران،زیباترین دخترها را ازگوشه وکنار،مملکت برای امیر، می آوردند وبه جمع گلکهای امیرهرروز،افزوده می شد.امیردرمورد گلکهای قصر،نقش خرنرمولا نا را داشت که معتاد شده بود.خرمولانا وامیر درخیلی چیزها ،متفاوت است که شرح می دهم ازجمله اینکه امیرحیوان با شعوراست وخرحیوان بی شعور.تفاوت دیگراین است که امیر،متجاوزوجرم شدید تجاوزات جنسی وآزارهای جنسی را، دارد اما خرمولانا هرگز،متجاوزنیست وی این گونه چیزرا با همتای خود،خرماده انجام می داد وهرگزدرذهن خرانه اش خطورنمی کرد که خاتون وی را به دام خودش گرفتارنماید ومعتاد خاتون شود.خرمولانا حیوان نجیبی است که هرگزنیت تجاوزات جنسی نداشته است.تفاوت دیگر خرمولانا با امیردراین است که خرمولانا،ازسوی خاتون قصر،مورد تجاوزقرارگرفته است.اما امیرقصر،قهارترین متجاوزاست همه ای تسهیلات برای توسعه تجاوزوی،بکارگرفته شده امپراطورانگلیس برای گسترش،تجاوزات جنسی امیر،شربت ودارو،تیهه می کرد.خوانین وزمین داران،نقش دلال را داشتند که زیباترین اولا د معصوم را به قصرآورند وآنها را قربانی،هوسهای حیوانی ،امیرنماید.

 

روزی امیرقصر، به قصد دیدن گلکهای تازه وارد،ازغرفه امارت خارج می شود.گلکها،به فرمان درباریان وتسهیل کنندگان،بساط عیاشی وتجاوزات جنسی امیر،به صف استاده اند،دختران زیبا ومعصوم را که تازه وارد،دربارامیرشده اند،آنهارا درصف منظم برای بازدید امیر،سازماندهی می کنند.امیرهنگام بازدید ازگلکها،قربانیانش را ازنزدیک باید شکارنماید.امیر،وارد می شود وی با دقت ووسواس به همه گلکها،می نگرد وهرکدام را برای تجاوزجنسی خود،لمس می کند وشکارش را،می بوید.وی مثل حیوانی که بره ای آهورا گرفتارکرده باشد ،چگونه بدن وی را بو می کشد.امیرهم گلکهایش را بوی می کرد ودست به سروصورت قربانی اش می کشید درپایان،بازدید به مامورتدارکات بساط عیش،اشاره می کند که یکی ازگلکها را که زیرسن بلوغ است را برای وی آماده نماید.گلک، خیلی کوچک برای استفاده جنسی است کسیکه وی را آورده بود ،فکرنمی کرد به این زودی مورد استفاده جنسی امیر،قراربگیرد.ولی فرمان امیراست گلک را به طرف غرفه امیرمی برد ومطابق میل امیر،وی را می شوید آرایش می دهد وبه غرفه تجاوز وجنایت جنسی درکنارامیر،می فرستد. امیر،با استفاده ازداروهای تهییج کننده جنسی که ازانگلیس برایش فرستاده شده،قربانی خود را چندین بارمورد تجاوزمکرر،قرارمی دهد وسرانجام کودک معصوم ،تاب نمی آورد همانند کنیزک مولانا زیر،نفس امیرنرخر،جان می دهد وپس ازساعاتی جسد بیروح آن طفل معصوم ومظلوم را ازاطاق تجاوز،بیرون می برند.راوی این داستان زنده ودرکنارمن نشسته است.

 

خرمولانا نسبت به امیر،چه تفاوتهای دارد آیا نرخرمولانا،نجابتش بمراتب بلند ترازامیر نیست؟ که هست وبه همین دلیل است که درقرآن مجید آمده: انسان متجاوزازحیوانات،پلید تروگمراه تراست.امیر، ازنرخرمولانا،پست تراست ودرجه او،نسبت به خرمولانا،بسیارتقلیل یافته است.تقلیل انسان درحد پایین ترازحیوان را، امیرداستان ما درغرفه جنایت وتجاوزبه جان  کودک یازده ساله،بنمایش گذاشت.ازاین دو،داستان که بگذریم ،قصه ای حکومت سکس قذافی،نیزتکان دهنده است اما درمیان سه قصه از تجاوزات جنسی،قصه تجاوزامیر به گلک، بسیاردردناک تراست.زیرادرقصه مولانا،خرقاتل،هیچ گناهی ندارد. خرقاتل است اما قتل شاهزاده خاتون با ستون لحمی وی،غیرعمدی بود. خرنمی خواست خاتون را بکشد، آن زبان بسته اصلا نیت تجاوز را نداشت .خرمولانا، خواسته خاتون را ، همان گونه که خودش،خواسته بود،ایجابت کرد. خرحیوانی است که شعورندارد،همه مقدمات را کنیزک ویاخاتون برای وی،فراهم می کرد یکی ازآن مقدمات، کدویی سوراخ شده بود،که به ستون لحمی اش می گذاشت ودیگری ازکدو،چیزی نمی دانست وقربانی جهل وهوس خود شد خرمولانا دراین حادثه،متجاوزنیست.امیر،خود ازغرفه تجاوز،بیرون آمده، قربانی اش را انتخاب کرده وبرای استفاده ازگلک،دواء انگلیسی خواسته وی چندین باربه دخترنورس ونابالغ،عملیات جنسی داشته وتاحدی مرگ به او تجاوزکرده است.

 

داستان قذافی به بیرحمی داستان امیرکه شرح داده شد،هست اما قربانی تجاوزات جنسی قذافی،زنده است وخود داستانش را باخبرنگارزن فرانسوی،شرح داده.ثریا قربانی حکومت سکس معمرقذافی،براساس نوشته خبرنگارفرانسوی،ازداخل یک مکتب ،شکار رهبرمی شود.می دانید که قذافی همیشه، خود را برادروگاهی رهبرمردم لیبیا می گفت ولی کلمه برادر،رایج ترین کلمه ای بود که چهاردهه درلیبیا،بکارگرفته می شد حتی خانواده وفرزندانش درخطابه های خود، برادرقذافی می گفتند.روایت ازآنجا آغازمی شود که روزی معمرقذافی ازمکتب دخترانه ای درطرابلس،دیدن می کند.مدیرمدرسه همه ترتیبات زیارت رهبر ازمدرسه دخترانه را می دهد ودختران نوجوان را برای پذیرایی رهبر،درصفوف منظم،آماده می کند.دسته گلی را برای تقدیم به رهبر،به دست زیباترین دخترمدرسه،بنام ثریا می دهد.ثریا می گوید: هنگام ورود رهبربه مدرسه دخترها ازهیجان وشادی،جان تهی می کردند واین برای من افتخاربزرگی بود که دسته گلی رابه رهبرقذافی می دهم.ثریا دراین لحظه خودرا سربلند ترین دختر،درمیان هم کلاسهایش احساس می کند.ثریای مظلوم هرگزدرمخیله اش، نمی گنجد که بزودترین فرصت، توسط رهبر،مورد بیرحمانه ترین،تجاوزات جنسی قرارمی گیرد.وی هنوزکودکی است که به فکراین مسایل نیست وی دراین لحظه با تمام عشق ازقذافی استقبال می کند وبه نمایندگی ازدیگر،هم کلاسهایش،دسته ای گل را به رهبروبرادر،تقدیم می کند وبه همان زبان ونگاه،معصومانه اش خیرمقدم می گوید.ثریای قربانی می گوید: رهبرهنگامیکه بمن رسید ودسته گل را گرفت دستهایش را به سروصورتم بصورت معنی دارومتفاوت ازدیگردختران،کشید.

 

ثریا ،زیباترین دخترمدرسه، این تفاوت رفتار را، نشانه ،موفقیت خود دراداء احترام به رهبر،می دانیست وبا ختم مراسم سربلند ومغرور،درمیان هم کلاسهایش،قدم می زند ودختران هم کلاسش، برخی با وی حسودی می کنند وبرخی هم ازموفقیت وی ،قدردانی. مدیرمدرسه ازثریای،زیبا بی نهایت خرسند است زیرا با هدیه گل،توجه رهبر،را به مدرسه مدیر،جلب کرده است این افتخاربزرگی برای مدیرمدرسه است که امروزرهبرعزیز،ازآن دیدن کرده وازهمه مهم تراینکه ثریا زیبا،افتخاربزرگی آفریده دسته گل مدرسه با زیباترین صورت به دست رهبرقذافی داده است. ثریا ی قربانی می گوید: یکی دوروزنگذشته بود که ازباب العزیزیه،مقرفرماندهی قذافی،دوماشین به مدرسه ما آمد.مدیرمدرسه با شادمانی زیادی مرا ازکلاس درس بیرون خواست وگفت: ازباب العزیزیه رهبر،بدنبالت ،ماشین فرستاده وتورا به حضور،خواسته است.ثریا ی عزیز،مدرسه ما، به درجات عالی دست یافته واین همه ازوجود توست.ثریا،می گوید: بصورت ناخود آگاه،ترسیدم ورعشه به اندانم،افتاد ولی هیچ چاره ای جز،سواربرماشین ورفتن به کاخ قذافی نبود وچاره نداشتم.درمسیرراه باهزاران تصورات درگیربودم،اما اصلا به فکرفاجعه ایکه درچند قدمی ام بود،نبودم .من ابدا فکرنمی کردم ازسوی کسی ،مورد تجاوزقراربگیرم که رهبرمردم لیبی وخودرا برادرمردم می داند ثریامی گوید: من درسن نبودم که مورد استفاده،جنسی باشم.من کودک یازده ساله مکتب بودم چه کسی می توانیست فکرنماید که معمرقذافی به کودک یازده ساله،تجاوزمی کند.ثریا وارد باب العزیزیه می شود به محض پایین شدن ازماشین،با خانمی قوی هیکل،روبروی می شود.ثریامی گوید: این خانم با اندام ورزشی وشبه  نظامی خود مرا به اطاقش،هدایت کرد.

 

زمان بسرعت می گذشت، خانم خیلی شتاب داشت که ماموریتش را درمورد من،به سرعت وشتاب انجام دهد وباخود زمزمه می کرد که دیرشد،رهبرمنتظراست.وی بمن دستورداد که وارد حمام شوم وبعد لباسهای مورد علاقه رهبررا به پوشم وآنگاه درمحضر،برادرقذافی وارد شوم.ثریامی گوید: حمام رفتم، خانم مامور، بدنم را بگونه ای غیرطبیعی وهمانند یک تازه عروس می خواست،سامان دهد.وی بخوبی تمایلات قذافی را می دانست که چه نوع آرایش وچه گونه لباس را رهبر،دوست دارد.ثریای قربانی می گوید: همه اختیارات ازدستم رفته بود خانم مامور،همانگونه که می خواست،مرا استحمام کرد ولباسهای که بگفته ای وی،رهبردوست داشت را بمن پوشاند.وصورتم را بگونه که رهبرمی خواست،آرایش کرد وموهایم را بگونه که قذافی دوست داشت،آرایش داد.ثریا می گوید: مرا به این صورت،به سمت خوابگاه رهبر،برد.خانم مامور،کم حرف می زد اما برای ساختن من بسیار،می تپید.ثریامی گوید: وارد اطاق رهبرشدم، ناگهان با صحنه ای،بسیارغیرمنتظره ای روبروشدم دریک لحظه خودرا خارج ازدنیایی که داشتم،احساس کردم.رهبربه روی تخت، لخت وعریان،درازکشیده وبا تمام وجود برای تصاحب من،انتظارمی کشید.رهبرمرا به طرف تخت خوابش کشید ومثل یک قربانی،زیرنفسهای رهبر،قرارگرفتم وهرآنچه که می خواست درحق من انجام داد ومرا به این صورت که کودک یازده ساله ای بیش نبودم،مورد تجاوزقرارداد.ثریا،یازده سال سن داشت اما توانایی وتحمل،تجاوزات قذافی را داشت ومثل گلک امیر،درزیرنفس رهبر،جان نداد.

 

معمولا درسرزمینهای گرم،دختران به لحاظ جسمانی،رشد بشتری دارد.ثریا درتجاوزات قذافی،نمرد وزنده ماند وسرانجام تبدیل به بادی گاردهای محافظش می شود.اما گلک امیر،درزیرنفسهای امیر،تاب نیاورد ومرد وجنازه اش را پس ازساعاتی ازتجاوز،به خاک سپرد.ثریا دراثرتجاوزات قذافی درحکومت داری سکس، زنده ماند.ثریا می گوید: ازآن لحظه، رابطه من با خانواده ام،قطع شد.ثریا می گوید: من دیگرروی بازگشت به فامیلم را نداشتم این لکه ننگی بزرگی بود که رهبر،به دامن،من وقبیله ام گذاشت من،نمی توانستم به خانواده ام ملحق شوم وهمین بود که عضوباشگاه بادی گاردهای،رهبرقرارگرفتم. ثریا می گوید : گارد محافظ قذافی،تماما زنان بودند که اکثرآنها سرنوشت،مشابه مرا تجربه کرده اند.

 

دراین سه داستان،خرمولانای ما، نجابت حیوانی اش بالاترازامیر وقذافی رهبراست.خرمولانا،قاتل نیست شاهزاده خانم ،خود قربانی بی تدبیری وهوسش شد.خرمولانا،اصلامتجاوزگفته نمی شود زیرا وی به دام افتاده واورا خاتون وکنیزک به خود،معتاد کرده بود.اما امیرداستان ما وقذافی،هردومتجاوزبه کودکان مردم هستند.گلک،طفلی بیش نبود وراوی می گوید که تاب تجاوزرا نیاورد وزیرنفس امیرمتجاوز،جان داد.ثریا نیزکودک جامعه لیبی بود،وی همانند گلک امیر،قربانی جمالش شد.قذافی رهبرفاسد ودکتاتورلیبی،وی را به دام انداخت وبه اوتجاوزکرد.هرکسی که بخواهد درحق ،خرمولانا،امیر وقذافی رهبر،دادگاهی برپادارد،بدون شک ،خرمولانا،تبرئه امیرورهبرلیبی،به اشد مجازات محکوم می شوند .امیردرداستان ما ورهبرلیبی دراین جهان،مجازات سختی، هم شد. یکی درخواب ودیگری دربیداری،به سزایی اعمال خود رسید اما این پایان کارتبهکاران دراین سرای است ولی اینکه دادگاه عدل الهی با آنها چه می کند،این مساله را همه ،درسرای جاودان،خواهیم دید.

 

اژدها،بیدارمی شود

اژدها،بیدارمی شود

 

مولانا جلال الدین بلخی،اژدهای داستانش،همان نفس اماره است که برای مدتی به دلیل شرایط سخت سرما،کرخت شده بود اما با دمیدن حرارت وگرمای آفتاب بغداد،اژدها انرژی می گیرد وازخفته گی وکرختی ناشی ازسرما،رهامی شود وآنگاه دراولین حملات ،پیرامونی خود،مالک وصاحب خود را،می بلعد والبته صد ها انسان دیگررا،نیزدرچهاراهی بغداد تکه وپاره می کند.اژدهای نفس،همیشه استعداد،زنده شدن را دارد.این تحول، با شرایط وتسهیلات،مساعد می شود.وضعیت فعلی جامعه ما،درواقع چیزی جز،سردرآوردن اژدهای نفس مارگیران،نیست.

 

امشب آقای بشردوست وکیل پارلمان کشوربه نقل ازرییس جمهورکرزی می گفت: اغلب وکلاء مقامات حکومتی وزراء کشور،آخرهفته درکشورنیستند آنها برای عیاشی وفساد به تاجیکستان ودبی می روند.حرف آقای بشردوست شاید به مبالغه اداء شده باشد اما شک نداشته باشیم که چنین،داستانهای درکشوروجود دارد مقامات حکومتی،غرق درفساد هستند.اژدهای نفس شان به چهارطرف حمله می کنند وبه همین علت است که افغانستان را درردیف فاسد ترین کشوردنیا،قرارداده است.افغانستان توسط زمامداران خود، فاسدترین کشوردرجهان،معرفی شده است چنانچه سومالی وکشورهای دیگردردنیا را،زمامداران آن درردیف،فاسدترین ممالک جهان قرارداده اند. درداستان مولانا، ما با مارگیری برمی خوریم که اژدهای خود را درچهارراهی بغداد آورده وباجارجنجال نیت خالی کردن جیب مردم را دارد. داستان مولانا ازآنجا شروع می شود که مارگیری بدنبال گرفتن مار،راهی کوهای سرد وبیابانها می شود.وی با مار، اژدها مانندی برمی خورد که ازفرط خستگی وسرما کرخت شده بود ونمی توانیست ازجایش تکان بخورد.مارگیر،با خرسندی زیادی ریسمان وجل پلاسی که با خود داشت،اژدها را درمیان جل وپلاس خود پیچیده وبا ریسمان ،محکم می بندد وآن را کشاند وبازحمت زیادی به بازاربغداد می یاورد.

 

مارگیردرچهارراهی بغداد هنگام ظهرکه مردم همه کسب کاررا رها کرده وبدنبال نماز وغذا ازدکانهای شان،بیرون شده بودند.مارگیرهمین فرصت را غنیمت را شمرده وبا سرصداهای زیادی ،هنگامه برپا کرده ومردم را دورخود جمع می کند.وی با مهارت های زیادی،اوج مارگیری ومهارت خودش رابرا ی جمع کردن مردم،بکارمی گیرد.مارگیربارجزخوانیهایش،چنان هیجان دردل مردم ایجاد می کند که هرکس تبلیغات و سرصدای مارگیررامی شنید،ناخود آگاه بسوی وی کشیده می شد وهمه دورمارگیردرچهارراهی بغداد جمع شدند.مردم می خواست بیبینند که مارگیر، چه هیولای را گرفتارکرده.مارگیرخود فریاد می زد آهای مردم؛ جمع شوید وتماشانمایید که چه اعجوبه خلقتی را وچه هیولای را،به چنگ آورده است.مردم بیایید وتماشاکنید که درجهان چه موجودات را، خداوند آفریده است. آهای ؛مردم بیایید اژدهای خفته را تماشا کنید.مردم بیایید ازاژدهای دیدن نمایید که تاکنون درعمرتان ندیده اید آهای؛ مردم بغداد بیایید تماشا کنید که من چه اژدهای بزرگی را به دام انداخته ام وبرای شما تماشا، شما اهالی بغداد آورده ام.شعارها وهیا هوی مارگیر،گوش فلک را درچهارراهی بغداد کرمی کرد. هرکسی که ازآنجامی گذشت،ناگزیرتحت تاثیر،کلمات جادوی مارگیر،قرارمی گرفت وغیرممکن بود که دراطراف وی گرد،نیاد.

 

 مارگیردرهنگامه ظهر،خودهنگامه عظیمی رابرپا داشت وهزارنفررا دورخود برای تماشای که درجل وپلاس بسته خود ،دورخود جمع کرد.هوا به شدت گرم وگرم ترمی شد.هیولای،شکارشده دروسط میدان، افتاده اما کم کم با گرمی هوا وتابیدن گرمای خورشید ودرمیان سرصداهای،مارگیروتماشای هزارنفر،هیولا نیز می جنبید گاهی سروگاهی دم را بعلامت بیدارشدن،تکان می داد هرچه زمان می گذشت،اژدهای مارگیر،با گرفتن گرما وانرژی،حرکاتش را زیاد وزیادترمی کرد ومردم بشتربه وجد می آمد که درمیان جل وپلاس مارگیر،چه اژدهای بزرگی،بسته شده است.مردم سخت علاقمند بود که مارگیر،رسمان را ازدورکمراژدها،بازنماید وجل پلاسش را ازروی اژدها،بردارد.مردم می خواست با چشم خود،تماشانمایند که درداخل جل وپلاس،مارگیرچه پیچیده شده وچه اعجوبه آفرینش را،مارگیر،شکارکرده است.مارگیردراوج شوروهیجان هزارران تماشاچی که به سخنان وی درمواصفات،اژدهای خوابیده، گوش می داد،غرق شده بود وهرگزمتوجه تکانهای شدیدی اژدهای خفته درمیان جل وپلاسش نبود.مردم هم فکرنمی کرد که چه افتاق درپیش روی خواهد بود مارگیر،ذره ای درذهنش خطورنمی کرد که لحظه بعد،اژدهای خفته ازخواب بیدارمی شود واولین طعمه اش،صیاد مارگیراست.اژدها با تکان های شدید،مارگیررا طرف خود جلب می کند ومارگیرتصمیم می گیرد که دیگربه انتظارواشتیاق مردم تماشاگر،پایان دهد وریسمان را ازکمراژدها بگشاید واورا ازمیان جل وپلاس بیرون نماید با همین نیت،طرف اژدهایش نزدیک می شود ومی خواست گره ریسمانش را ازکمر،هیولا بازنماید درهمین لحظه ها وثانیه ها است که اژدها با یک تکان شدید ریسمان وجل پلاس را،پاره کرده صاعقه وارازمیان جل وپلاس خارج می شود ودریک چشم بهم زدن،مارگیرومالکش را می بلعد وسپس با حمله های پی هم به چهارطرف،سیل جمعیت حاضررا،تکه پاره می کند دریک لحظه همانند،بمب انتحاری،موجب مرگ ده ها نفروزخمی شدن صدها نفرمی گردد به این صورت،جشن مارگیرواجتماع مردم،به ماتم بزرگ درچهارراهی بغداد،تبدیل می شود.

 

داستان مولا به این صورت الهام گرفته شد.با اعتذارازروح مولانای بزرگ درکاستی بیان،داستان زیبایش درمثنوی معنوی،می خواهم بگویم که مولانا این داستان رابه این صورت بیان داشته وهدف ایشان ازبیان این قصه دلنشین،نتیجه گیری،مولانا است که آن نتیجه رادرطبق ازجام طلا گذاشته ودراختیارجامعه انسانی می گذارد.داستان مولانا مرزندارد،این داستان همان بیداری،اژدهای نفس آدمی است که درهرجای ازدنیا ممکن است،نفس اماره،ازخواب بیدارشود ومردمی را به خاک مذلت بکشاند.داستان بدون مرزمولانا با گذشت صدها سال درجامعه امروزی ما صادق است.با شرایط تازه درافغانستان،اژدهای نفس ما،ازکرختی ورخوت ،سستی،ناگهان،رها شد.تسهیلات وشرایط سالهای 2001 وپس ازآن،بگونه ای پیش آمد که انرژی تازه ای بما وارد شد وهمین کمکها،انرژی شد که درجان ما تابید ونفس اماره ما،با گرفتن انرژی وکمکهای،حیرت انگیزشرق وغرب،ازکرختی وگرسنگی،نجات یافت.اژدهای نفس افغانی  با گرفتن انرژی ازکمکهای جهانی،باعث هلاکت مردم گردیده.دراین جا چند مقوله پی هم قابل بررسی است.مولفه اول کمکهای بین المللی به افغانستان است که این کمکها درفصل تازه دراختیارافغانستان،گذاشته می شود این کمکها،درواقع همان انژی خورشیدی است که درجسم خفته وکرخت ما،تابید ما ازگرسنگی وسختی روزگار،به ستوه آمده بودیم.نکته دوم نفس اماره ویا همان اژدهای نفس افغانی است.انرژی افتاب درظهربغداد به همه تابید.اما اژدها ودیو،درمیان جمعیت بزرگ درچهارراهی بغداد ازخواب بیدارمی شود. مساله سوم این است که اولین قربانی این حمله مالک اژدها وسپس انسانهای بیگناه دیگردرچهارراهی،بغداد می شود.

 

 

کمکهای بین المللی،به افغانستان درواقع انرژی بود که درکالبد نفس افغانی،تزریق شد.این انرژی سبب شدکه اژدهای نفس،بیدارشود وبشترین انرژی را به خود،جلب نماید.زمامداران درواقع بشترین کمکها را دریافت کردند ویا اقارب آنها درگرفتن انرژی، پول وثروت غرب،نقش داشتند.درافغانستان،اژدهای نفس کسانی بیدارمی شود که بالاترین کمک وانرژی را به خود جذب کردند.مردم افغانستان درواقع همان تماشاچیان بغدادی است که درچهارراه افغانستان نشسته تماشاگرهستند وفقط بوق وکرنایی مارگیران را می شنود.استاد محقق زمانیکه وزیرپلان درحکومت مارگیران است دریک مناقشه شدید با وزیرمالیه آقای اشرف غنی احمد زی می گوید: شما درچهارراه بین المللی استاده اید وهمه امکانات غرب را به سود خود،می چرخانید. ایشان بصورت ضمنی به نقش قطاع الطریقی، آنها اشاره می کند.کمکهای غرب،نفس اماره ویا همان اژدهای نفس را،بیدارکرد وهمین اژدها است که همه چیزرا بلعیده است.مردم افغانستان قربانیان، مارگیران واژدهای آنها شده اند.کابل بانک را چند مارگیر،غارت کردند ودراین چپاول نهصد شصت ملیون دالرازمال مردم افغانستان،دوزدیده شد.این همه پول وثروت انرژی است که  دراختیارمارگیران واژدهای آنها قرارمی گیرد.

 

مارگیران درنهایت امر،خود اولین قربانیان،اژدهای نفس شان خواهند بود.این سنت لایتغیرالهی است که پرورنده ماربقصد چال وفریب مردم وخالی کردن جیب آنها،خود نخستین قربانیان،اژدهای نفس خود می شوند. کاریکه مارگیردرچهارراهی بغداد انجام داد وی جیب مردم را خالی می کرد ولی غافل ازاینکه اولین قربانی خودش می شود.رییس جمهوردریک مورد به پاکستان گفته است : که ماررا بقصد نیش زدن همسایه تان تربیت کرده اید ولی این مار، روزی مالک خود را نیش خواهد زد.این سخن درستی است امروزخود پاکستان نیزگرفتارمارهای،تروریست درکشورخود شده است.مارگیردرچهارراهی بغداد مارواژدهایش را برا ی خالی کردن جیب مردم بغداد آورده بود وی آن همه غوغا برپاکرده بود،هدفش تنها وتنها،گرفتن پول ازمرد بغداد بود.مارگیربغداد سرانجام قربانی شد اما مردمان دیگری نیزدراین چهارراهی ،کشته شدند.مارگیران افغانستان نیز،خود قربانیان اژدهای نفس شان می شود وآن روزدورنیست که شاهد،بلعیده شدن خود آنها توسط فساد وتبهکاری شان باشیم.مافیای کابل بانک درنقش مارگیران ،آن همه بوق وکرنا کردند وازهمه ابزارهای هنری وزیباترین دختران وهنرپیشه گان،کابل بانک شان را به این درجه درذهن مردم ،تزریق کرده بودند که همه می گفتند: کابل بانک است"شعاربانک تابانک" درهمه جا دیده می شد.حال همین مارگیران،باید اولین قربانیان اژدهای نفس شان شوند.مارگیران فاسد درنظام، که کشوررا به مقام اول فساد درجهان رسانده اند،روزی خود آنها،قربانیان کردارشان خواهد بود.اژدهای نفس شان، بیدارشده وبه اندازه کافی انرژی دروجود آن،تزریق شده است واژدهای نفس مارگیران با تزریق،کمکهای غرب،بخوبی درحرکت درآمده وبزودی ازمیان جل وپلاس خود بیرون شده واولین طعمه های آن خود مارگیران خواهد بود وآن روزخیل دورنیست واین رویه الهی حاکم برطبیعت است.